متن روضه پیامبر (ص)

گاهی که پیغمبر را سنگ می زدند، یه دفعی خانمی می اومد خودش را سپر قرار می داد، سنگ ها را به جان می خرید، اون خدیجه بود ... باید از چنین مادری دختری مثل فاطمه (سلام الله علیها) بیاید که سپر ولایت بشه ...  .
 
منبع:كتاب گلواژه های روضه

******************************
آقا جان ممنونم که باز امشب من روسیاه رو به مجلس روضه ی مادرت راه دادی، ممنونم با این بار گناه که هیچ کجا راهم نمیدن شما منو به مجلس عزای مادرت، برای اینکه پاکم کنی راهم دادی ،آقا جان تو این ایام فاطمیه شما کجا برای برای مادر پهلو شکسته ات مجلس عزا بر پا کردی ؟اقا جان امشب بیا با  هم سری بزنیم به مدینه ،مدینه بعد از رحلت یه خبرایی هست !توی ایامی که امیر المومنین در پی مراسم کفن و دفن بدن رسول اکرم است یه عده نامرد توی سقیفه جمع شدن و برای غضب خلافت برنامه ریزی کردن، آقا جان سرت سلامت یا صاحب الزمان !آجرک الله فی مصیبت امک فاطمه الزهرا سیده نساءالعالمین...

******************************

روضه رسول اكرم صلوات الله علیه و امام حسین علیه السلام

مدینه شهر ناله های رسول

شهرلاله های سرسبز بتول

تو بهشتی ولی بهارت كو

ای قرار همه قرارت كو

شكوه بر درگه خدا داری

ناله وا محمدا داری

شهر احمد كجاست احمدتو

از چه خاموش شد محمد تو

آسمانها همه خراب شوید

كوهها در شراره آب شوید

ناله ها، آه از جگر خیزید

اختران بر زمین فرو ریزید

لحظه ها محشری عظیم شُدید

امت مصطفی یتیم شُدید

ای جهان وجود هستت رفت

خاتم النبیاء ز دستت رفت

گرد غم بر فلك نشست

پشت شیر خدا شكست

گرد غربت مدینه را به سر است

از مدینه علی غریب تر است

دیگه كسی رو نداره علی،یه پیغمبر بود حامی علی بود،دیگه یه مدینه می مونه، یه زهرا و علی،اونم زهرایی كه از رنگ و روش پیداست دیگه نمی دونه.

او كه بار بلای امت برد

او كه پا بر نجات خلق فشرد

جگرش را ز طعنه چنگ زدند

بر جبینش زه كینه سنگ زدند

بر قدم هاش خار افشاندند

كاذبش گفته ساحرش خواندند

بارها جان خویش داد از دست

تا كه گردد بشر خدا پرست

چقدر پیغمبر و شكنجه و آزار دادند،چقدر برای این مردم خون دل خورد،

وقت رفتن نخواست از امت

 اجر الا مودت عترت

استاد ما قشنگ می گفت:می فرمود مودت با محبت فرق می كنه،مودت یه درجه بالاتر از محبته، این همه پیغمبر به مودت ذی القربی تاید كرد. لحظه های آخر امیرالمؤمنین علیه السلام با سختی زیر بغل های پیغمبر و گرفت،اُورد تو مسجد،اشاره كرد،تأكید كرد بر مودت،محبت یعنی اینكه اگه كسی رو دوست داشته باشی می تونی تو دلت نگه داری بهش نگی،اما مودت یعنی كسی رو كه دوست داری بهش ابراز كنی،مودت یعنی ،علاقه خودتو بهش نشون بدی،این مردم دارن آماده می شن ،محبت خودشونو به زهرا نشون بدن،اما رسم مدینه ایها فرق داره،آخ بمیرم.سالی یه شب می خوای برا یغمبر گریه كنی ، پیغمبری كه رحمت اللعالمینی ،سنگ تموم باید بذاری،

وقت رفتن نخواست از امت

 اجر الا مودت عترت

بود روی زمین جنازه او

خیلی این حرف سنگینه،گفت:علی جان،تا بدن منو غسل ندادی،تا بدن منو خودت كفن نكردی،تا با دستای خودت منو تو خاك نگذاشتی،از كنار من تكون نخور،یعنی علی اگه منو رها كنی ،این مردم سراغ من نمیان،مردم اسیر دنیاشونن،وای وای از این مدینه

بود روی زمین جنازه او

كه شكستند ، عهد تازه ی او

منكر آیه شریفه شدند

بانیه  فتنه ی سقیفه شدند

چیره شد دست ظلم بر مظلوم

غصب شد حق چهارده معصوم

همه اهلبیت حقشون توی این یه بیت غصب شده

از سقیفه ستم به مولا رفت

آتش از بیت  وحی بالا رفت

زخم شمشیر بر سر حیدر

گشت اجر رسالت دیگر

حمله بر حجت خدا كردند

فرق او را زهم دوتا كردند

بعد قتل علی امام حسن

گشت همچو علی غریب وطن

ریخت یك آسمان بلا به سرش

خون شد از غیر و آشنا جگرش

آسمان بس كه خون به جامش ریخت

جگرش خون شد و ز كامش ریخت

روز تشییع در بر یاران

پیكرش شد به تیر گلباران

بارش تیر و پیكر یار كجا

یاس زهرا و نیش خار كجا

آل هاشم اگر كه خون جگرید

این خبر را به خواهرش نبرید

سوز زخم درون بس است

دیدن طشت خون بس است

یوسف فاطمه حسین عزیز

این قدر اشك از دو دیده نریز

مجتبی هم به غربت تو گریست

اما هیچ روزی به سان روز تو نیست

حسین.................بخدا تموم شد صفر حسین...............

ای تشنه لب حسین................

امشب شب رحلت پیغبره، سفره، سفره پیغمبره اما می خوام از پیغمبر اجازه بگیرم، روضه حسینشو بخونم، پیغمبری كه سلمان می گه: ندیم یه بار پیغمبر حسین و ببینه و گریه نكنه،می گه تو اوج شادی داشت لبخند می زد،صورتش پر از شور و شعف و شادی بود تا نگاش به حسینش می افتاد، اشك از كوشه چشمش جاری می شد،پیغمبر بالای منبر داره خطبه می خونه،پیغمبری كه اجازه نداد حسین و از روی سینش جدا كنند،اون پیغمبری كه دم آخر هی زیر گلوشو بوسه زد،پیغمبری كه همه وجودش پر شده از عشق حسین،پیغمبری كه گفت: حسین منی و انا من حسین،اون پیغمبری كه حسین جاش رو دوشش بود،بالا منبر داشت خطبه می خوند،یه مرتبه دیدند،نگاه پیغمبر چرخید به طرف در مسجد،شوق و شور تو چهره پیغمبر نمایان شد،دیدند بغلش و وا كرد همه دیدند حسین داره می دوه،می خواد بیاد تو بغل پیغمبر،قرار بگیره،حواسش تو صورت پیغمبره،پاش گرفت به حصیر كنار ستون مسجد، جلو پیغمبر باصورت افتاد رو زمین،پیغمبر خطبشو قطع كرد،سراسیمه از بالا منبر امد پایین، رو زمین نشت، لباسای حسین رو  درآورد، هی بوسه می زنه، عزیزم طوریت نشد بابا،جایی از بدنت درد نگرفت، جایت زخم نشد، گفتند: یا رسول الله  ما حسین و بلند می كردیم ، شما خطبتونو ادامه می دادید،پیغمبر فرمود خاموش، وقتی حسینم رو زمین افتاد، دیدم عرش خدا به لرزه افتاد،آسمونیا می گن یا رسول الله پاشو،آسمونیها طاقت ندارن حسین زمین بیفته،جان....رحمت خدا به این نالت،روضه پیغمبر و می خوای بشنوی من روضه پیغمبر و اینجور بلدم، جور دیگه ای بلد نیستم،من میگم روضه پیغمبر این دو بیته

 نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت            نه سیدالشهدا بر جدال طاقت داشت

هوا ز باد مخالف چو قیر گون گردید                    عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید

******************************

روضه رسول اكرم صلوات الله علیه وآله وسلم

خاتم الانبیاء رسول خدا

 كه جهانش هزار باد فدا

  كرد اعلام برسر منبر

 به خلائق زاصغر و اكبر

كه من ای مسلمین نیك خصال

 دیدم آزارها به بیست و سه سال

پیغمبر وقتی كه از مسیر همیشه گیش می رفت ، هر روز یه یهودی خاكستر رو سرش می ریخت،یه روز داره می ره، دید رفیق هر روزه نیست،در خونش و زد،خانم خونه در و باز كرد تعجب كرد،شما! اینجا چی می خواید!پیغمبر متبسم بود،فرمود دیدم رفیق هر روزم نیومده،خاكستر رو سرم نریخته،گفتم یا مریضه برم عیادتش  ،یا سفره،اگر مشكلی داره،من برا خانوادش مشكلو حل كنم،گفت آقا صبر كن ،آمد پیش شوهرش گفت بلند شو ببین كی امده،همون كه هر روز خاكستر رو سرش می ریختی،آی چهل و هشتم،اینها دو ماه برای پاره های تن پیغمبر گریه كردند، دو ماه نه یه عمر،ایناه خدا بچه كه بهشون می ده ، می گردند،تو اسمای بچه های پیغمبر، ببینند كدوم اسمو بگذارم. طرف به خود اُمد، حالا چه كنم،زنه گفت بذار بیا بالینت، بسه دیگه ،پیغمبر با لبخند اُمد، یا رسول الله بالین منم میای،میشه نیاد، ما هر گناهی كه كردیم ، خاكستر به آینه قرآن كه نریختیم،لبخند زد،رفیق دیدم امروز نیومدی دلم هواتو كرد،گفتم یا مریضی یا سفر رفتی،یهودیه یه نگاه كرد،گفت:اشهدان لا اله الا الله،و انك رسول الله،سرش تو دامن پیغمبر بود جون داد،ببین چه جوری خدا یه نفرو مفتی می آمرزه،تو دامن پیغمبر، جون داد، رفت بهشت،كار پیغمبر اینه، كار حجتشم همینه، اون مرد زیدی مذهب بود چهار تا پسر داشت شیعه اثی عشری،داوزده امامی، یه روز گفت:اگه شما راست می گید امام زمانی دارید:بیاد منو شفا بده،منم بشم دوازده امامی،یه دل شب داد زد،بچه ها بیاید،سید شما، مولاتون،آقاتون، بچه ها آمدند،چی شده بابا، بخدا آقاتون اُمد،منو شفا داد گفت حرف این بچه ها تو گوش كن،آقا جان شما به یه چشم به هم زدن آدم درست می كنید،من یه عمر دارم میام،یه بار یه نگاه كن،دو سه روز دیگه این سیاهی هارو جمع می كنند،یابن الحسن از نو مسلمانم كن،بیا بالینم،بگم اشهدانك حجةالله،

 كرده ام روز و شب حمایت تان

سنگ خوردم پی هدایت تان

اُحد وقتی فاطمه سلام الله علیها رسید دید داره، از لب مبارك بابا خون می ریزه،حسیر آتش زد،با خاكستر حسیر زخم بابا رو التیام بخشید،جلو خون ریزی رو گرفت،وقتی پیغمبر رو سنگباران می كردند، خدیجه سلام الله علیها می اُمد ، جلوی سنگ ها ، سپر بلای پیغمبر می شد،سنگ ها رو به جان می خرید، یعنی زهرا جان، زینب جان،یاد بگیرید.

 ساحرم خوانده اید و جادوگر

 بر سرم ریختید خاكستر

گاه كردید سنگبارانم،

گه شكستید دُر دندانم

مثل من از منافق و كفّار

هیچ پیغمبری ندید آزار

حال چون می روم از این دنیا

اجر و مزدی نخواستم از شما

جز كه با عترتم مودت تان

حرمت و طاعت و محبت تان

دو امـانت مـراست بین شما

طاعت از این دو هست، دین شما

این دو از امر داور منان

یكی عترت بود یكی قرآن

این دو باهم چو این دو انگشتند

تا ابد متصل به یك مشتند

كافر است آن كسی كه در اقرار

یكی از این دو را كند انكار

چون پیمبر زدار دنیا رفت

روح او در بهشت اعلی رفت

جمـع گشتند امـت اسـلام

تا به زهرا دهند یک انعـام

رو سوی بیت کبریا کردند

جـای گل، بار هیزم آوردند

گلشـان شعلـه‌های آذر بود

حـرمتِ دختـرِ پیمبر بـود

دختر وحی را به خانه زدند

بـر تــن وحی تازیانه زدند

اولیـن اجـر مصطفی این بود

حمله بـر بیت آل یاسین بود

اجـر دوم نـصیب مـولا شد

کشتـه در صبحِ شامِ احیا شد

آنکه عمری چو شمع می‌شد آب

رُخش از خون سر گرفت خضاب

فـرق بشْکسته و دل صد چاک

مثـل زهرا شبانه رفت به خاک

اجـر سـوم رسیـد بـر حسنش

تیربـاران شـد از جفـا بـدنش

از این جا رو می خوام از زبان حضرت زهرا سلام الله علیها بخونم. دیگه امروز جون به لب زهرا سلام الله علیها رسید،بالین بابا،دیگه داشت،دق می كرد،خدانكه یه خانم باردار براش مصائب سنگین پیش بیاد،اینقدر این ماه صفر زهرا سلام الله علیها بالین پیغمبر گریه كرده،اینقدر بالین بابا ناله زده و اشك ریخته،یا بقیة الله، یه وقت دید یكی در زد، اَمد پشت در ، تو كی هستی،عرضه داشت یه عرب هستم،اُمدم دیدن پیغمبر،فرمود حال بابام وخیمه،امروز ملاقاتی نداریم،رفت،ساعتی دیگه دق الباب، همون پیرمرد،خانم اجازه بدید، بیام بالین پیغمبر، فرمود تو رو خدا برو،بابام هیچ حالش خوب نیست داره به خودش می پیچه،بار سوم كه آمد،پیغمبر فاطمه رو صدا زد،دخترم این ملكوت موته، از احدی اجازه نمی گیره، از تو اجازه می گیره،فاطمه جان برات حرمت قائله،چی شد ، من دارم مدح می گم،آخ یه عده ریختند در خانه، یا بقیة الله، تو خودت دیگه هرچی روضه بلدی بخون.

ملكوت الموت مزن شعله به زخم جگرم

وای من گر تو مدارا نكنی با پدرم

سئوال ، آیا سكینه هم بالای گودی از این حرفا زده یا نه.


******************************

شب رحلت (روضه رسول اكرم(ص))


ختم رسل امشب بار سفر بسته                            از ماتمش گریان زهرای دلخسته

از رحلت بابا سیه پوش است                                 آن اسوده ی تقوا ا گریه مدهوش است

امشب فلک ازدل شور و نوا دارد                  خیل ملک برسر دست عزا دارد

شب رحلت جانگداز رسول خدا است ، شب شهادت کریم اهل بیت امام حسن مجتبی ،عاشقان مدینه دلها را روانه مدینه منوره کنیم ، یا رسول الله اگر چه این عاشقان مدینه نیستند اما به یاد شما در این جا اقامه عزا گرفتند . میان بستر قلب عالم خلقت افتاده ،اطراف بستر عزیزانش نشسته اند . ( پدر چراغ خانه است ) پیغمبر گاهی از هوش می رود گاهی به هوش می آید ، علی گریه می کند ، فاطمه گریه می کند ، وقتی پیغمبر اشکهای چشم دخترش فاطمه را دید فرمود : گریه نکن دخترم اوّل کسی که به من ملحق می شود تویی بابا .

امّا کربلا ،روز عاشورا وقتی میوه ی دلش حسین به میدان می رفت دید سکینه نار دانه اشک می ریزد ابی عبد الله از ذوالجناح پیاده شد صدا زد دخترم با اشکهای چشمت قلبم آتش مزن همه بگوئیم حسین ...


******************************

وداع پیغمبر(روضه رسول اكرم(ص))


ماتم گرفت حال و هوای مدینه را                    پوشید کعبه رخت عزای مدینه را

خاکم بسر که دست اجل تیشه بر گرفت            وزپا فکند نخل رسای مدینه را

رکن علی شکست زفقدان مصطفی              در بر گرفت خاک صفای مدینه را

آدم گریست تا که ملائک به رویدست           بردند سوی ِ سدره همای مدینه را

روزهای آخر عمر مبارک پیغمبر بود فرمود : بلال مردم خبر کن بیایند مسجد ،بلال فریاد زد مردم بیائید پیغمر می خواهد وداع کند امروز ، مردم آمدند مسجد، یک وقت دیدند زیر بغلها پیغمبرگرفتند وارد شد در حالیکه رنگ صورت حضرت پریده ،بالای منبر رفت ، شروع به صحبت کرد در بین سخنانش فرمود : مردم هر کسی حقی بر من دارد بیایید قصاص کند دیدند یک مرد عربی ( سوادة بن قیس ) از میان جمعیت بلند شد . گفت : یا رسول الله از سفر طائف می آمدی مردم به استقبال شما آمدند من هم در میان جمعیت بودم عصا بدستت بود  عصا را بلند کردی به مرکب بزنید به بدن من اصابت کرد حالا می خواهم قصاص کنم .

فرمود : بلال برو خانه فاطمه ، عصای مَمشوق مرا بیاور ، بلال از مسجد بیرون آمد در حالیکه فریاد می زد آی مردم پیغمبر شما ، خودش را در معرض قصاص قرار داده ، کسی تو خانه نماند . بلال آمد د رخانه زهرا ، بابایت پیغمبر عصای ممشوق می خواهد . قضیه را بلال شرح داد صدای ناله زهرا بلند شد بلال به فرزندانم حسن و حسین بگو نزد آن مرد بروند تا قصاص شوند بلال عصا را آورد خدمت پیغمبر ، مردم دارند گریه می کنند ،  عصا را پیغمبر به مرد عرب داد . گفت : یا رسول الله وقتی عصا به بدن من اصابت کرد بدن من برهنه بود شما هم باید بدنتان را برهنه کنید حضرت وضع قصاص ( شکم مبارک ) را برهنه کرد . یک وقت دیدند سواده آمد گفت یا رسول الله خیلی وقتها دنبال بهانه می گشتم بدن مبارک شما را ببوسم خم شد بدن مطهر پیغمبر را بوسه داد پیغمبر در حقش دعا کرد.1

یا رسول الله ، کربلا هم زینب خم شد  لبها را گذاشت بر آن رگهای بریده ...




موضوعات مرتبط: پیامبراکرم(ص)
[ 8 / 9 / 1395 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

متن روضه پیامبر (ص)

متن گریز روضه پیامبر(ص)-گریز سوم

پیامبر (ص) فرمان داد:کاغذی بیاورید که رهنمای مکتوبی برایتان بگذارم تا پس از من گمراه نشوید. معلوم بود که پیامبر (ص) در چه موردی می خواهد سند بگذارد.عمر ممانعت کرد و کاش فقط ممانعت میکرد!فریاد زد :  اِن الرجل لیهجر و حسبنا کتاب الله(صحیح بخاری)این مرد هزیان میگوید کتاب خدا برای ما کافی است. پیامبر (ص)را می گفت! این نسبت را به کسی میداد که وحی مطلق بود . خدا درباره ی او تصریح کرده بود که(ما ینطق عن الهوی ان هو الا  وحی یوحی)؛ پیامبر (ص) جز به زبان وحی سخن نمی گوید .جز به دستور خدا حرف نمیزند و جز حرف خدا را منتقل نمیکند، پیامبر (ص) با شنیدن این حرف دلش شکست و اشک در چشمانش نشست؛ولی ماجرا را پی نگرفت. پنجره ی انکاری که میتواند حنجره ی وحی را بفشارد ،کاغذ را بهتر میتواند مچاله کند چنانچه بعدا هم نشان داد که میتواند. در کوچه های بنی هاشم جلوی مادر سادات را گرفت .سند فدک را به من رد کن!این کاغذ چیست؟ان را به من بده !....نمیگویم کاغذ را چطور گرفت و مچاله کرد .همین قدر بگویم:

چون غبار کوچه بنشست بر زمین

حق تعالی دید و جبریل امین

بر رخ می نشان پنجه بود

از دل ساقی اثر باقی نبود

امد از کوچه برون زهرا ولی

زیر لب با هر قدم میگفت علی

با سر چادر به چشمشش میکشید

از کنار دیده اش خون میچکید

تا قدم در خانه ی حیدر نهاد

زینب او را دید و از غصه داد

چادرت مادر چرا خاکی شده

پنجه بر روی تو حکاکی شده

از چه رو مادر چنین غم دیده ای

روی خود از من چرا پوشیده ای؟     

******************************

متن گریز روضه پیامبر(ص)-گریز دوم


یا رسول الله! لحظات اخر سینه ات سنگین شد .چشم باز کردی چهره ی نازنین حسنین(ع) را برای اخرین بار دیدی .اما قربان ان اقایی که سینه اش سنگین شد . چشم باز کرد .دید شمر –لعنة الله علیه- خنجر به دست روی سینه مبارکش نشسته است.

اه از ان روز که بر سینه ی او

رفت ان دشمن دیرینه ی او

اه از ان روز که ان خصم لعین

چکمه پوش امد و شد صدر نشین

اه از ان روز که از او جان رفت

بدنش زیر سم اسبان رفت

اه از ان روز که با حال شگفت

زینب از حنجر او بوسه گرفت

منبع:كتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست

*****************************

متن گریز روضه پیامبر(ص)-گریز اول

خداوند در قران کریم می فرماید:(قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی)؛ پیامبر بگو : من از شما اجری برای رسالت نمی خواهم ،غیر از مودت و دوستی اهل بیتم . مردم! محبت به اهل بیتم را فراموش نکنید......عرض میکنم :ای رسول خدا!نبودی ببینی اهل مدینه مودت را چگونه معنا کردند.

شد تو را مزد رسالت با ذو القربی مودت

بی تو چون گویم که امت باذوالقربی چه کرده؟

دخترت را دست جمعی میزدند اهل سقیفه

یک نفر انجا نگفت اخر مگر زهرا چه کرده؟

دیدن این صحنه ها در کودکی بعد از پیمبر

با دل پاک حسین و زینب کبری چه کرده؟

بادل مهدی امید شیعه در عالم خدایا

قصه ی قبر نهان مادرش زهرا چه کرده؟

منبع:كتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست

******************************
مرگ پدر

حال رسول خدا(ص) بدتر شد، سرش را در دامن علی(ع)  گذاشت و بی هوش گشت: زهرا(ع) به صورت نازنین پدر نگاه می کرد و اشک می ریخت و می فرمود:

«آه به برکت وجود پدرم باران رحمت نازل می شد و دادرس یتیمان و پناه بیوه زنان بود.»

صدای نالة زهرا به  گوش پیامبر رسید، دیده گشود و با صدای ضعیف فرمود:

دختر عزیزم! این آیه را بخوان: « وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ »1

از مرگ چاره ای نیست، چنانکه پیغمبران مردند من نیز خواهم مرد. اما چرا ملت هدف مرا تعقیب نمی کنند و قصد سقوط و عقب نشینی دارند؟!

از شنیدن این سخن گر یة زهرا(ع) شدید تر شد. رسول خدا(ص) از احوال پریشان و چشم گریان دختر عزیزش منقلب شد، خواست او را تسلی دهد اما  مگر به آسانی می توان او را آرام نمود. ناگاه فکری به خاطرش رسید، به فاطمه  اشاره  کرد نزدیک بیا. وقتی صورتش را نزدیک پدر برد آن حضرت راضی در گوش او گفت. حاضرین دیدند صورت فاطمه(ع) برافروخته شد و در همان ناراحتی تبسم کرد. از این تبسم نابهنگام تعجب نمودند.  علت خنده را از خودش پرسیدند، فرمود:

«تا پدرم زنده است رازش را فاش نمی کنم!»

بعد از مرگ پدر آشکار ساخت و گفت:

«پدرم در گوش من فرمود: فاطمه جان! مرگ تو نیز نزدیک است؛ تو اولین فردی هستی که به من ملحق خواهی شد.»

«اَنَس» گوید: هنگامی که پیغمبر(ص) مریض بود فاطمه(ع) دست حسن و حسین را گرفت و به منزل پدر آمد، خودش را روی بدن آن حضرت افکند و سینه اش را به سینه او چسباند و شروع به گریه نمود. پیامبر اکرم(ص) فرمود: فاطمه جان! گریه نکن و در مرگ من صورت مخراش، گیسوان پریشان نکن، واویلا مگو، و مجلس گریه و نوحه سرایی برایم نساز.

سپس اشک رسول خدا(ص) جاری شد و فرمود:

«خدایا اهلبیتم را به تو و مومنین می سپارم.»2

امام علی(ع) می فرماید: «با گریة زهرا(ع) اشک رسول خدا(ص) مانند باران جاری شد و محاسن شریفش را تر کرد، در حالی که از  فاطمه جدا نمی شد و سر مبارکش روی سینة من قرار داشت، و حسن و حسین پاهایش را می بوسیدند و بلند بلند گریه می کردند.»3

 
[1] - سوره آل عمران، آیه 144.

[2] - بحارالانوار، ج 22، ص، 46، به نقل از «بانوی نمونه اسلام» ص 139

[3] - همان، ص 490.

********************************

گریزی به کربلا

فاطمه(ع) می دانست که از پس این وداع، دیگر دیداری نیست، یک دختری هم در کربلا وقتی که پدرش می خواست به میدان برود، و او می دانست که دیگر پدر را زنده نخواهد دید، جلو آمد و گفت:

«یا ابه استسلمت للموت؟»، «پدر جان! آیا آماده شهادت شده ای؟».

امام فرمود: «آخر چگونه تسلیم مرگ نشود کسی که یار و یاور ندارد.»

سکینه گفت: «یا ابه ردنا الی حرم بدنا» ؛«حالا که آمادة مرگ شده ای پس ما را در این صحرا و در دست دشمن رها مکن، به حرم جدمان برگردان.»

امام فرمود: «فرزندم! مرا امان نمی دهند، اگر مرغ قطا را به حال خود گذارند در لانه اش می خوابد.»

صدای شیون زنان از این سخن امام بلند شد؛ سکینه که بیش از همه ناراحت بود و ساکت نمی شد، امام حسین (ع) او را به سینه چسبانید و اشکهایش را از صورتش پاک کرد و فرمود: «سکینه جان! بدان که بعد از مرگ من گریه زیادی خواهی داشت، ولی تا جان در بدن دارم با اشک خود قلب مرا آتش مزن.»1

 
[1]بحارالانوار، ج 45، ص 47
  منبع: كتاب آتش در حرم

***********************************
پاره های تن پیامبر

دشمنان و حسودها برای هر کسی که پیغمبر به او مهر می ورزید یک نقشه ای کشیدند.

دیدند پیغمبر عاشق علیست یک نقشه برای علی کشیدند، علی را خانه نشین کردند.

دیدند همه باید پیغمبر را یا رسول الله صدا بزنند، تنها کسی که در عالم می تونه به پیغمبر بگه «بابا» ، فاطمه (سلام الله علیها) است که نقشه برای فاطمه (سلام الله علیها) کشیدند.

دیدند پیغمبر حسین را می گیرد و از نوک پا تا سر او می بوسد و می بوید لذا به جای جای بوسه های پیغمبر زخم زدند ...  .

 منبع:كتاب گلواژه های روضه

******************************

دو برادر

مگه پیغمبر برا علی وصیت نکرده، می شه برا امام حسن (علیه السّلام) و امام حسین (علیه السّلام) که امامند، وصیت نکرده باشه؟ (زبانحال) پسرم یه روز با مادرت می ری مسجد، فدک را مادر می گیره، دست در دست مادرت داری ...

امام حسن (علیه السّلام) فرمود: حسین جان !

ما قصه ی یک روح و دو پیکر بودیم
 از حق برادری فراتر بودیم
در نرگس تو طشت طلا را دیدم
 آن شب که گل سینه ی مادر بودیم

امروز سر به سینه ی پیغمبرند، دو تا داداش به هم خیره شدند، چند جا اینطور، چشمشون به هم افتاده، یکی امروز رو سینه ی پیغمبر، یه دل شب هم علی گفت: بیایید وقت وداع با مادره، همین که سر به سینه ی مادر گذاشتند، چشمشون به هم افتاد ... .

منبع:كتاب گلواژه های روضه

****************************

قرآن و عترت


شروع به وصیت کردن، پیغمبر فرمود: دو چیز برای شما امانت می گذارم که با این دو چیز دنیا و آختر سعادتمند بشوید. یکی قرآن و یکی هم عترت عرضه بداریم یا رسول الله ! عجب این اُمت امانت داری کردند. قرآن را که پشت در و دیوار قرار دادند.

قرآن را که ریسمان به گردش انداختند، میان کوچه ها کشاندند ... .
قرآن را پاره پاره کردند، تیرباران کردند.
عترت را هم به کربلا کشیدند و بر نیزه ها کردند، آواره ی کوه و بیابان کردند.

 منبع:كتاب گلواژه های روضه



موضوعات مرتبط: پیامبراکرم(ص)
[ 8 / 9 / 1395 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

متن روضه پیامبر (ص)

متن گریز روضه پیامبر(ص)-گریز دهم

جنازه ی مطهر پیامبر (ص)را بعد از سه شبانه روز به خاک سپردند.اگر چه مردم وفا نکردند و از بدن آنطور که باید تجلیل نکردند؛اما به بدن هم جسارت نکردند.در کربلا هم جسد امام حسین (ع)سه روز بی کفن بر روی زمین ماند ؛امااینجا هر چه توانستند به این بدن جسارت کردند؛پیراهنش را ربودند؛انگشتر را با انگشت ربودند؛بدن را قطعه قطعه پامال سم اسبان نمودند...

چرا عمامه ای بر سر نداری

چرا انگشت و انگشتر نداری

اسیر زخم هما یک جای سالم

برای بوسه ی خواهر نداری

تو را ای آیه ی تطهیر کشتند

به تیغ و نیزه و شمشیر کشتند

به هم با دست خونین دست دادند

مرا با گفتن تکبیر کشتند

          منبع:كتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست
         
*******************************

متن گریز روضه پیامبر(ص)-گریز نهم


مردم پیامبر را بسیار اذیت وآذار کردند.بی احترامی وجسارت بسیار روا داشتند . شکنبه و خاکستر بر سر او ریختند . هر موقع پیامبر زخمی بر میداشت .حضرت زهرا (س) با چشمان اشکبار ، از پیامبر (ص) پرستاری میکرد و بر زخم های جسم و دل پیامبر مرحم میگذاشت .در کربلا هم دختر امام حسین (ع) دلش می خواهد از پدرش پرستاری کند و بر زخم هایش مرحم بگذارد ؛ ولی چه کند ؟بر سر بریده چه مرحمی بگذارد ؟ولی چه کند؟چه مرحمی میتواند بگذارد؟

  آمد سر نعش پدر با چشم گریان

گیسو پریشان کرد و از غم نغمه خوان شد

بابا چرا جسمت ؛چنین افتاده بی سر

بابا چرا راس تو بر نوک سنان شد

بابا پس از قتل تو از بیداد دشمن

صد گونه ظلم و جور و کین بر کودکان شد

باباچسان،جسم تو را صد چاک بینم

کز دیدنش از دل برون، تاب و توان شد

تا بر سنان ،شد راس تو از بهر غارت

در خیمه وارد ،شمر و خولی و سنان شد

بردند معجر از سر و خلخالم از پای

سر تا به پهیم خسته از جور خسان شد

غلام رضا نوایی کاشانی

منبع:كتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست

**********************************

متن گریز روضه پیامبر(ص)-گریز هشتم

پیامبر (ص) رد میشد .صدای گریه کنیزی را شنید .دلش طاقت نیاورد ؛رحمة للعالمین است. پرسید چرا گریه میکنی ؟گفت :می ترسم به خاطر تاخیرم مواخذه شوم.پیامبر (ص)او را همراهی کرد و پیش مولایش واسطه شد که اذیتش نکند .گفت:اقا قربان قدمتان !نه تنها اذیتش نمی کنم بلکه به یمن قدم شما آزادش هم میکنم. یا رسول لله !صدای گریه کنیزی را شنیدید، طاقت نیاوردیدوتحمل نکردید ؛پس چه میکردید، اگر صدای گریه های کودکان امام حسین رازیر تازیانه ها ی دشمن  میشنیدید؟ ان هنگامی که دشمن به سمت خیمه ها حمله ور شد و خیمه ها را آتش زد. امام سجاد (ع) فرمود:(علیکن بالفرار)

وای بر انان که ال مصطفی را میزدند

در میان شعله ها ریحا نه ها را میزدند

در میان دختران و خیل زنها بیشتر

عمه سادات ناموس خدا را میزدند

هم میان خیمه گه هم در میان قتله گه

دسته گلهای بهشت مرتضی را میزدند     

منبع:كتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست


*********************************

متن گریز روضه پیامبر(ص)-گریز هفتم

روزی رسول الله (ص)همراه جمعی از اصحاب ،از راهی میگذشت. در راه به کودکانی بر خورد کرد که مشغول بازی بودند.رسول الله (ص) کنار کودی نشست و شروع کرد به بوسیدن بین دو چشم ان طفل .سپس او را بر دامن خود جای داد و به او اظهار محبت زیادی کرد.شخصی از علت این ماجرا سوال کرد .فرمود: روزی این طفل را دیدم که با حسین من بازی میکرد .خاک زیر پای حسین من را برمیداشت و به صورت خود میمالید.جبرئیل به من خبر داد که او حسین مرا در واقعه کربلا یاری میکند. او را به جهت محبت به فرزندم حسین دوست دارم.یا رسول الله !ما هم دوستدار حسین تو هستیم. ما هم خاک پای حسینت را به سر و صورتمان میمالیم . کام ما را با خاک کربلا باز میکنندو وقتی هم به قبر میرویم خاک کربلا بر پیشانی ما می نهند....ما هم حسینت را دوست داریم. به ما هم محبت کن ! ما را هم کربلایی کن.....     

دلمون پر میزنه برای کربلا حسین

نظری کن بیاییم کنار خیمه ها ت حسین

اون قدر دوستت داریم که روز و شب به یاد تو

اشک ماتم میریزیم برای بچه ها حسین

مادرم یادم داده تو روضه هات گریه کنم

مثل بچه مرده ها همش میگفت فدات حسین

من به قربون تو و گل های سرخ پرپرت

دوست دارم سر بذارم رو قبر کشته هات حسین

 ای حسین فاطمه به پسرت مهدی بگو

شب و روز سر بزنه به این عزادارات حسین

 

منبع:كتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست


*******************************

متن گریز روضه پیامبر(ص)-گریز ششم

خداوند در قران کریم میفرماید:(قل لا اسئلکم علیه اجراً الاالموده فی القربی ) پیامبر (ص) بگو من از شما اجری برای رسالتم نمی خواهم غیر از مودت و دوستی اهل بیتم .عرض می کنم :پیامبر دو نفر را پاره تن خود نامید و تعبیر (بضعه منی )را در مورد انها به کار برد :یکی امام رضا است که فرمود :( ستد فن بضعه منی به خراسان )؛ پاره جگر من در خراسان دفن می شود و یکی حضرت زهرا است.فرمود :(فاطمه بضعه منی فمن اغضبها اغضبنی) فاطمه پاره تن من است. هر کس اورا ناراحت کندمرا ناراحت کرده است .اما ببینید با این دو پاره تن چه کردند. یکی را در غربت مسموم و دیگری را بین در و دیوار شهید کردند.

رسول گفت که زهرا است پاره تن من

چه ظلم ها که رسیدی به پاره تن من

به خانه ای که ملک می گرفت اذن دخول

زدند اتش بیداد بعد مردن او

هزار حیف که سیلی زدند بر رویش

که همچو شام سیه گشت روز روشن او

بگفت فضه خذینی که محسنم کشتند

به صد شتاب روان گشت بهر دیدن او

میانه ی در و دیوار دید فاطمه را

شکسته پهلو گردیده سقط محسن او


منبع:كتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست

********************************

متن گریز روضه پیامبر(ص)-گریز پنجم

روح هستی در میان بستر است

لحظه های اخر پیغمبر است

رو به قبله پای او در احتضار

می کشد از بهر مرگش انتظار

حیدر احساس غریبی میکند

    فاطمه هم ناشکیبی میکند

یک طرف گریان حسن یک سو حسین

یک طرف اه و فغان زینبین

زیر لب گوید به اواز جلی

اشهد ان ولی الله علی

گاه گوید ای گروه بی وفا

خوش کنید اجر رسالت را ادا

از شما چیزی نخواهم ای همه

جز مودت با عزیزم فاطمه

اخر او دار و ندار من بود

او گل باغ و بهار من بود

  فاطمه عشق من و جان من است

فاطمه تفسیر قران من است

فاطمه یک هدیه ازرب جلی است

کوثر است و شیشه ی عمر علی است

این وصیت از من و چشم ترم

بعد من جان شما و دخترم

بعد من اکرام و تکریمش کنید

نی ز حقش تحریمش کنید

حال مبادا این که آزارش کنید 

در غم غربت گرفتارش کنید

اما از ان طرف ابن عباس میگوید :خود رسول خدا فرمودند:زمانی که دخترم فاطمه را مشاهده میکنم یاد مصائبی می افتم که پس از من براو وارد میشود. گویا میبینم ،در خانه خویش،مورد هتک حرمت قرار گرفته ، حقش غصب شده ،از ارث محروم گشته،پهلویش شکسته،کودکش سقط شده و دمادم فریاد میزند(یا محمداه)و کسی جوابش را نمی دهد.استغاثه میکند ولی کسی به یاریش نمیشتابد.پس پیوسته پس از من محزون و غمگین و گریان است.     

بعد من ای دخترم از رنج و غم

شام تیره آید و روز ستم

آتش افتد میان باغ من

بشکند بال و پرت از داغ من

همنشینت بعد من اشک است و اه

بی پناهی ،بی پناهی ،بی پناه

بعد من اشکت دگر جاری شود

قامتت محتاج دیواری شود

می خوری سیلی زدستی بی حیا

راه را گم میکنی در کوچه ها

می نشیند جای دستی روی تو

بشکند با ضرب در پهلوی تو

همسرت را چون که دلداری کنی

در میان کوچه ها یاری کنی

دست خود چون بر کمربندش نهی

میرسد پایان وصل و همرهی

اید از ره یک غلاف بی حیا

 می زند بر جسمت ای گل از جفا

چادرت خاکی شود از کینه ها

می شود داغ تو سوز سینه ها

شاعر:محمد علی شهاب

منبع:كتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست

*******************************

متن گریز روضه پیامبر(ص)-گریز چهارم

وقتی پیامبر از کوچه های مکه رد میشد از بالای پشت بام روی سرمبارکش خاکروبه و خاکستر میریختند.  پیامبر (ص) در نهایت غربت ، خاکروبه ها و خاکستر ها را پاک میکرد...وارد خانه هم که میشد ام ابیها بود. با دستان کوچکش برای پیامبر مادری میکرد و لباسهای خاکی او را میتکاند اما دلها بسوزد برای اسرای اهل بیت (ع). ان هنگامی که وارد شهر شام شدند ، زن های شامی  از بالای بام ها خاکستر و خاک روبه و سنگ و چوب بر سر خاندان اهل بیت ریختند . خاکستر اتشی روی عمامه امام سجاد افتاد و عمامه را سوراخ کرد. دست های حضرت سجاد (ع)به گردن مبارکشان بسته بود ؛ لذا نتوانست ان را خاموش کند .اتش اهسته اهسته به سر مبارکشان رسید و سر را سوزانید.

باز اسم کوفه در میان و نام شام

اه اه از صبح کوفه وای وای از شام شام

چون نسوزم زاتش این غم که بر سر ریختند

اتش اندر فرق عابد خلق خون آشام  شام 

 اه از ان ساعت که زینب بر سر بازارها

می زدندش سنگ برسر از در و از بام شام

بی حیایی رابین که با یکدیگر از قتل حسین

می نمایندی مبارک باد ،خاص و عام و شام 

                   شاعر: جودی

منبع:كتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست



موضوعات مرتبط: پیامبراکرم(ص)
[ 8 / 9 / 1395 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

متن روضه پیامبر (ص)

متن روضه پیامبر اكرم صلوات الله علیه و آله - حجت الاسلام دكتر رفیعی
   
نبی در بستر و زهرا كنارش

عزیز قلب او شد بی قرارش

بگوید دخترم كمتر نوا كن

برای رفتن بابا دعا كن

شب رحلت پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله و شب یتیمی جهان اسلام است. امشب همه ی جهان اسلام عزادار و در واقع مصیبت دیده اند . از همه بیشتر ، بر تنها یادگارش زهرای مرضیه سلام الله علیها سخت بود. بر امیرالمؤمنین علیه السلام و بر نوادگان پیغمبر علیهم السلام ، حسن و حسین علیهما السلام و زینب كبری سلام الله علیها و ام كلثوم سلام الله علیها سخت بود. چون یك اُنس عجیبی بین پیغمبر صلی الله علیه و آله و فاطمه ی زهرا سلام الله علیها بود. فاطمه ی زهرا پنج سال داشت كه مادرش را از دست داد. فاطمه برای پیغمبر هم دختری كرد و هم مادری. پیامبر اكرم خطاب به فاطمه می فرمود:اُم ابیها؛ تو مادر من هستی. یك روز شخصی در كنار مسجدالحرام شكمبه ای روی پیغمبر انداخت، بدن و لباس آن حضرت قدری كثیف شد،پیامبر منزل آمدند{ پیغمبر خیلی رئوف بود،خیلی صبور بود،خیلی مهربان بود،همه ی آنها را با این جرم هایشان بخشید} فاطمه ی زهرا همین كه این وضع را مشاهده كرد بلافاصله پدر را تطهیر كرد،لباسی برای او آورد. پیغمبر لباسش را عوض كرد و فرمود:انت اُمّ ابیها؛ تو مادر پدرت هستی. پیامبر این تعبیر را چند جا به كار برده است. روزی كه پیغمبر مدینه بود و فاطمه را نمی دید به او خیلی سخت می گذشت، حتماً باید زهرا را می دید. پدر و دختر خیلی ارتباط شان با هم صمیمی بود؛خانه شان نزدیك هم بود حتی بعد از ازدواج،رفت و آمد می كردند. اما این دو سه روزی كه پیغمبر حالش خوب نبود دیگر فاطمه خانه ی خودش نرفت،خانه ی پیامبر ماند. نوشته اند همین كه پیامبر حالش بد می شد و رنگش تغییر می كرد؛ زهرا گریه می كرد و می فرمود: وَاكَرْباهُ لِكَرْبِكَ یا اَبَتاهْ؛( آه وفغان ازرنج ومصیبت تو ای پدرجان) 1 همین كه پیغمبر متأثر می شد، اشك فاطمه جاری می گشت. خیلی این پدر و دختر صمیمی بودند. با این ارتباط وسیعی كه با هم داشتند. فاطمه امشب و فردا از بالای سر بابا تكان نخورد، نشسته بود و صورت بابا را نگاه می كرد{ یا بقیة الله، ان شاءالله یك شب ِ بیست و هشتم، مدینه ی منوّره عرض ارادت كنیم} فاطمه ی زهرا،امیر المؤمنین،امام حسن و حسین علیهم السلام همگی دور پیغمبر بودند. در نهج البلاغه آمده است:امیرالمؤمنین فرمود: لَقَد قُبِضَ رسولُ اللهِ و اَنَّ رأسَهُ علی صَدری؛2 پیامبر در حالی جان دادن كه سرش روی سینه ی من بود. در حالی جان داد كه سرش را به سینه چسبانده بودم، در این حالت از دنیا رفت.پیغمبر در خانه غسل داده شد،كفن شد،ولی تشییع نشد،در همان خانه ی خودش به خاك سپرده شد.اَنس بن مالك می گوید: وقتی پیغمبر را به خاك سپردیم،سنگ لحد را چیدیم و قبر را پوشاندیم، من از حجره بیرون آمدم،دیدم یك خانم كنار دیوار ایستاده و گریه می كند. از صدای گریه اش فهمیدم فاطمه است. شب بود،تاریك بود،جلو آمد،عرض كرد:اَنَس پیغمبر را به خاك سپردید؟ عرض كردم بله خانم. فرمود:چه طور طاقت آوردید جسم پیغمبر را زیر خاك كنید؟! چه طور گُل مرا زیر گِل قرار دادید؟ چطور خاك بر بدنش فشاندید؟3 اتاق را خلوت كردیم، فاطمه وارد اتاق شد، فرمود: بابا بلند شو، دخترت تنها مانده است.

صُبَّتْ عَلَیَّ مصائِبُ لَو اَنَّها

صُبَّتْ عَلَی الاَیّام صِرْنَ لَیالِیا4

بابا، روز ِ فاطمه شب شد. بابا،خوشی فاطمه تمام شد.بابا،احترام فاطمه پایان پذیرفت.بابا بلند شو ببین آماده شده اند به خانه ی دخترت حمله كنند.بابا بلند شو ببین دخترت تنها مانده.یا فاطمة الزهراء طاقت نیاوردی بر بدن بابا خاك بریزند.شما را احترام كردند. وارد اتاق شدی كنار قبر پیامبر اشك ریختی.اما نبودی ببینی چگونه جلوی چشم قاسم بن الحسن،جنازه ی بابا را تیر باران كردند! به خدا امام حسن غریب است.امام غریب زیست و غریب مُرد.امروز هم قبرش زائر ندارد.یا فاطمةالزهرا،جلوی چشم صغیرهایش بدن را تیر باران كردند. فاطمه جان،طاقت نیاوردی خاك بر بدن بابا بریزند. شما هم یك دختری و دختر اباعبدالله هم یك دختر است. وارد قتلگاه شد،دید بابا سر در بدن ندارد،بدن قطعه قطعه،خودش را روی بدن بابا انداخت. خانم شما را كنار قبر بابا آزاد گذاشتند كه اشك بریزید،گریه كنید،اما دختر اباعبدالله را با تازیانه از بدن بابا جدا كردند!

1-مستدرك ج2،ص451،بحارالانوارج22،ص458،منتهی الآمال،ص148

2-نهج البلاغه،خطبه197،غررالحكم،ص120،ح2103

3-سوگنامه آل محمد،ص23

4-بحارالانوار،ج79،ص106؛مناقب ج1،ص242؛مسكن الفؤاد،ص112

منبع كتاب مقتل" روضه های  استاد رفیعی " ص15-13


**********************************

متن گریز روضه پیامبر(ص)-گریز شانزدهم

یکی از پسران رسول خدا (ص) به نام قاسم، در چهار سالگی از دنیا رفت . حضرت در مراسم تشییع پیکر فرزندش (با دلی سوخته و چشمانی اشکبار )به یکی از کوههای مکه نگاه کرد و گفت: ای کوه ،اگر این مصیبت بر تو وارد میشد تو را ویران میکرد و از هم میپاشاند.  از این مصیبت بیش از یک ماه نگذشته بود  که پسر دیگرآن حضرت به نام عبدالله در گذشت .پیامبر (ص) در مرگ او هم بسیار سوخت و بسیار گریه کرد.

اینجا فرزند پیامبر (ص) به مرگ طبیعی از دنیا رفت و با احترام کفن و دفن شد و با احترام تشییع شد ؛با این حال پیامبر (ص) اینطور منقلب شد و گریست و فرمود :اگر این مصیبت بر کوه وارد میشد کوه از هم میپاشید؛پس چه میکرد اگر میبود کربلا ؟آن هنگامی که امام حسین (ع) را محاصره کرده بودند و هر کسی ضربه ای میزد.......همان هنگام که حضرت زینب(ع)

آهی کشید از دل و با دیده ی پر آب

بابضعه رسول خدا کرد این خطاب

مادر بیا که بی کس و تنها حسین توست

تنها میان لشکر اعدا حسین توست

مادر بیا بین که در این دشت مرگبار

بی یار رو بی پناه و هم آوا حسین توست

این پاره پاره تن که فتاده به روی خاک

از تشنگی به حالت یغما حسین توست

این نازنین بدن که ندارد برای من

یک جای بوسه در همه اعضا حسین توست

این گل که پرپر از ستم قوم مشرکین

گردیده پیش چشم من اینجا حسین توست

منبع:كتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست

******************************

متن گریز روضه پیامبر(ص)-گریز پانزدهم

پیامبر (ص) با شروع بعثتش دانشگاه انسان ساز خود را تاسیس کرد . زحمات زیادی کشید و خون دلهای فراوان خورد تا این دانشگاه رونق گرفت .اساتید دانشگاه را نسل در نسل معرفی کرد و فرمود : از شما اجری نمی خواهم مگر مودت دوستی و احترام به اساتید این دانشگاه. 

به امر حق به دارالملک هستی

محمد کرد دانشگاه تاسیس

علی داماد خود استاد کل را

در انجا نصب کرد از بهر تدریس

بود برنامه اش تبیان قرآن

 بر این استاد و این برنامه تقدیس

اگر خواهی شوی انسان کامل

به دانشگاه احمد نام بنویس

شاعر:بصیر اصفهانی

اما بعداز  رسول الله، شاگردان منافق ، کینه ها ،حسادتها و عقده های خود را نمایان کردند. دور این دانشگاه را محاصره کردند. هیزم آوردند و در دانشگاه را آتش زدند و احترام اساتید خود را باسیلی و تازیانه و غلاف شمشیر به جای آوردند. دانشگاه به حالت نیمه تعطیل درآمد. نسل در نسل همین احترام ها را با اساتید دیگر دانشگاه هم به جای آوردند. بعضی را مسموم ،بعضی را شهید و بعضی را در زندان شهید کردند. کاری کردند که الان اکثر مردم از فیض دیدار امام و مراد و استاد خود محروم هستند و فقط عده ای محدود از شاگردان خصوصی سعادت دیدار با او را دارند."اللهم العن امة اسست اساس الظلم و الجور علیکم اهل البیت"

لعنت حق باد بر آن قوم پست

کز عداوت عهد و پیمان را شکست

رخنه در کار رسالت کرده اند

با ستم غصب خلافت کرده اند

پس گرفتند از شما این اصل را

پاره کردند رشته های وصل را

لعن حق بر آن گروهی کز ستم

بهر قتلت کرده قامت را علم

اسب ها شان را به زین آراستند

بهر ذبح تو زجا برخاستند

آن یکی میزد تو را تیر خدنگ

دیگری میزد تو را ظلمانه سنگ

آن یکی با نیزه میشد حمله ور

تیغ زهر الود در دست دگر

از سنان و خنجرو شمشیر تیز

جملگی بودند باتو در ستیز  

منبع:كتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست

******************************

متن گریز روضه پیامبر(ص)-گریز چهاردهم

قریش رسول خدارا مذمم ؛ یعنی نکوهیده(در مقابل محمد به معنای ستوده) مینامیدند. و او را دشنام میدادند .سخت ترین روزی که از سوی قریش بر رسول خدا گذشت ، روزی بود که حضرت از منزل بیرون آمد . هرکه او را دید اعم از برده و آزاد ،تکذیبش کرد و آذار و اذیتش نمود . رسول خدا در همین حال به منزل باز گشت و از شدت اندوه و غم ، جامه ای به خود پیچید؛اما خداوند این آیه را بر او نازل کرد "یا ایها المدثر قم فانذر" ای جامه به خود پیچیده به پا خیز و انذار کن.

عرض من این است :بعد از  رسول خدا (ص)هم ، همان ها دو باره میدان یافتند.آنجا به پیامبر (ص) دشنام میدادند و اینجا به امام معصوم امام حسن اشاره میکردند و میگفتند:"یا مذل المومنین"؛ای ذلیل کننده مسلمان ها !...آنجا به رسول خدا توهین میکردند و اینجا روی منبر رسول خدا ،در مقابل امام حسن (ع)به پدرش امیرالمومنین (ع) دشنام میدادند.

ای زمین و آسمان سوگوار غربتت

آفتاب حنجرم سنگ مزار غربتت

شهر یثرب داغدار خاطرات رنج توست

خم شده پشت مدینه زیر بار غربتت

از همه زخم زبان ،تهمت،خیانت از تو صبر

چشم تاریخ اشکبار روزگار غربتت

کاش میشد روشنای تربت پاک تو بود

چلچراغ اشک ما در شام تار غربتت

شاعر:سیدمهدی حسینی قمی

منبع:كتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست

******************************

متن گریز روضه پیامبر(ص)-گریز سیزدهم

زمانی که قریش دید، یاران رسول خدا (ص) به حبشه مهاجرت کرده اند و امنیت و آرامش یافته اند و اسلام در بین قبایل مختلف گسترش پیدا کرده است گرد هم جمع شدند و بر ضد بنی هاشم پیمان نامه ای را نوشتند.قرار شد به آنها دختر ندهند و از آنها دختر نگیرند .هیچ کالایی به آنها نفروشند و هیچ کالایی را هم از آنها نخرند.زمانی که تصمیم آنها قطعی شد،آن را در صحیفه ای نوشتند و به نشان تاکید بر عمل ،آن را در کعبه نصب کردند.نویسنده این نامه "منصوربن عکرمه "بود .رسول خدا (ص) نویسنده این نامه را نفرین کردو بر اثر نفرین پیامبر بعضی از انگشتان منصور فلج شد.یا رسول الله!اینجا نویسنده این نامه را نفرین کردی ،انگشتانش فلج شد . ای کاش میبودی و آن پاره کننده نامه فدک را هم نفرین میکردی !آن هنگامی که فاطمه (ع) با سندی که ابوبکر برای او نوشته بود ،بیرون آمد. گفت :نامه را به من بده .فاطمه (ع)از دادن آن نامه خودداری کرد . عمر با ضرب لگد و سیلی ،در حالی که به محسنش حامله بود ،نامه را گرفت و پاره کرد  و به نقلی آب دهان به روی نامه انداخت. آری ای کاش رسول خدا میبود و او را نفرین میکرد

کاش میبود در آن کوچه ، نبی تا که مگر

  راه بر قاتل دختر ،پی کیفر گیرد

کاش میبود که از خادمه دختر خویش

خبری از سبب سوختن در گیرد

کاش میبود آنشب جسد فاطمه را

گاه بر دوش علی ،گاه پیمبر گیرد

کاش میبود در آن شام غریبان که به دست

اشک غربت مگر از چهره حیدر گیرد

  کاش میبود که طفلان یتیم اورا

بدهد تسلیت و بوسد و در بر گیرد

کاش میبود در نیمه شب ها که حسین

خیزد از خواب و بهانه ، پی مادر گیرد

       منبع:كتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست
   

******************************

متن گریز روضه پیامبر(ص)-گریز دوازدهم


روز جنگ احد ،روز سختی بود .روز گرفتاری و امتحان بود. در اثر غفلت عده ای دشمن به میان لشکر مسلمانان زد وآنها را متلاشی کرد. خداوند عده ای را به شهادت گرامی داشت تا اینکه دشمن به رسول خدا دسترسی پیدا کرد و انقدر سنگ به حضرت زدندتا به پهلو افتاد.دندان رباعی اش شکست و صورت و لب مبارکش مجروح شد ؛به حدی که خون از صورتش جاری شد.حضرت به خون ها دست میکشید و میفرمود:چگونه رستگار خواهد شد ،قومی که صورت پیامبرش را با خون رنگین کند؛در حالی که او آنان را به سوی پروردگارشان دعوت میکند؟

سختی این روز در همین جا تمام نشد . این سنگ زدنها  تا کربلا و شام هم ادامه یافت. امام حسین (ع) خسته شده بود . تشنه بود و لبانش از خشکی ترک خورده بود. نیزه را به زمین زد تا لحظه ای  استراحت کند. در این هنگام سنگی بر پیشانی مبارکش فرود آمد. خون صورت مبارکش را فرا گرفت . وجه الله غرق خون شد .پیراهن عربی اش را بالا زد تا خونها را از چهره اش پاک کند ؛اما امان از تیرها ی زهر آگین و سه شعبه ی حرمله یک وقت ناله ی امام حسین (ع) بلند شد:"بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله".

در جنگ احد سنگ به لب و دندان رسول خدا زدند . در شام بلا و مجلس یزید هم چوب خیزران بود ولب و دندان امام حسین (ع) .نگاه بچه ها بود و دندان امام حسین (ع)گریه بچه ها بود و خنده های سر مستانه ی یزید ....

فغان که ضربت چوب جفا نمود کبود

لبی که از نفسی جان دهد مسیحا را

عزیز فاطمه عریان به روی خاک و یزید

زناز سر ننهد خوابگاه دیبا را

سر یزید به بالین سر حسین به تنور

خدای صبر دهد زین قضیه زهرا را

      منبع:كتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست
        

******************************

متن گریز روضه پیامبر(ص)-گریز یازدهم

اواخر عمر شریف پیامبر(ص) بود.رسول خدا در پایان خطبه ای فرمود:ای گروه مسلمان!من شما را به خدای متعال و به حق خودم بر شما سوگند میدهم که هر کس حقی بر گردن من دارد،بلند شود و از من طلب کند.کسی بلند نشد .برای مرتبه ی دوم و سوم سوگندشان داد. پیرمردی "عکاشه "بلند شد وجمعیت را شکافت و جلو رفت تا مقابل رسول خدا قرار گرفت.گفت :پدر و مادرم فدای تو باد !در یکی از غزوات با شما بودم .بر میگشتیم که شتر من به شتر شما نزدیک شد. من نزدیک شما آمدم تا پای شما را ببوسم. تازیانه شما فرود آمد و به شکم من اصابت کرد.نمیدانم از روی عمد یا اینکه می خواستید شتر را برانید. رسول خدا فرمود: ای بلال به منزل فاطمه (ع) برو و چوب ممشوق را بیاور .بلال در حالی که دست روی سر گذاشته بود و فریاد میزد:این رسول خداست که خود را مورد قصاص قرارداده است،در منزل فاطمه (ع) را زد و گفت :ای دختر رسول خدا !چوب ممشوق را بدهید. حضرت فاطمه (ع) فرمود :ای بلال پدرم این چوب را برای چه میخواهد ؟امروز که نه روز حج است و نه روز جنگ! بلال جریان قصاص را گفت.فاطمه (ع)فرمود:ای بلال پس به حسن و حسین (ع)بگو مقابل او بایستند تا انها را قصاص کنند و نگذارند رسول خدا را قصاص کنند .علی (ع) بلند شد و فرمود ای عکاشه !این پشت و شکم من .بیا و با دست خود مرا قصاص کن وصد ضربه به من بزن .سپس حسن وحسین(ع) بلند شدند و فرمودند:ای عکاشه مگر نمیدانی ما نوه ی رسول خدا (ص) هستیم؟پس قصاص ما همانند قصاص از رسول خدا ست.عکاشه قبول نکرد .رسول خدا فرمود: "ای عکاشه اگر می خواهی قصاص کن"گفت :وقتی مرا زدید شکمم برهنه بود .رسول خدا (ص) شکم خود را برهنه کرد .فریاد گریه جمعیت بلند شد .با ناباوری میگفتند:آیا عکاشه پیامبر را میزند؟جلو آمد. وقتی چشمش به سفیدی شکم رسول خدا افتاد بی اختیار به سوی او دوید و شکم آن حضرت را بوسیدو گفت : پدر و مادرم فدای تو باد !چه کسی طاقت قصاص کردن شما را دارد؟....

اینجا عکاشه به جای ضربه ی چوب ،پیامبر (ص) را بوسید ؛اما یزید -لعنه الله علیه-به زعم خود میخواهد  به عوض بدر و احد و خندق سر بریده ی امام حسین را قصاص کند.به جای چوب ممشوق چوب خیزران را برداشت و به جای بوسه بر لبان قاری قرآن ، همچنان به لب و دندان او میزد و جسارت میکرد . هنگام قصاص پیامبر (ص) حسن و حسین (ع) بلند شدند و فرمودند:( مگر نمیدانی که ما نوه ی پیامبر هستیم ؟قصاص ما مثل قصاص رسول خداست .)این جا همین کلام زبان حال دختر امام حسین است :نزن یزید ! به جای او مرا بزن .مگر نمیدانی که من دختر امام حسینم ؟قصاص من مثل قصاص از امام حسین است. مرا به جای او بزن ....     

در مدینه که کنارم خفتی

  یادم آمد که برایم گفتی

دخترم هر که بخواند قرآن

خلق بوسند لبش از احسان

نیست دیگر به دلم طاقت و تاب

یک سوال است مرا کرده کباب

پس چرا لعل لبت خونین است

مزد قرآن تو آخر این است 

منبع:كتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست




موضوعات مرتبط: پیامبراکرم(ص)
[ 8 / 9 / 1395 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

متن روضه پیامبر (ص)

آقای حسین سیب سرخی

مثل یک سایه چه زود از سرِ این خانه گذشت

چه غریبانه،غریبانه،غریبانه گذشت

چشم را بست ولی صبر نکردند این قوم

پیشِ او بود علی صبر نکردند این قوم

ای دل از غربتِ این لحظه ی تشییع بگو

از غریبانه ترین لحظه ی تشییع بگو

او غریبانه ترین لحظه ی رفتن دارد

روضه ی رفتن او گفتن و گفتن دارد

اندک اندک اثرِ زهر به جانش اُفتاد

رویِ دامانِ علی بود توانش اُفتاد

شهر در مکر و سکوت است علی تنها شد

یک تنه گرم حنوط است علی تنها شد

یک طرف داشت علی آب به پیکر می ریخت

یک طرف داشت جماعت سرِ مادر می ریخت

آب غسلش به تنش بود که هیزم پُر شد

شعله پیچید به در نوبتِ یک چادر شد

بدنش روی زمین بود به زحمت اُفتاد

وای ناموس علی بینِ جماعت اُفتاد

در عزای پدرش بود که سیلی را خورد

سوگوار پسرش بود که سیلی را خورد
روضه شهادت پیامبر و امام حسن مجتبی صلوات الله علیهم اجمعین_حاج حسین سیب سرخی

تا که مولا کفنش کرد زنش را کُشتند

تا کفن روی تنش کرد زنش را کُشتند

دست بر پهلوی خود داشت پرش خورد به در

درد پهلو که خَم اش کرد سرش خورد به در

 ای عزیزِ تا سحر بیدار بس کن

کشتی مرا از گریه ی بسیار بس کن

رویت ندارد طاقت این اشک ها را

طاقت ندارد این همه آزار بس کن

باید ببینی روزهای بعد از این را

باید بمانی با غمی دشوار بس کن

باید بگویم روضه های بعد خود را

باید بسوزی بعد از این دیدار بس کن

ای کاش بعد از من کسی جایت بگوید

با آتش و با هیزم و دیوار بس کن

ای کاش میگفتند خانوم بچه دارد

ای کاش میگفتند با مسمار بس کن

در کوچه می افتی کسی غیر از حسن نیست

باگریه میگوید در انظار بس کن

در کوچه می افتی و میگویم به قنفذ

افتاد دست مادرم از کار بس کن

دست مغیره بشکند حالا که افتاد

از چادر او پای خود بردار بس کن

بگذار یک جمله هم از گودال گویم

خون گریه ات را کربلا بگذار بس کن

وقت هزارونهصدوپنجاه زخم است

ای نیزه ی خونبار این اصرار بس کن

این ناله های دشمنت پیش حرامی

با شمر میگوید نزن، نشمار بس کن

مقتل نوشت روی تنش پا گذاشتند...

*منم اینطور رهات نمیکنم...میخوام روضه ی امام حسن بخونم...*

از بارِ داغش پشتِ پیغمبر شکست

تنهاترین سردار بی لشگر شکسته

سجاده اش بر غربتِ او گریه کرده

پایِ غریبی اش دلِ منبر شکسته

بخشید آنکَس را که زد نیزه به ساقَش

او دستگیری می کند از هر شکسته

تا زهر را نوشید فرمود:آه مادر

راحت شد این آئینه یِ یکسر شکسته

بُغضِ چهل سالِ مرا این زهر بشکست

اما غرورم را کسی دیگر شکسته

یک کوچه ی باریك و دو دیوارِ سنگی

یک راه بُن بست و دو برگ و بر شکسته

فهمید فرزند بزرگم، ناسزا گفت

می خواست من باشم ولیکن سر شکسته

گفتم که با رویم بگیرم ضربه اش را

رفتم نبینم حرمتِ مادر شکسته

اول مرا زد بعد از آن هم مادرم را

من میزدم بال و پَر و او پر شکسته

از رویِ چادر پایِ خود را برنمیداشت

پایی که قبل از این جسارت،در شکسته

در زیر پاها گوشواره خوردتر شد

خندید وقتی دید نیلوفر شکسته

خون لخته از تیزیِ سنگی بر زمین ریخت

فهمیدم از دیوارِ کوچه،سر شکسته

لایوم کَ یومَک  حسینم گریه کم کن

تنها نه من،از گریه ات خواهر شکسته

می بینمت با مادرم بر شیبِ گودال

در لا به لایِ نیزه و خنجر شکسته

ای کاش می شد تا نبینم ساربان هم

انگشت را دنبال انگشتر شکسته

"شاعر هر سه شعر:حسن لطفی"

*گفت:بدجور زد تو گوش مادرم؛خوردیم رو زمین؛تا چشامو باز کردم دیدم مادرم خورده رو زمین،رو خاکا دنبال یه چیزی میگرده؛حسنم...حسنم...چشاش نمیبینه...عجب دستی داشت نامرد...چی شده مادر؟حسنم! ببینم گوشواره هامو ندیدی؟آی مادرم...آی مادرم...

******************************************


روضه شهادت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و امام حسن مجتبی علیه السلام_حاج میثم مطیعی

ای بهشت مدینه شهر رسول

باغ سر سبز لاله های بتول

تو بهشتی ولی بهارت کو

ای قرار همه قرارت کو

شِکوه بر درگه خدا داری

ناله وامحمّدا داری

*رسول خدا خیلی در بین ما غریبه...*

شهر احمد، کجاست احمدِ تو

از چه خاموش شد محمّد تو

ای جهانِ وجود، هستت رفت

خاتم الانبیا زدستت رفت

گرد غم بر فلک نشست، نشست

پشت شیر خدا شکست، شکست

گرد غربت مدینه را به سر است

از مدینه،علی غریب تر است

او که بار بلای امّت برد

او که پا بر نجات خلق فشرد

*پیغمبر چقدر برای ما زحمت کشید...*

جگرش را زطعنه چنگ زدند

به جبینش زکینه سنگ زدند

*یه روزیم به پیشانی پسرش سنگ زدند...*

بارها امّت ستم گستر

بر سرش ریختند خاکستر

بر قدم هاش خار افشاندند

کاذبش گفته ساحرش خواندند

چون پدر با عدو تکلّم کرد

با لب غرق خون تبسّم کرد

بارها جان خویش داد زدست

تا که گردد بشر خدای پرست

وقت رفتن نخواست از امّت

اجر، الاّ مودّت عترت

* "قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی..."

آقا خوب حقت رو ادا کردن...امشب برای پیغمبر گریه کن؛روز قیامت جلو حضرت زهرا شرمنده نشیما!

بگیم دورامون رو زدیم همه جا رفتیم برای پیغمبری که اینقدر برای ما زحمت کشید هیچ کاری نکردیم.

بعد عمری خون دل حقت ادا شد یا محمد

آیه های کوثرت از هم جدا شد...

چطور حقش رو ادا کردند؟ابن سعد در طبقات الکبری نوشته:راوی میگه ابن عباس رو دیدم گریه میکرد؛گفتم چرا گریه میکنی؟خودم بودم پیغمبر فرمود:"ایتونی بالکتف و الدوات"بیاید براتون وصیت کنم"اَکتُب لکم کتابا لا تضلوا بعدی"بعداز من گمراه نمیشید؛چی گفتن؟"انما یهجر رسول الله"

ان الرجل لیهجر جز کفر محض نیست

این جنگ با کتاب خدای پیمبر است

"و ما ینطق عن الهوی؛ان هو الا وحی یوحی"

گفتند پیغمبر داره هذیون میگه.

آن کس که داد نسبت هذیان به مصطفی

از کینه اش به صورت زهرا نشانه بود

با آن همه سفارش پیغمبر خدا

پاداش دوستی علی تازیانه است

یارب مغیره مادر ما را چگونه زد؟!

کز جای تازیانه ی او خون روانه بود

در مجلس معاویه ی ملعون امام حسن بود،دونه دونه اینا رو مورد خطاب قرار داد؛رو کرد به مغیره بن شعبه

فرمود:"اما انت یا مغیرة بن شعبه انت ضربتَ فاطمةَ"تو مگر فاطمه رو نزدی"حتی اَدمَیتَها"تا اینکه بدنش خون آلود شد...*

روح پاکش زتن چو گشت رها

باز گردید دست توطئه ها

بود روی زمین جنازه ی او

که شکستند عهد تازه ی او

منکر آیه ی شریفه ی شدند

بانی فتنه ی سقیفه شدند

از جحیم سقیفه خصم شریر

آتش افروخت در بهشت غدیر

چیره شد دست ظلم بر مظلوم

غصب شد حق چهاره معصوم

تا به جای صمد صنم شد نصب

گشت حق کتاب و عترت غصب

گر چه در نظم، قدرتم دادند

چه کنم حکم وحدتم دادند

ورنه پیوسته می زدم فریاد

که کجا فاطمه زپا افتاد

روز غصب خلافت علوی

گشت پامال، حرمت نبوی

در سقیفه ستم به مولا رفت

آتش از بیت وحی بالا رفت

شعله افروختند بر در وحی

آیه ای شد جدا زکوثر وحی

زخم شمشیر بر سر حیدر

گشت اجر رسالت دیگر

حمله بر حجّت خدا کردند

فرق او را زهم دو تا کردند

*دو سه جمله هم بریم در خونه ی امام حسن...*

بعد قتل علی امام حسن

گشت همچون پدر غریب وطن

ریخت یک آسمان بلا به سرش

خون شد از غیر و آشنا جگرش

زهر کین زد شراره بر دل او

عاقبت جعده گشت قاتل او

آسمان بس که خون به جامش ریخت

جگرش خون شد و ز کامش ریخت

روز تشییع، در برِ یاران

پیکرش شد زتیر، گلباران

*بدن مطهرش رو سوراخ سوراخ کردند...*

بارش تیر و جسم یار کجا؟

یاس زهرا و نیش خار کجا

آل هاشم اگر چه خون جگرید

این خبر را به خواهرش نبرید

سوز زخم درون بس است بر او

دیدن طشت خون بس است بر او

یوسف فاطمه،حسین عزیز

اینقدر اشک از دو دیده نریز

مجتبی هم به غربت تو گریست

هیچ روزی بسان روز تو نیست

در حسن زخمِ چند چوبه ی تیر

در تو زخم هزاراها شمشیر

شاعر: استاد حاج غلامرضا سازگار

******

کربلا سنگ بر جبینت خورد

تیر بر حلق نازنینت خورد

*امشب مادرت عزاداره

دختر بدرالدجی امشب سه جا دارد...*

"السلام علیک یا اباعبدالله وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل والنهار ولا جعله الله آخرالعهد منی لزیارتکم.السلام علی الحسین،وعلی علی بن الحسین،و علی اولادالحسین،و علی اصحاب الحسین"

**************************************

روضه رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم_حاج میثم مطیعی

 دوسه جمله روضه ی پیغمبر رو از زبان امیرالمومنین بخونم.در نهج البلاغه سیدرضی روایت کرده:

وَ مِنْ كَلامٍ لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ "قالَهُ وَ هُوَ یَلِى غَسْلَ رَسُولِ اللَّهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ- وَ تَجْهِیزَهُ"

اون موقعی که مردم،سقیفه سرشون گرم بود امیرالمومنین رسول خدا رو غسل میداد؛با رسول خدا حرف میزد؛ : "بِأَبِى أَنْتَ وَ أُمِّى یا رَسُولَ اللَّهِ" پدر و مادرم به فدات؛ لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ ما لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِكَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْأَنْباءِ وَ أَخْبارِ السَّماءِ"یا رسول الله با مرگ تو رشته ای پاره شد که در مرگ دیگران اینگونه قطع نشد،با رحلت تو رشته ی پیامبری قطع شد؛فرود آمدن وحی قطع شد؛اخبار آسمانی گسسته شد؛ "وَ لَوْلا أَنَّكَ أَمَرْتَ بِالصَّبْرِ" اگه نبود که من علی  رو دعوت به صبر کرده بودی" وَ نَهَیْتَ عَنِ الْجَزَعِ ‏"

اگه به من نمیفرمودی علی جان بی تابی نکن؛اونقدر اشک میریختم تا اشکام تمام بشه...

*امام زمان هم فرمود:یا جداه! اونقدر برات گریه میکنم اگه اشک چشمم تمام بشه"لابکین بدل الدموع دما"به جای اشک خون گریه میکنم*بعد امیرالمومنین فرمود یا رسول الله! "بِأَبِى أَنْتَ وَ أُمِّى"

*ماهم این جمله رو به رسول الله بگیم.بابی انت و امی؛پدرو مادرم به فدات؛جوونیم به فدات؛چقدر برای ما زحمت کشیدی؛چقدر بین ما مسلمونا غریبی...*"اذْكُرْنا عِنْدَ رَبِّكَ "ما رو در پیشگاه پروردگارت یاد کن"وَ اجْعَلْنا مِنْ بالِكَ"ما رو فراموش نکن.

*یا رسول الله یا محمدبن عبدالله صلی الله علیک و علی روحک و بدنک*

*******************************************
رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم -حجت الاسلام والمسلمین سیدحسین مومنی

دیدند در خونه رو میزنند.مادر ما زهرا رفت در خونه رو باز کنه.دیدند یه عربیه میخواد پیغمبرو ببینه.غربت عجییبی الان خونه ی پیغمبرو گرفته.از خانوما الان انتظار بیشتری داریم،چرا؟چون تنها بازمونده از پیغمبرخدا و عزادار حقیقی حضرت زهراست دیگه و شما باید برید کنار ایشون و به فاطمه دلداری بدید؛داغ پدر برای فاطمه خیلی سنگینه.زهرای مرضیه رفت درو باز کرد،عربیم میخوام رسول خدا رو ببینم.پدرم الان حالش خوب نیست برو بعدا بیا.رفت دوباره اومد همون جوابو شنید.دفعه سوم رسول خدا گفت دخترم کیه در میزنه؟بابا عربیه تقاضای دیدار شما رو داره.فرمود دخترم در رو باز کن.اون عرب نیست؛برادرم عزراییله،به احترام تو که در خانه ای در میزنه؛اولین و آخرین خانه ایه که در میزنه وارد بشه؛آی نامرد مردم مدینه...

اومد کنار بستر رسول خدا؛یا رسول الله اجازه ی قبض روح میدید؟بذار جبرییل بیاد؛جبرییل چرا دیر آمدی؟تنهام گذاشتی؟داشتیم بهشت رو برای شما آذین میبستیم.جبرییل برام خبر آوردی که راضیم کنه؟خبری آورد؛حضرت فرمود راضی نیستم بازم برو خبر بیار.چندبار جبرییل رفت و آمد تا آخر خبر آورد ای پیغمبر! حقت سلام میرساند و میگوید روز قیامت از گنهکارای امت اونقدر به تو ببخشیم که خودت راضی بشی.فرمود:حالا راضیم.شروع کرد قبض روح کردن پیغمبرخدا.اینو یکی از علما حضرت حجت الاسلام والمسلمین آل طه میفرمودند که از بزرگان خطابه هستند.شروع کرد قبض روح کردن پیغمبرخدا فرمود دست نگه دار! تو همه رو اینطوری قبض روح میخوای بکنی؟یارسول الله سبک قبض روح من اینطوره.فرمود:بیا سختی جون دادن امت من رو همه رو جمع کن همه رو رو من پیغمبرشون خالی کن...امت من لحظه ی مردن ضجر نکشن.فاطمه خیلی بی قراره،فرمود:دخترم بیا.یه چیزی کنار گوش زهرای مرضیه گفت دید فاطمه شروع کرد تبسم کردن.فاطمه جان باباتون چی فرمودن لحظات آخر؟بابام فرمود بین من و تو زیاد فراق حاکم نیست.اولین کسی که از اهلبیتم به من وارد میشه تویی بابا.فرمود:بگین علیم بیاد.امیرالمومنین علی علیه السلام آمدند‌.صدا زد علی جان ملائکه مقرب آمدند تا من از تو پیمان بگیرم.چی یا رسول الله؟!علی جان! منکه بمیرم این امت رو از تو برمیگردونند و به تو پشت میکنند.چی کار کنم یا رسول الله؟علی جان باید صبر کنی."صبرتُ و سلَّمتُ و رضیتُ"؛علی جان حکومتم ازت میگیرنا! علی جان باید صبر کنی"صبرتُ و سلَّمتُ و رضیتُ".علی جان فدکم ازت میگیرنا! "صبرتُ و سلَّمتُ و رضیتُ"علی جان مردم بهت فحش میدن،باید صبر کنی.کتاب عوالم جلد دوم،روایت اول.دو جلدی که مال حضرت زهراست. علی جان من که بمیرم حریم خونه ت رو از بین میبرند.چه کار کنم یا رسول الله؟باید صبر کنی.علی دو زانو نشسته برافروخته شده.یا رسول الله !! باید صبر کنی.صبرتُ.علی جان بی اجازه ی تو وارد خونت میشن،یا رسول الله!! باید صبر کنی علی جان.صبر میکنم.دو زانو نشسته.علی جان بی اجازه ی تو وارد خونت میشن جلو چشمت فاطمت رو کتک میزنن در حالیکه او بارداره...علی با صورت نزدیک زمین آمد؛برافروخته شد؛یا رسول الله!! علی جان باید صبر کنی...

حق خوردن و سیلی زدن و سینه شکستن

مزد زحمات شب و روز پدرم بود

یک بار فشار در و دیوار مرا کشت

قنفذ به خدا باعث قتل دگرم بود

همه ما برای رسول خدا فرزندیم؛"یا ابانا استغفرلنا ذنوبنا انا کنا خاطئین"

"یا اَبَاالْقاسِمِ یا رَسُولَ اللهِ یا اِمامَ الرَّحْمَةِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ."

*****************************************

متن روضه ی رسول الله صلوات الله علیه- سید مهدی میرداماد

اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّهِ،،بِمُوالاتِکُمْ عَلَّمَنَا اللهُ، مَعالِمَ دِینِنا وَاَصْلَحَ ماکانَ فَسَدَ مِنْ دُنْیانا.

مُلک وجود غرق در اندوه و در عزاست

آغاز صبح غربت زهرا و مرتضاست

قرآن عزا گرفته و عترت شده غریب

شهر مدینه را به جگر داغ مصطفاست

خون گریه کن مدینه، کز این ماتم عظیم

گر آسمان خراب شود بر سرت رواست

گشتند انبیا همه چون فاطمه یتیم

زیرا عزای ِ قافله سالار انبیاست

*همین الان اگه مدینه بودی چه طور ناله میزدی؟تازه اگه اجازه میدادن ناله بزنی؟!*

خلقت چه لایق است که صاحب عزا شود

عالم عزا گرفته و صاحب عزا خداست

اهل ولا به هوش که با رحلت نبی

شهر مدینه یکسره آبستن بلاست

قومی برای غصب خلافت شدند جمع

یا لَلعَجَب! وصی ِ پیمبر، علی، کجاست

*دلش رو داری بهت آدرس بدم علی كجاست؟اگه بخوای بفهمی علی كجاست باید ناله اش رو بزنید،كجاست مولا؟*

دار الولا محاصره، زهراست پشت در

دود وشراره بر فلک از بیت کبریاست

آتش زدن به خانه ی ریحانه ی رسول

پاداش رنج های شب و روز مصطفاست

*فرمود: ما اوذی نبی بمثل ما اوذیتُ،هیچ پیغمبری به اندازه ی من اذیت نشد،بیست و سه سال هرجوری خواستند اذیتش كردند، هر تهمتی خواستند بهش زدند، مگه نمیگن:كسی برات كاری میكنه،عرقش خشك نشده باید مزدش رو بدین،مردم مدینه آب غسل ِ پیغمبر خشك نشده مزدش رو دادن؛كاری كردن مادر سادات بین در و دیوار صداش بلند شد. مگه دعای ندبه نخوندی، قُل لا أَسئَلُكُم عَلَیهِ أَجراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِی القُربى،یه نفر بلند شه به من بگه: فِی القُربى كی هستند؟مگه غیر از بی بی ِ دو عالم  و حسنین؟مگه غیر از فاطمه و بچه های فاطمه است؟ یادتون رفت پیغمبر چقدر حسن رو بغل می كرد، چقدر حسین رو روی دوشش سوار می كرد، یادتون رفت، یادتون رفت چقدر نوه هاش رو می بوسید، آخ پیغمبر  می بوسید گریه می كرد، انگار می دید تو این آینه، هر وقت ابی عبدالله رو بغل می كرد زیر گلوش رو می بوسید ، همه ی شما اهل كنایه هستید و اهل روضه، هر وقت امام مجتبی رو بغل می كرد، لب هاش رو می بوسید ،آقا چرا؟ می فرمود:این لب ها یه روز از زهر كبود میشه، پیغمبر اجازه بدن ما از همین روزنه بریم بقیع: السلام علیك یا ابامحمد، آقاجان گداهای هر ساله اومدن،آقا جان قرار هرساله ی ماست.آقا جان شما یه غریب هستی،امام رضا هم یه غریب،اینقدر این شب ها تو حرمش شلوغ ِ، مگه اون عرب از مدینه نیومده بود،گفت:شنیدم ایرانی ها یه امام غریب دارن،برم یه سری به غریب ِ ایران بزنم،وارد حرم امام رضا شد،اول یه نگاه به در و دیوار كرد، یه نگاه به زائرها به جمعیت،به این همه چراغ،برگشت عقب گفت:آقا جان اگه غریب می خوای بیا مدینه،بیا ببین چهارتا سنگ گذاشتن*

**************************************
متن روضه ی رسول الله صلوات الله علیه-حاج محمود كریمی

اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ ..........

ای ملائک سوی یثرب همه پرواز کنید‌

شمع سان ناله ز سوز جگر آغاز کنید

همه با هم به سما دست دعا باز کنید

خون فشانید ز چشم و به خدا راز کنید

مهر غم، نقش به بال و پرتان می‌گردد

مرگ دور سر پیغمبرتان می‌گردد

پیک غم از حرم خواجه اَسری آید

خبر از فاجعه محشر کبری آید

کاروان اجل از جانب صحرا آید

نگذارید در ِ خانه ی زهرا‌(س) آید

قاصد مرگ کجا، کعبه ی مقصود کجا

ملک الموت کجا، خانه معبود کجا

*عرضه داشت بابا یه جوانی دم در ایستاده در زده،فرمود:فاطمه جان اون جوانی كه دیدی از  هیچ كسی اجازه نمیگیره،بی اجازه وارد میشه،اون ملك الموت برادرم عزرائیل ِ،فقط در ِ خونه ی تو رو در زده اجازه گرفته،عزرائیل هم در می زنه می خواد بیاد خونه ی زهرا سلام علیها.*

اجل استاده هراسان به در بیت رسول

پشت در لحظه به لحظه طلبد اذن دخول

*بی بی فرمود:برو بابام حالش خوب نیست،برو*

لرزد از زمزمه او دل زهرای بتول

فاطمه سوی پدر آمده محزون و ملول

کی پدر پیک غریبی است تو را میخواند؟

کیست کز هر سخنش قلب مرا لرزاند؟

گفت در پاسخ زهرا(س) پدر ای پاک سرشت

دست تقدیر برای تو غم ِ تازه نوشت

پدرت می‌رود امروز به گلزار بهشت

آسمان کوه بلا را به سر دوش تو هِشت

فلک امروز پر از ناله ی جبرائیل است

این غریبی که بود پشت در عزرائیل است

*فاطمه جان او فقط از در ِ خونه ی تو اجازه گرفته*

این نه آن است که از کس بطلبد اذن دخول

این اجل باشد و بر بردن جانهاست عجول

اذن ناکرده طلب جز به در بیت رسول

پاسداری کند از حرمت زهرای بتول

ای فدای تو و خون دل و اشک بصرت

باز کن در که شود خاک یتیمی به سرت

فاطمه (س) برد به بابا سر تسلیم فرود

در ِ کاشانه به سوی ملک الموت گشود

چون به دارالشرف وحی، اجل یافت ورود

به ادب روی به پیغمبر اسلام(ص) نمود

کی تنت جان جهان گر دهی اذنم ز کرم

آمدم روح تو در جنت اعلا ببرم

گفت ای دوست کمی صبر و تحمل باید

که مرا پیک خدا حضرت جبریل آید

رنگ اندوه ز آیینه ی دل بزداید

عقده از سینه ی پر غصه من بگشاید

جبرئیل آمد و گفت ای به فدایت گردم

باغ جنت را از بهر تو زینت کردم

گفت ای پیک خدا حامل فیض و رحمت 

سخنی گو که ز قلبم بربائی محنت

غم من نیست غم حور و قصور و جنت

چه کند روز جزا خالق من با امت

گفت جبریل که فرموده چنین معبودت

آنقدر بر تو ببخشم که کنم خوشنودت

ای بدوشت غم امت همه دم در همه حال

برده بر شانه خود کوه غم و درد و ملال

امت اجر تو عطا کرد به قرآن و به آل

حُرمَتِ هر دو کنار حَرَمَت شد پامال

*این همه به فكر امت بود وقتی رفتی،از خجالت تو در اومدند*

کرده غصب فدک و حق علی (ع) را بردند

پهلوی فاطمه‌ات (س) را ز لگد آزردند

بر لب خلق هنوز از غم تو زمزمه بود

شعله ها در جگر و اشک به چشم همه بود

شهر از فتنه ایام پر از واهمه بود

اولین اجر رسالت زدن فاطمه(س) بود

*فرمود:علی جان، بیا عزیزم،كنار من بنشین، لب های پیغمبر تكان می خورد،امیرالمؤمنین گوش مبارك رو آوردند كنار ِ لب های رسول خدا،خانه آرام،رسول خدا آرام آرام حرف می زد، علی شونه هاش تكون می خوردند، زیر لب علی فرمود:چشم. شاید فرموده باشند:علی جان حق تو رو می برند باید صبر كنی، علی گفته:چشم. اشك جاری شد،یه چند لحظه ای رسول خدا صحبت كرد با علی،علی غم فراق پیغمبر، اینكه فاطمه می خواد یتیم بشه،غم بچه هاش، غم این امت،دل ِ تنگ ِخودش،همین جور گریه می كرد؛حالا این بارها می خواد بیاد رو دوش علی،علی لنگر ِ زمین و آسمان ِ، هی میگه:چشم،ولی خوب دلش به درد میآْد؛ گوش كرد و گوش كرد وگوش كرد،صدای پیغمبر آرام آرام، یه صدای زمزمه  داشت می اومد فاطمه داشت نگاه می كرد، دوباره علی فرمود:چشم،سر امیرالمؤمنین پایین ِ، اصلاً بالا رو نگاه نمی كرد، شاید رسول خدا فرموده باشن، علی جان درب خانه ات رو آتش می زنند، دوباره شروع كرد پیغمبر حرف زدن، اما این دفعه آروم آروم رنگ صورت ِ مولا تغییر كرد، برافروخته شد، صورت در هم رفت، رگ ِ غضب شیر خدا متورم شد، دستاش رو فشار می داد، سر بالا آورد به فاطمه اش نگاه كرد،گفت:چشم،چشم.شاید پیغمبر گفته باشن:علی جان فاطمه ات رو میزنند، هی نگاه به فاطمه می كرد، هی میگفت:چشم، شاید داره روضه می خونه برای علی، محسنتم می كشند.*

شهر از فتنه ایام پر از واهمه بود

اولین اجر رسالت زدن فاطمه(س) بود

گشت از حق‌کشی امت بیدادگرت

کشتن محسن مظلوم تو  اجر دگرت

*خوب از خجالت پیغمبر در اومدند، خوب اِلا المودة فی القربی رو رعایت كردند.*

با سر انگشت خزان سخت ورق برگردید

غنچه و لاله ی خونین تو پرپر گردید

سومین اجر تو زخم سرحیدر گردید

به حسن از همه کس ظلم فزون‌تر گردید

بعد از آن زهر که بر نور دو عینت دادند

اجرها بود که امت به حسینت دادند

گرگ ها بر بدن یوسف تو چنگ زدند

بر رخ چرخ ز خون دل او رنگ زدند

دست بگشوده به پیشانی او سنگ زدند

تهمت کفر به آل تو به نیرنگ زدند

زین مصیبت همه دم سینه میثم سوزد

بلکه تا حشر دل آدم و عالم سوز

شاعر:حاج غلامرضا سازگار

رسم ِ هر كی می خواد از دنیا بره،حتی دكمه های پیراهنش رو هم باز كنید،از چند جهت می خوام وارد روضه بشم،محتضر اون لحظات آخر عمرش میگن:حتی یه كاه هم رو سینه اش نباشه، عمر در نگاه محتضر طولانیه، در نگاه ما میگن:دیدی به چشم به هم زدن از دنیا رفت،علی علیه السلام فرمود:اگه قرار باشه كسی از دنیا بره علی رو ببینه، اون یه لحظه براش زیاده،طولانی است. همه حسرت خواهند خورد لحظه ی آخر عمرشون كه ما علی رو نشناختیم، علی اینه و ما دنبال یه چیز دیگه رفتیم، علی اینه و ما جدی نگرفتیم،فقط گفتیم:علی،اما بدا به حال اونایی كه میگن:علی اینه و ما باهاش دشمنی كردیم، اون نانجیبا كه در خونه ی علی رو آتیش زدن هم میگن،علی این بود و ما نشناختیم. لحظه ی آخر عمر طولانیه برای محتضر، رسول خدا احترامش برای همه ی عالم واجب ِ،اما وقتی می خواد از دنیا بره، باید رعایت بشه،سینه ی پیغمبر ِ، اینقدر مهم ِ، ابی عبدالله همین كه شش ماهه تیر خورد،قنداقه رو پاره كرد،بچه دست و پا بزنه،راحت جون بده، لحظه های آخر عمر پیغمبر،حسن رو می گیرند،حسین میره،او رو میگیرند،زینب میره، حسنین خودشون رو روی سینه ی رسول خدا انداختند امام حسن صورت به صورت پیغمبر گذاشت،ابی عبدالله روی سینه ی پیغمبر، علی اومد اینها رو برداره با نوازش، لحظه های آخر پیغمبر با آرامش جان بده، تا اومد بچه ها رو برداره پیغمبر فرمود: رهاشون كن علی، حسین باید رو سینه ام باشه،اصلاً امشب بحث ِ فشار ِ روی قفس سینه است، حسنم باشه، اینها باشن من راحت جان میدم،نگذاشت رسول خدا بچه هارو برداره،هفتاد  و پنج روز یا نود و پنج روز به یكی از این روایات،شب بود همین دوتا بچه دوباره روی سینه ی مادر افتادند، مادر بین كفن، علی بر نداشت بچه هارو،یه مرتبه یه هاتفی صدا زد:علی چه كار داری میكنی؟بچه هارو بردار،عرش به هم ریخته از ناله، بچه هارو از روی سینه ی مادر بردار،عالم داره از مدار خارج میشه، علی یتیم های فاطمه رو با احترام برداشت،حسین یتیم های امام حسن رو با احترام برداشت، یه جا سراغ دارم بچه رو بدن پاره پاره و بی سر ِ بابا افتاد،هزار و نهصد و پنجاه زخم،با تازیانه بلندش كردند.یا ابتا اُنظر الی عمتی المضروبه. برگردیم مدینه،ماه صفر داره تموم میشه هر چی جون داری مایه بذار، هر جوری می تونی ناله بزن، بچه ها رو از روی سینه ی پیغمبر برداشت،رسول خدا نگذاشت، گفت:اینها باشن من راحت جان میدم، این سنگینی ِ حسین و حسنم لازمه،باید روی سینه ی من باشن، این یه سنگینی بود رو سینه ی رسول خدا، من عبارت از مقتل بخونم:خانم زینب اومد از بالای گودال: وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ،حسین.... ای خدا فرج امام زمان ما را برسان،هر كسی هر دردی داره،حاجتی داره،حاجت روا فرما

****************************************
متن روضه پیامبر اكرم صلوات الله علیه- حجت الاسلام دكتر رفیعی

روز شنبه است و متعلق به رسول اكرم؛پیامبر رحمت و پیامبر رفق و مدارا. این همه كه مردم مكه او را آزار دادند اما همین كه مكه را فتح كرد صدا زد:اَلْیَوْم یَوْمَ الْمَرْحَمَة.1 امروز روز مرحمه است. همه را بخشید.پیامبر بارها فرمودند:اللُّهُمَّ اهِد قومِی فَاِنَّهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ2 خدایا این ها را هدایت كن همانا بعضی از این قوم نمی دانند؛اللّهُم اغْفِر لِاُمَّتِی3.به او گفتند:یا رسول الله، نوح نفرین كرد،آب آمد.قوم عاد،باد آنها را گرفت.قوم دیگری قحطی آنها را گرفت.شما هم نفرین كنید،شما بیش از پیغمبر های دیگر اذیت و آزار شدید؛ ما أوذِیَ نَبِیٌ مثلَ ما اُذیتُ.4 هیچ پیغمبری مثل پیغمبر ما اذیت نشد.فرمود:نه،من نفرین نمی كنم. خداوند در قرآن می فرماید:تا وقتی دو چیز در بین مردم است عذاب نمی آید:1-شخص تو(پیامبر اكرم صلوات الله علیه و آله و سلم)،تا شما در میان مردم هستی عذاب نمی آید؛2-استغفار،تا استغفار در بین مردم است عذاب عام برای مسلمانان نمی آید.

امروز روز شنبه و متعلق به پیغمبر است. در مفاتیح هم دعایی داردكه مخصوص شنبه است،می گوید:پیغمبر را اینگونه زیارت كنید،درآن زیارت می خوانیم كه اگر مردم پیش تو استغفار كنند،و تو از خداوند برای آنان طلب مغفرت كنی،خدا می پذیرد.یارسول الله،زمان حیات نبودیم كه خدمت شما بیاییم،امروز كه روز شنبه و متعلق به شماست،متوسل به شما می شویم، و از شما می خواهیم كه واسطه بشوی كه خداوند گناهان ما را ببخشد و بیامرزد. این مطلب در فرازی از همین زیارت روز شنبه نیز آمده است. دل ها را روانه كنیم مدینه، نمی دانم مشرف شده اید یا نه؟گنبد خضرای نبوی و در كنارش آن قبرستان خاموش بقیع.

السلام علیك یا رسول الله،السلام علیك یا نبی الله،السلام علیك یا رحمة الله الواسعه و یا باب نجاة الاُمة. رحلت پیامبر گرامی اسلام همان گونه كه امیر المؤمنین فرمود:اعظم مصائب است. یا رسول الله،در حال جان دادن شما حسن و حسین آمدند و خودشان را روی بدن شما انداختند، در نقل دارد پیغمبر دست هایش را باز كرد،یك دست امام حسن و یك دست امام حسین آن ها رابه سینه فشرد. امیرالمؤمنین آمد حسن و حسین را بردارد،پیامبر تب داشت،حالش مساعد نبود،چشمانش را باز كرد و فرمود: نه علی جان، بگذار حسنم روی سینه ام باشد؛ بگذار حسینم روی سینه ام باشد؛بگذار آنها را ببویم؛بگذار آنها را ببوسم. علی جان، اینها بوی بهشت می دهند. اَتَزَوَّدُ مِنْهُما.5 بگذار از آنها توشه بچینم. یا رسول الله حاضر نشدی حسن و حسین را از روی سینه ات بردارند و روی زمین بگذارند،اما نبودی ببینی كه كنار قبرت تیرها بر بدن امام حسن....! یا رسول الله،آنقدر حسین را دوست داشتی كه اگر صحبت می كردی و صدای گریه ی حسین را می شنیدی،صحبتت را قطع می كردی. اگر نماز می خواندی و صدای گریه اش را می شنیدی،صحبتت را قطع می كردی.  اگر نماز می خواندی وصدای گریه اش را می شنیدی، نماز را سریع تمام می كردی. اگر می آمد و روی پشت مباركت می نشست،آنقدر سجده را طولانی می كردی تا حسین پایین بیاید. یا رسل الله،كربلا نبودی ببینی؛ یوم علی صدر المصطفی و یوم علی وجه الثری، حسینت روی نیزه شكسته؛یه عده با شمشیر،یه عده با سنگ،یه عده هم با نیزه....!

1-شرح نهج البلاغه،ج17،ص272

2- بحارالانوار،ج11،ص298

3- بحارالانوار،ج31،ص208

4- بحارالنوار،ج39،ص55

5- بحارالانوارج22،ص50؛كشف الغمه،ج1،ص409

   



موضوعات مرتبط: پیامبراکرم(ص)
[ 8 / 9 / 1395 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد