اشعار مرتبط با گروه داعش

یا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

جسم یک کودک سوریه کبود است بیا،
مکه و قدس همه دست یهود است بیا،

دق نکردیم ببخشید شنیدیم یهود،
زینت از گوش زن شیعه ربوده است بیا...




موضوعات مرتبط: داعش وحشی
[ 24 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

گریز در دعای ندبه

این الطالب بدم المقتول بکربلا...

صاحب عزا کجایی، کی می شود بیایی         در صبح آشنایی، ای جلوه خدایی

در ماتم عزای، کرب و بلا نشستی    ای یار کربلایی، گویم سرت سلامت

از دیده خون فشانی، در ماتم حسینت     ای منتقم کجایی، گویم سرت سلامت

یا امام زمان من نمیدونم کدوم مصیبت کربلا بیشتر دل شما رو می سوزونه ... اون چه مصیبتیه که در زیارت ناحیه مقدسه می فرمایید؛ شب و روز در مصیبت جد غریبم حسین گریه می کنم، اگه اشک چشمام تمام بشه خون گریه می کنم... وقتی از امام سجاد(ع) سوال شد در کجای حادثه کربلا بیشتر به شما سخت گذشت، سه بار فرمود؛ الشام الشام الشام. امان از مصیبت اسارت عمه جان شما زینب...

آه بمیرم، برای اون لحظه ای که امام حسین از اسب بر زمین افتاد... تا اون نامردها دیدند دیگه کار آقا تمومه، دیگه توان نداره، هلهله کردند... به سمت خیمه های اباعبدالله هجوم بردند... این زنان و کودکان بی پناه سر به بیابونها گذاشتند... امان از مصیبت اسارت اهل حرم... امان از تازیانه ... امان از زخم زبان و دشنام...

ای حسین...

حسین آرام جانم   حسین روح و روانم

دگر طاقت ندارم     حسین بی تو نمانم

حسین بی تو چه سازم...



موضوعات مرتبط: گریزهای دعای ندبه

برچسب‌ها: گریز در دعای ندبه
[ 23 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

گریز در دعای ندبه


این الطالب بدم المقتول بکربلا...

چشمم به انتظار تو تر شد نیامدی       اشکم شبیه خون جگر شد نیامدی

گفتند که جمعه می رسی از راه      عمرم در این قرار به سر شد نیامدی

ای یادگار علی و نور چشم فاطمه      ای آخرین ذخیره طاها نیامدی

یا صاحب الزمان...

آی مردم ... صبح جمعه همه با یه امیدی اومدید و امام زمان و صدا می زنید... خدا امید هیچ بنده ای رو نا امید نکنه... اما بمیرم برای اون آقایی که کنار نهر علقمه امیدش نا امید شد... یا ابالفضل... به اهل حرم قول داده بود آب بیاره... مشک رو پر از آب کرد سوار بر مرکب به سوی خیام حرکت کرد... از روبرو کسی جرئت نداشت بیاد، نانجیبی از پشت درختان حمله کرد و با یک ضربه شمشیر دست راست قمر بنی هاشم رو قطع کرد... مشک رو به دست چپ داد... هنوز امید داشت... دست چپ رو هم قطع کردند... خم شد و مشک را به دندان گرفت ... هنوز در دل امید داشت... اما ناگهان تیری آمد و بر مشک نشست و آبها بروی زمین ریخت... آه امید آقا ابالفضل نا امید شد... از حرکت ایستاد(انگار بدون آب دیگه نمیخواد به خیمه ها برگرده)... تیر دیگری بر چشم قمر بنی هاشم نشست... یه نامردی با عمود آهنین چنان بر فرق ابالفضل زد.... یا امام زمان عموی شما دست در بدن نداره... از بالای اسب با صورت بر زمین افتاد... اینجا بود که صدای ناله ابالفضل بلند شد... «یا اخا ادرک اخاک» ای حسین برادرت را دریاب...

حسین خودش رو بالای سر برادر رساند...

صدا زد داداش؛ پاشو بریم به خیمه    نذار که دشمن به ما بخنده

داداش؛ آب به خیمه نرسید فدای سرت      حسین قامتش خمید فدای سرت

صدا زد حسین قسم ات میدم تا من جان در بدن دارم منو به خیمه نبری... آخه من به سکینه قول داده بودم آب ببرم ولی نشد...

ای حسین...



موضوعات مرتبط: گریزهای دعای ندبه
[ 23 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

گریز در دعای ندبه

این الطالب بدم المقتول بکربلا...

یا امام زمان کی میای انتقام خون به ناحق ریخته شده جدت غریبت حسین و بگیری

 انتظار خیلی سخته...

اون لحظات آخر عصر عاشورا در خیمه ها چه گذشت... همه منتظر... دل اهل حرم پر از دلهره... اما یه وقت صدای شیحه ذوالجناح آمد ... بعضی ها خوشحال شدند، گفتند اباعبدالله برگشته...

همه از خیمه ها بیرون دویدند     آه ولی سالار زینب را ندیدند...

 اسب بی صاحب ابا عبدالله به خیمه ها برگشت... زین واژگونه... بدن ذوالجناح پر از زخم و نیزه شکته است...

ناله و شیون زنان و کودکان بلند شد...

زبون گرفتن ها شروع شد... یکی می گفت ذوالجناح تو که بی وفا نبودی بابای منو چکار کردی... یکی می گفت ذوالجناح بگو ببینم بابای من تشنه بود آیا آب بهش دادند یا نه... اما زینب خودش رو دوان دوان بالای بلندی رساند... دید در وسط میدان تو گودی قتلگاه یه همهمه ای به پاست... نیزه ها و شمشیرها همه یک جا فرود میاد... آه بدن حسین فاطمه رو تکه تکه کردند... سر  پسر پیغمبر رو از بدنش جدا کردند... نانجیب دستور داد اسبها رو نعل تازه زدند بدن شهدا رو پامال سم اسبان کردند... کاری کردند که وقتی زینب(س) رفت تو گودی قتلگاه، بدن برادر رو نشناخت ... هی این طرف و آن طرف رو نگاه می کرد... یه وقت چشمش به یه بدن بی سر غرق به خون افتاد... متعجبانه ناله زد ... هل انت اخی؟... آیا تو حسین منی...

ای حسین...

زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست    خار و خاشاک زمین محفل و مأوای تو نیست

من ز طفلی بر سر دوش نبی دیدم تو را     از چه بگرفتی کنون بالای نی منزل حسین



موضوعات مرتبط: گریزهای دعای ندبه

برچسب‌ها: گریز در دعای ندبه
[ 23 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

گریز در دعای کمیل

یا رب ارحم ضعف بدنی و رقه جلدی و دقه عظمی...."
ای پروردگار من !بر تن ضعیف وپوست نازک من واستخوان بی طاقتم رحم کن....سلیمان بن خالد میگوید: اما صادق (ع) شبی در مهمانی یی شرکت کرد .سفره را پهن کردند. در میان ان مقداری نان بود.ظرف غذایی نزد امام گذاشتند.وقتی امام دست خود را بر روی غذا گذاشت؛چون داغ بود، فوراً دستش را بلند کرد و فرمود:"استجیر بالله من النار...."پناه میبرم به خدا از اتش دوزخ . ما طاقت این داغی غذا را نداریم؛پس چگونه طاقت اتش را داشته باشیم؟ما صبر بر این داغی نداریم؛پس چگونه بر اتش دوزخ صبر کنیم.این جمله ها را چندین بار تکرار کرد تا غذا خنک شد.انگاه از ان غذا خورد.یا الله !در جایی که امام معصوم این چنین از اتش جهنم خائف است،ما چه بگوییم وچه کنیم؟!وای برما!وای برما ! "با رب ارحم ضعف بدنی...."

من ضعیفم من ذلیلم مستکینم مستجیرم
روسیاهم بی پناهم یا غیاث المثتغیثین

یوسف روحم گرفتار است در چاه معاصی
خود برون اور ز چاهم یا غیاث المثتغیثین

از خجالت چون برارم سر به سوی اسمانت
شرم ریزد از نگاهم یا غیاث المثتغیثین



موضوعات مرتبط: گریزهای دعای کمیل

برچسب‌ها: گریز در دعای کمیل
[ 23 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

گریز در دعای کمیل

گریز در دعای کمیل و روضه ی امام حسن علیه السلام

(ولا تعاجلنی بالعقوبه علی ما عملته فی خلواتی من سوء فعلی و اسائتی و دوام تفریطی و جهالتی و کثرت شهواتی وغفلتی)
؛خدایا! در خلوتهای خود گناه انجام داده ام .پیگیر کوتاهی و نادانی خود بوده ام  و دنبال شهوترانی و غفلتم رفته ام.(فلو اطلع الیوم علی ذنبی غیرک ما فعلته...)؛خدایا!اگر کس دیگری جز تو از گناهم مطلع میشد ،ان را مرتکب نمیشدم، اما نه به خاطر انکه تو سبکترین بینندگانی ؛بلکه چون پرده پوشی. ستار العیوب و غفار الذنوبی.خدایا برد باری تو مرا بر نا فرمانیت جری کرده است.حلم شگفت انگیز تو مرا بی حیا کرده است.خدایا! بی حیایی مرا ببخش! حلم امام حسن (ع)هم شگفت انگیز است. بردباری او هم مثال زدنی است تا انجا که حلم او مروان را جری و بی حیا کرده بود.دستور داد تا جنازه امامک حسن را به جای گل باران تیر باران کردند و نگذاشتند امام حسن(ع)در حرم جدش رسول خدا دفن کنند. وقتی اتش فتنه خاموش شد و جنازه امام حسن(ع)را به سوی بقیع حرکت دادند، مروان نیز به جمع مشایعت کنندگان پیوست و تابوت امام حسن(ع) را به دوش کشید. امام حسین (ع) فرمود :ایا جنازه امام حسن را حمل میکنی؛در حالی که به خدا قسم پیوسته در حال حیات برادرم ،دل او را پر از خون کردی؟مروان گفت:من این کارها را با کسی کردم که حلم و بردباری او با کوه برابر بود.

ای زمین و اسمانها سوگوار غربتت
افتاب حنجرم سنگ مزار غربتت

شهر یثرب داغدار خاطرات رنج توست
خم شده پشت مدینه زیربار غربتت

از همه زخم زبان ،تهمت،خیانت از تو صبر
چشم تاریخ اشکبار روزگار غربتت

کاش میشد روشنای تربت پاک تو بود
چلچراغ اشک ما در شام تار غربتت

سید مهدی حسینی قمی

 



موضوعات مرتبط: گریزهای دعای کمیل

برچسب‌ها: گریز در دعای کمیل
[ 23 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار اخلاقی

باید از آفــــــــاق و انفس بگذرى تا جـــان شوى
و آنگه از جان بگذرى تا در خور جـــانان  شوى

طُـــــــرّه گیســـــــــوى او، در كف نیاید رایـــگان
باید اندر این طریقت، پاى و سر چوگان شوى

كـــــى توانــــــى خواند در محراب ابرویش نماز؟
قـــــرنها باید در این اندیشه، سرگردان شوى

در ره خــــــال لبش، لبـــــــریز بــــــاید جــام درد
رنج را افـــزون كنى، نى در پى درمان، شوى

در هواى چشم مستش، در صف مستان شهر
پاى كوبى، دست افشانى و هم‏پیمان شوى

این ره عشق است و اندر نیستى حاصل شود
بایدت از شـــــوق، پروانه شوى؛ بریان شوى

امام خمینی (رحمه الله علیه)


********************

آفتی در گلِ گلدانِ من و توست مواظب باشیم
آتشِ وسوسه در جانِ من و توست مواظب باشیم

یادمان کاش که هرگز نرود قصه‌ی "برصیصا" را
کفر، زاویه‌ی پنهانِ من و توست مواظب باشیم

دینِ ما ارثیه‌ی ناب و گرانقدرِ پیمبر باشد
آتشی در کفِ دستانِ من و توست مواظب باشیم

شعله را مشت کن از دست نینداز، حواست باشد
سوختن معنیِ پیمانِ من و توست مواظب باشیم

شُبهه و بحث، به قرآنِ سرِ نیزه قسم بازیچه‌ست
هدف اصلی‌اش ایمانِ من و توست مواظب باشیم

دورِ خود پیله نبافید که: "شاید زد و پروانه شدیم"
تارها میله‌ی زندانِ من و توست مواظب باشیم

عصرِ سرنیزه و شمشیر گذشته ست، کجایی شاعر؟
غزل و قافیه میدانِ من و توست مواظب باشیم

محمدرضا حسین زاده بازرگانی

 

 



موضوعات مرتبط: * غزل های اخلاقی

برچسب‌ها: اشعار اخلاقی
[ 23 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار طنز سیاسی

ملا سوار خر شد گفتند این سیاسی ست
بایرامقلی پدر شد گفتند این سیاسی ست

در داستان ، گلعنبر نُه بار بچّه زایید
نُه تا همه پسر شد ، گفتند این سیاسی ست

دل می خورند و قلوه خوبان شهر با هم
تا شام ما جگر شد گفتند این سیاسی ست

هنگام آب خوردن دستم به مانعی خورد
لیوان ما دمر شد گفتند این سیاسی ست

یارو قمر قمر گفت گفتند بی خیالش
تا ماه ما قمر شد گفتند این سیاسی ست

دانشجویی ز کرمان از بخت بد هنر خواند
یک روز باهنر شد گفتند این سیاسی ست

یک چشم عمه چپ بود گفتند اجتماعی ست
بابا بزرگ کر شد گفتند این سیاسی ست

اشتر جملچه زایید گفتند این عجیب است
گاو حسن بقر شد گفتند این سیاسی ست

گفتند اعتراضات کار برنج هندی ست
کوبا پر از شکر شد گفتند این سیاسی ست

روزی کنار دریا موجی عظیم آمد
شلوار شیخ  تر شد گفتند این سیاسی ست

در فوتبال روزی دروازه بان زمین خورد
دردش که بیشتر شد گفتند این سیاسی ست

عطّار نسخه ای بست گفتند شبهه ناک است
خیّام کوزه گر شد گفتند این سیاسی ست

شاعر به فکر افتاد مردن چه چیز خوبی ست
آماده سفر شد گفتند این سیاسی ست

علیرضا قزوه


********************

اجراشده در محضر مقام معظم رهبری(دامت توفیقاته)

شکر ایزد فن آوری داریم
صنعت ذره پروری داریم

از کرامات تیم ملی مان
افتخارات کشوری داریم

با " نود" حال می کنیم فقط
بس که ایراد داوری داریم

وزنه برداری است ورزش ما
چون فقط نان بربری داریم 

می توانیم صادرات کنیم
بس که جو ک های آذری داریم

برف و باران نیامده به درک
ما که باران کوثری داریم !

گشت ارشاد اگر افاقه نکرد
صد و ده تا کلانتری داریم

خواهران از چه زود می رنجید
ما که قصد برادری داریم

ما برای ثبات اصل حجاب
خط تولید روسری داریم

چاقی اصلا اهمیت دارد
ما که ژل های لاغری داریم؟

ما در ایام سال هفده بار
آزمون سراسری داریم

این طرف روزنامه های زیاد
آن طرف دادگستری داریم 

جای شعر درست و درمان هم
تا بخواهی دری وری داریم !

چند تا شعبه بانک و دانشگاه
بین مریخ و مشتری داریم 

به حقوق بشر نیازی هست
ما که اصل برابری داریم ؟

حرف هامان طلاست سی سال است
قصد احداث زرگری داریم 

اجنبی هیچکاک اگر دارد
ما جواد شمقدری داریم

خنده اصلا به ما نیامده است
بس که مداح و منبری داریم

تا بدانند با بهانه ی طنز
از همه قصد دلبری داریم

هم کمال تشکر از دولت
هم وزیر ترابری داریم ! 

سعید بیابانکی

 



موضوعات مرتبط: اشعار طنز سیاسی

برچسب‌ها: اشعار طنز سیاسی
[ 21 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا(ع)

 قوت بازوي من بود كه افتاده به خاك
همه ي نيروي من بود كه افتاده به خاك

اين همان است كه ياري ولايت مي كرد
مثل يك شير ز اسلام حمايت مي كرد

در احد هر كه به خون جگرش مي گريد
هر پسر بر سر نعش پدرش مي گريد

اي عمو جان يه سر پيكر تو گريه كنم
من به جاي پدر و مادر تو گريه كنم

مثل تو هيچ كسي كشته در اين صحرا يست
به خدا هيچ كسي چون تو شهيد ، اینجا نيست

چه سرش آمده هر عضو تنش مثله شده
گوش و بيني و دو دست و دهنش مثله شده

فكري امروز به حال بدنش بايد كرد
شده با خار و علف هم كفنش بايد كرد

صورتش زود بپوشان كه ز ره خواهر او
تا رسد خاك به سر ريزد بالا سر او

خواهرش گر برسد موي پريشان بكند
دشت را گريه ي او شام غريبان بكند

در غم دلبر خود پاره گريبان بكند
خواهرانه دل ما را همه سوزان بكند

مگذاريد صفيه برسد تا اينجا
مگذاريد ببيند رخ خونينش را

لحظه اي سخت تر از ماندن من اينجا نيست
بدنت مانده ولي بر تو چرا اعضا نيست ؟

زرهت پاره ، كمان و سپرت باقي هست
جگرت نيست ولي شكر ، سرت باقي هست

باز هم شكر عمو، رأس تو بر نيزه نرفت
باز هم شكر كه در حلق تو سر نيزه نرفت

نزده بوسه به پاره گلويت خواهر تو
با صفيه كه نزد حرف ز نيزه سر تو

اي عمو راس تو در بزم شرابي كه نرفت
به تماشا سوي هر شهرخرابي كه نرفت

باز هم شكر سر پاكت عمو چوب نخورد
گاه دندان و گهي پاره گلو چوب نخورد

الامان واي حسين واي سر شاه شهيد
تا نفس هست مرا ، گويم : " مالي ليزيد "

رضا رسول زاده

***********************

نور چشم پیمبری حمزه
چه قدَر مثل حیدری حمزه
اسدالله دیگری حمزه
به خداوند، محشری حمزه

 ای مُلقّب به سیّدالشهدا
حامی مُخلص رسول خدا

هم عمو هم برادرش بودی
همه جا یار و یاورش بودی
تو علمدار لشکرش بودی
جنگجوی دلاورش بودی

تا نظر بر سپاه می کردی
روزشان را سیاه می کردی

بین لشکر وجود تو لازم
بین میدان، حریف تو نادم
افتخار قبیله ی هاشم
می نویسم برای تو دائم

می نویسم کمال داری تو
مثل جعفر دو بال داری تو

بی سبب نیست این که "سرداری"
به علی رفته ای جگر داری
وقت حمله به سینه پر داری
همه دیدند که هنر داری

با دو شمشیر حمله می کردی
وَ دمار از همه در آوردی

مرحبا بر تو ای عموی رسول
که چنین شد سفید، روی رسول
با تو محفوظ چار سوی رسول
کم نگردید با تو موی رسول

کاش حمزه مدینه هم بودی
دور بیت الحزینه هم بودی

بیعتت با نبی چه دیدن داشت
اَشهدت آن زمان شنیدن داشت
عطر اسلام تو وزیدن داشت
رنگ بوجهل هم پریدن داشت

با کمانت سرش ز هم پاشید
از تو و نام حمزه می ترسید

ما پیاده ولی سواره، شما
یکی از راه های چاره، شما
روضه های پر از اشاره، شما
تکّه تکّه و پاره پاره، شما

اهل بیت از تو یاد می کردند
بر تو گریه زیاد می کردند

در کمین بود، نیزه را انداخت
پیکرت را چه بی هوا انداخت
تا نبی روی تو عبا انداخت
همه را یاد بوریا انداخت

اوّلین رکن پنج تن می خواند
روضه ی شاه بی کفن می خواند

ته گودال پیکرش افتاد
جلوی چشم خواهرش افتاد
جای خنجر به حنجرش افتاد
ناله ای زد وَ مادرش افتاد

یا بُنَیَّ ذبیح عطشانم
یا بُنَیَّ قتیل عریانم

محمد فردوسی


***********************


برای اوج نوشتند بال وا شده را
نزول نیست، به معراج آشنا شده را 

تو هَمزه  اَحَد و حمزه اُحد هستی
چگونه شرح دهم جلوه ی دوتا شده را 

قسم به حرمت جعفر تو نیز طیاری
قفس چگونه بگیرد تن رها شده را 

خودی شکستی و آوازه ات فراتر رفت
خدا بلند کند خاک مصطفی شده را 

تو ایستاده ای و ایستاده میمانی
شکست نیست ، بدست نبی بنا شده را 

به بازویت  "اسداللهی "علی وصل است
سپاه نیست جلودار مرتضی شده را 

به روی خاکی و پیغمبر خدا مانده است
چگونه جمع کند این جدا جدا شده را 

کفن که برتن تو کرد ، گریه کرد و نشست
کنار پیکر تو دید بوریا شده را 

خدا به خواهر غمدیده ی تو رحم کند
اگر نگاه کند جسم جابجا شده را 

علی اکبر لطیفیان

***********************


تويي كه شير رسول خدايي اي حمزه
تو نيروي سپه مصطفايي اي حمزه

اگر چه سنبل اسلام ذوالفقار علي است
تو هم به تيغ خودت فخر مايي اي حمزه

كمان و تير تو پشت و پناه اسلام است
سپر به پيكر دين خدايي اي حمزه

به حفظ جان پيمبر هميشه كوشيدي
به پيروان ولا مقتدايي اي حمزه

ز پا نشست ابوجهل پاي هيبت تو
نداشت از غضب تو رهايي اي حمزه

تو شير گير شجاع حجاز پهناور
به جان اهل جهالت بلايي اي حمزه

چقدر ديدني است جذر و مد شمشيرت
گهي كه همقدم مرتضايي اي حمزه

نبي تو را به علي و ولايش ايمان داد
ز شيعه هاي نخست ولايي اي حمزه

ز صحنه هاي دفاع تو در نبرد احد
عيان بود كه تو شير خدايي اي حمزه

به غزوه اي كه پيمبر تنش شده مجروح
تو هم به خاك فتاده ز پايي اي حمزه

تو سيدالشهدايي به قتلگاه احد
به خون نشسته تو از نيزه هايي اي حمزه

دويد خواهر تو از پي جنازه ي تو
رسيد تا كه ببيند كجايي اي حمزه

هزار شكر صفيه نبود در غربت
هنوز بود برش آشنايي اي حمزه

دلا بسوز هماره به حال دخت علي
چو ديد گشته حسينش فدايي اي حمزه ...

... رسيد پیش تن قطعه قطعه ی یارش
گريست بر سر آن كربلايي اي حمزه

به ناله گفت كه : بي سرپرست شد زينب
به پا نمود عجب ني نوايي اي حمزه

" ميان آن همه لشكر چو بي كسش ديدند "
شدند همدم او خنده هايی اي حمزه ...

رضا رسول زاده

 



موضوعات مرتبط: حضرت حمزه(ع) - شهادت

برچسب‌ها: اشعار شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا(ع)
[ 20 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مدح امیرالمومنین(علیه السلام)

یاد روزی که به عشق تو گرفتار شدم‎
در نجف بود که من شهره ی بازار شدم‎

بسکه از حب شما جار زدم، دلالی‎
شغل رایج شد و من داخل تجار شدم‎

هر سر موی مرا با تو هزاران کار است‎
سیر از اهل زمین، از همه اغیار شدم

گوشه چشمی که تودر روز نخستین کردی
همه ی عمر به لطف تو بدهکار شدم

تا محب نبی و اهل ولایت گشتم
از همه خصمِ شما یکسره بیزار شدم

گرچه بد کرده ام آقا به تو عفوم کردند‎
شرمم این است که من بنده ی سربار شدم‎

همه دارند به اوضاع دلم میخندند‎
دست من نیست، نظر کردی و بیمار شدم

ذره ای بودم و در آینه کاری حرم‎
در نگاه دگران کامل و بسیار شدم‎

از رطب های ضریحت که لبم بوسه گرفت‎
عاشق پیشه ی آن میثم تمار شدم‎

هرکه آمد به حرم مست سبوی تو شده‎
نه که یکبار که من مست تو صدبار شدم

زائری پشت حرم بر سر زانو میگفت:
باورم نیست که من لایق دیدار شدم

آرزو عیب نباشد به جوانان آقا
شاید آخر به نجف من سگ دربار شدم‎

روز محشر سخنم انی احبک باشد ‎
گر به جرم گنهم داخل در نار شدم‎

هر سوالی که بپرسند به پاسخ گویم:‎
بنده ی شاه نجف ،حیدر کرار شدم

از سخای تو عجب نیست ببینم به بهشت
با تو  همسایه ی دیوار به دیوار شدم


محمد جواد شیرازی



موضوعات مرتبط: امام علی(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار مدح امیرالمومنین(علیه السلام)
[ 17 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

گریز در دعای ندبه

این الطالب بدم المقتول بکربلا...

امام زمان کی میای انتقام خون جد غریبت حسین رو بگیری...

آه ... امان از آن ساعتی که ابا عبدالله الحسین در عصر عاشورا تکیه به نیزه غریبی نمود و صدا زد «هل من ناصر یَنصُرُنی... هل من معین یُعینُنی... هل مِن ذابِّ یَذُبُّ مِن حَرَم اهل بیت رسول الله»... آیا کسی هست من و یاری کنه... آیا کسی هست از حرم اهل بیت رسول خدا دفاع کنه... بمیرم برا ی غربت حسین فاطمه... هیچ کسی نبود تا پسر رسول خدا رو یاری کنه... این طرف تو خیمه ها جز زنان و کودکان دیگه کسی نمونده... اون طرف هم بنی امیه و نامردمان کوفه... آمد روبروی خیام صدا زد یا زینب،یا رباب، یا سکینه... علیکُنَّ مِنِّی السَّلام... وصیت ها و سفارش هاشو به اهل خیام گفت، اونها رو به صبر و خویشتن داری سفارش کرد... روانه میدان شد... یه تپه ای بود که هر چند وقتی یک بار ابا عبدالله برمی گشت آنجا و رو به خیمه ها صدا می زد الله اکبر... لا حول و لا قوة الا بالله... یعنی اهل خیام بدونید هنوز حسین زنده است ... امید در دل اهل خیام زنده می شد... اما یه وقت دیر شد و زمانی گذشت و  صدایی از ابا عبدالله نیامد...

طولی نکشید نیزه ای به آسمان بلند شد...

سری به نیزه بلند است در برابر زینب      خدا کند که نباشد سر برادر زینب

ای حسین...



موضوعات مرتبط: گریزهای دعای ندبه

برچسب‌ها: مطالب مرتبط با دعای ندبه
[ 16 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مناجات با امام زمان (علیه السلام)

این چنین احساس کردم بین رؤیا بارها
می زنم بوسه به دست و پایت آقا بارها

خواستم تا مهزیارت باشم امّا روز و شب
سبز شد در پیش رو «امّا ـ اگرها» بارها

با چنین وضع وخیم و رو به قبله بودنم
حال و روزم را شدی هر روز جویا بارها

ای طبیبی که به دنبال مریضت می روی
با وجودی که مرا کردی مداوا بارها ...

 کور بودم که تو را نشناختم ، عیب از من است
شد حجاب دیدگانم حب دنیا بارها

این همه گفتی که دور معصیت را خط بکش
من ولیکن کرده ام امروز و فردا بارها

چشم پوشی از گناهان معنی اش این است که
با تغافل می کنی با من مدارا بارها

کشتی اُنس مرا طوفان شهوت غرق کرد
ریخته بار مرا در قعر دریا بارها

جنس نامرغوب بیخ ریش صاحب می شود
آه آقا روی دستم مانده حالا «بارها»

بارهایم را خریدی ای خریدار کریم
مادرت بس که سفارش کرد من را بارها

محمد فردوسي


**********************


اين روزها ديگر كسي ياد شما نيست
ديگر كسي با نام هايت آشنا نيست

مثل گذشته نيست ديگر كارهامان
شبهاي جمعه روي لبهامان دعا نيست

حق با شما بوده اگر خيمه نشيني
اين جا ميان ما براي تو كه جا نيست

نان شب بعضي مهم تر از نماز است
يك عده اي هم كارشان غير از ريا نيست

هر كس همان طوري كه ميخواهد هميشه
گرم و گناه و ... در دلش ترس از خدا نيست

ديگر گذشت آن هفته هاي جمكراني
ديگر سه شنبه هاي هفته با صفا نيست

در بند نفس خود گرفتاريم از بس
كه لحظه هامان از گرفتاري جدا نيست

 محمد حسن بيات لو

**********************

آقا نگاهم مانده بر در تا بيايي
از جاده هاي روشن فردا بيايي

گرچه سراپاي وجودم از سياهيست
دارم اميد آن كه با من را(ه) بيايي

دوري تو بغضي نشانده در گلويم
اي كاش ميشد يا بميرم يا بيايي

ديشب دعا كردم براي ديدن تو
و يك غزل گفتم رديفش با بيايي

امشب دخيلم بر دو دستان ابالفضل
شايد ميان روضه ي سقا بيايي

در انتظار تو تمام لحظه ها را
آقا نگاهم مانده بر در تا بيايي

محمد حسن بيات لو



موضوعات مرتبط: امام زمان(عج) - موضوع آزاد

برچسب‌ها: اشعار مناجات با امام زمان (علیه السلام)
[ 16 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

مناجات با علی بن موسی الرضا(علیه السلام)


باز هم دربدر شب شدم ای نور سلام
باز هم زائرتان نیستم از دور سلام
با زبانی که به ذکرت شده مامور سلام
به سلیمان برسد از طرف مور سلام

کاش سمت حرمت باز شود پنجره ها
باز از دوریت افتاده به کارم گره ها

ننوشته ست گنهکار نیاید به حرم
پس بیایید اگر خوب و اگر بد به حرم
برسد خواهش این ناله ی ممتد به حرم
زود ما را برسانید به مشهد به حرم

مست از آنیم که از باده به خُم آمده ایم
ما سفارش شده ایم، از ره قم آمده ایم

یاد دادید به ما رنج کشیدن زیباست
پس از این فاصله تا طوس دویدن زیباست
پا برهنه شدن و جامه دریدن زیباست
بعد هم پای ضریح تو رسیدن زیباست

پیچش قافله ی ما که به سوی نور است
رگه ای در دل فیروزه ی نیشابور است

چه خبر در حرم ضامن آهو شده است؟
صحن ها بیشتر از پیش چه خوش بو شده است
طرف پنجره فولاد هیاهو شده است
باز یک چشمه از آن لطف و کرم رو شده است

مادری گریه کنان ذکر رضا می گیرد
دست و پای فلجی باز شفا می گیرد

با شفا از تو، چه زیبا شده بیمار شدن
به تو وابسته شدن با تو گرفتار شدن
کار من هست فقط گرمی بازار شدن
گر چه در باور من نیست خریدار شدن...

یوسفم باش، بدون تو کجا برگردم؟
من برایت دو سه تا بیت کلاف آوردم

تو خودت خواسته ای دار و ندارم باشی
کاش لطفی کنی و آخر کارم باشی
مرد سلمانی تو باشم و یارم باشی
لحظه ی مرگ بیایی و کنارم باشی

قول دادی به همه پس به خدا می آیی   
هر که یک بار بیاید تو سه جا می آیی

مجید تال



موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: مناجات با علی بن موسی الرضا(علیه السلام)
[ 15 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مرتبط با دعای کمیل

یارب یارب یارب

آنقدر یا رب بگـــــــــــویم تا خدا یادم کنی           
ز آتش دوزخ رها از غـــــــم تو آزادم کنی
جمعه شب ها با زبان مرتضی خوانم تو را         
تا که دستم را بگیری لطف و ارشادم کنی



موضوعات مرتبط: دعای کمیل

برچسب‌ها: اشعار مرتبط با دعای کمیل
[ 9 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

شعر طنز نماز واقعی

اجرا شده در حضور مقام معظم رهبری (دامت برکاته)

فکرم همه‌جا هست، ولي پيش خدا نيست
سجاده زردوز که محراب دعا نيست

گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟
انديشه سيال من ـ اي دوست ـ کجا نيست؟!

از شدت اخلاص من عالم شده حيران
تعريف نباشد، ابداً قصد ريا نيست!

از کميتِ کار که هر روز سه وعده
از کيفيتش نيز همين بس که قضا نيست

يک‌ذره فقط کُندتر از سرعت نور است
هر رکعتِ من حائز عنوان جهاني‌ست!

اين سجده سهو است؟ و يا رکعت آخر؟
چندي‌ست که اين حافظه در خدمت ما نيست

اي دلبر من! تا غم وام است و تورم
محراب به ياد خم ابروي شما نيست

بي‌دغدغه يک سجده راحت نتوان کرد
تا فکر من از قسط عقب‌مانده جدا نيست

هر سکه که دادند دوتا سکه گرفتند
گفتند که اين بهره بانکي‌ست، ربا نيست!

از بس‌که پي نيم‌وجب نان حلاليم
در سجده ما رونق اگر هست، صفا نيست

به به، چه نمازي‌ست! همين است که گويند
راه شعرا دور ز راه عرفا نيست!

سعيد طلايي

مهدی وحیدی



موضوعات مرتبط: اشعار طنز مذهبی

برچسب‌ها: اشعار طنز نماز
[ 8 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

شعر طنز سیاسی کلید روحانی

 

شعری طنز از شاعر طنزپرداز رضا احسان پور درباره کلید رییس جمهور عزیز
جناب آقای روحانی
که در حضور مسئولین کشوری قرائت شد


درد و درمان، کليد روحاني
سخت و آسان، کليد روحاني

خضر دوران، جناب روحاني
آب حيوان، کليد روحاني

مرد و زن هر دو عاشقش هستند
حور و غلمان، کليد روحاني

دست رعيت کليد روحاني
دست سلطان کليد روحاني

نرسد ناگهان - زبانم لال -
دست شيطان کليد روحاني

در تمامي عرصه‌ها بي‌شک
مرد ميدان، کليد روحاني?

به نبرد ايستاده لشگر قفل
با دو گردان کليد روحاني

از عبايش طلوع کرد شبي
ماه تابان، کليد روحاني

توي دستش گرفت و بالا برد
گفت: هان! هان! کليد روحاني!

بچه از روبه‌روي تلويزيون
گفت: مامان! کليد روحاني!

عارفان حق‌زنان به هم گفتند:
شاه عرفان کليد روحاني

به عزيزان کسي شنيدم گفت:
اي عزيزان! کليد روحاني!

روز بعدش نوشته بود کسي
پشت نيسان، کليد روحاني

توي سمنان، کليد روحاني
در خراسان، کليد روحاني

هم به گرگان رسيده شهرت او
هم به زنجان، کليد روحاني

مي ‌خورد هم به قفل استان‌ ها
هم به تهران، کليد روحاني

گشته‌ام دورِ سرزمينم را
کل ايران، کليد روحاني

مانده‌ام تا کنون چرا اصلاً
مانده پنهان کليد روحاني

به گمانم که بوده تا الان
زير گلدان، کليد روحاني

اي سخنران سخن که مي ‌راني
بوق و فرمان کليد روحاني

بوق و فرمان که هيچ بايد گفت:
ميل گاردان کليد روحاني!

ميخ آري، ولي نخواهد رفت
توي سيمان کليد روحاني

يک نفر کرد توي سيمان، شد
درب و داغان کليد روحاني

نان ما آجر است گرچه شده است
آجرش نان، کليد روحاني!

ساقيا مي‌دهي به ما پس کي
جامي از آن کليد روحاني

يا به باغم مريز دانه‌ قفل
يا بباران کليد روحاني

هر سه تايش هزار تومان است
مفت و ارزان، کليد روحاني

کم‌تر از لنگه کفش کهنه که نيست
در بيابان کليد روحاني

مصرعي محض واجه ‌آرايي
کشک کاشان کليد روحاني!

طبع ما ته کشيده و رفته است
رو به پايان کليد روحاني

نيتم شعر بود و آخر شد
کش تنبان کليد روحاني!

لاجرم قفل ما و دست شما
آه ياران! کليد روحاني...

اگرمایل به دیدین کلیپ تصویری این اجرا هستید   اینجا   کلیک کنید

 

 



موضوعات مرتبط: اشعار طنز سیاسی

برچسب‌ها: شعر طنز سیاسی کلید روحانی
[ 7 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار عید سعید فطر


عید فطر آمد و ماه رمضان گشت تمام       
بـر شمـا همسفـران سفـر روزه سلام

روزه هاتان همه در پبش خـداونـد قبول
روزگار خـوشتـان مظهـر تـوفیـق مـدام

عـزت و همتتـان شـاهـد تـاییـد  و ظفـر
عیـدتـان خرٌم  و شیرینیتان بـاد بـه کام

محمد روحانی                                        

************************


صبح نشاط دم زد ، فيض سحر مبارک
عيش صبوح مستان ، بر يکدگر مبارک

عيد گشاد ابرو ، بربست رخت روزه
اين را حضر خجسته ، آن را سفر مبارک

تيغ هلال شوال ، باز از افق علم شد
ماه صيام بشکست ، فتح و ظفر مبارک

وقت سحر موذن ، آهنگ عيش برداشت
بر گوش روزه داران ، اين خوش خبر مبارک

انجام خير دارد ، فکر شراب و ساقي
بحث فقيه و زاهد ، بر خير و شر مبارک

طبع حکيم و صوفي ، هر کس به طالعي زد
اين راست نفع ميمون ، آن را ضرر مبارک

************************

نغمه ريزيد غياب مه نو آخر شد
باده خرم عيد است که در ساغر شد

روز عيد است ، سوي ميکده آييد به شکر
که ببخشند هر آنکس که در اين دفتر شد

ساقي از ميمنت عيد دهد باده صاف
جرعه گيريد چو معشوق به خم رهبر شد

مطربا نغمه عيدانه زن و دست فراز
که ز هر پرده نغزت هله اي ديگر شد

صد کنم شکر بر اين عيد که از عرش رسيد
صد کشم رشک که ايام صيام آخر شد

فرصتي بود که اين تيره ي دل صاف شود
نعمتي بود که بر تشنه لبان کوثر شد

آتشي بود که در سردي سوزان وجود
دم گرمي شد و در مجمر دل اخگر شد

واي بر ما که از اين جام نگيريم لبي
حيف زان آتش اگر سوخت و خاکستر شد

حاليا عيد شد و رونق مي افزون گشت
مستي افزون کند اين باده چو پر شکر شد

************************
 بگذشت مه روزه ، عيد آمد و عيد آمد
    بگذشت شب هجران، معشوق پديد آمد

آن صبح چو صادق شد، عذراي تو وامق شد
   معشوق توعاشق شد، شيخ تو مريد آمد

شد جنگ و نظر آمد، شد زهر و شکر آمد
شد سنگ و گهر آمد، شد قفل و کليد آمد

جان از تن آلوده، هم پاک به پاکي رفت
هرچند چو خورشيدي بر پاک و پليد آمد

از لذت جام تو دل مانده به دام تو
 جان نيز چو واقف شد، او نيز دويد آمد

بس توبه شايسته برسنگ تو بشکسته
بس زاهد و بس عابد کو خرقه دريد آمد

باغ از دي نامحرم سه ماه نمي زد دم
بر بوي بهار تو، ازغيب رسيد آمد


مولوي

************************

عيد فطر آمد که ساقي عاشقان را جام داد
عاشقان تشنه را از جام وحدت کام داد

بعد چندي لب فروبستن ز اکل و شرب، دوست
سفره اي گسترد از احسان و بار عام داد

تا هلال ماه شوال از افق شد آشکار
ساقي از راه وفا، کام دل ناکام داد

خلعتي از تار و پود نور بر اندام جان
حضرت جانان ز لطف بيکران انعام داد

جانب ميخانه بشتابيد اي ميخوارگان
کاين زمان پير مغان، اصحاب را پيغام داد

حيف، رفت آن ماه و صد شکر آمد اين عيد سعيد
دست ساقي باز مي بوسم که ما را جام داد

لب فرو بستيد از نوشيدني گر چند گاه
از خم وحدت شما را باده ي گلفام داد

دست افشان، پايکوبان جانب ساقي رويد
چون که عيدي باده ي جانبخش آن خوشنام داد

روزه داران را ز راه مرحمت در صبح عيد
ايزد جان آفرين پاداش آن ايام داد

«خوش عمل» چون عيد فطر آمد ز لطف خويشتن
حضرت حق طبع ما را قدرت الهام داد

************************

تا پيک صبا مژده ز عيد رمضان داد
او باب چنان را ز رخ ماه نشان داد

از آتش دوزخ همه را حضرت جانان
از يُمن چنين روز بکف خط امان داد

از مرحمت ماه پر از فيض و ضيافت
پاداش خداوند به ما باغ جنان داد

بشنو ز خروس سحر از بام شريعت
بر پيکر اين روز به آواز توان داد

بر مسلم و بر مسلمه اين عيد مبارک
کز نور حضورش طربي بر همگان داد

تا سود و زيان شد عملت را همه ميزان
اين عيد صيامست نشان سود و زيان داد

مقبول نمازيست نيازش بود از پي
خوش آنکه بخيل فقرا لقمه نان داد

خورشيد جهان بود همه صُم و صلاتت
کين گونه طراوت به تو و کون و مکان داد

برخيز و به شکرانه اين عيد سماع کن
زيرا رمضان را به تو حق هديه گران داد

اين روزه و اين خمس و زکاتست پريسا
بر پيکره ي مرده ي اشعار تو جان داد


************************

به پاى درد و دل بنده چاه کم آورد.
مقابل جگر من که آه کم آورد.

به پيش هيچ کسى کج نگشت گردن من
ولى مقابل اين بارگاه کم آورد.

تمام شد رمضان, تازه ما شروع شديم
به شب نشينى عشاق ماه کم آورد

به بارگاه کريمت گناهکار آمد
ولى ببخش اگر که گناه کم آورد.

شدم شبيه به"جون"غروب عاشورا
کنار نور تو رنگ سياه کم آورد

اگر نگاه کنى کم مياورم حتما
زهير در قبل يک نگاه کم آورد.

براى کوه گناهى به کاه راضى شد
بدا بحال هر آنکس که کاه كم آورد

خدا زياد کند بين توبه ها کم را
زمان توبه چه خوب ست گاه کم آورد.

زمان توبه من هم نريخت گريه من
همينکه رفت دم قتلگاه, کم آورد.

خودت بيا و بگو ياعلى بلندم کن
دوباره بنده تو بين راه کم آورد

علي اکبر لطيفيان


************************

رفتي اي ماه خدا ماه جلي
ماه مهماني حق ماه علي

مه عشق و مه شور و مه نور
مه دلدادگي و ماه سرور

مه عفو و مه غفران گناه
ماه دلبستگي دل به الاه

با نوايي همه لبريز دعا
داشتم در دل شب با تو صفا

همنوا با دل زارم بودي
چلچراغ شب تارم بودي

همه شب با دل پر از غم و آه
خجل از معصيت و بار گناه

مي زدم توبه به هر شعله نفس
رو به درگاه تو مي کردم و بس

اينکه سرمست ز صهباي توام
عاشق خلوت شب هاي توام

مي روي اي مه پر قدر و بها
اي صفا بخش دل و ديده ما

اشک ما بدرقه راهت باد
نرود خاطره هايت از ياد

بشود گر ز من اين عمر تمام
مي خورم حسرتت اي ماه صيام

تا شوم بار دگر مهمانت
ز کرم ريزه خور احسانت

محمد مبشري


************************

 رسيده عيدصيام ونيامدي آقا
جهان نموده قيام ونيامدي آقا

دمي بياونظرکن ،که دشمنت امروز
شکسته تيغ ونيام ونيامدي آقا

چگونه ازتوبگويم که اين -نفس-گويي
شررگرفت ز خيام ونيامدي آقا



موضوعات مرتبط: عید سعید فطر

برچسب‌ها: اشعار عید فطر مهدی وحیدی
[ 6 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار وداع با ماه مبارک رمضان


      آمدم با تو سحرها حرف‎هایم را زدم
      ناله‎های ربنا یا ربنایم را زدم
      
      بعد از این یک ماه هر چه شد دگر پای خودت
      من برای بنده بودن دست و پایم را زدم
      
      حال میخواهی ببخش و یا که میخواهی نبخش
      من که هر شب آمدم اینجا صدایم را زدم
      
      دست خالی ، کیسه خالی ، گردن کج ، بارها
      بر در میخانه ات دست گدایم را زدم
      
      پیش مردم آبرویم را مبر ؛ من هر کجا...
      ... رفته ام حرف کریمی خدایم را زدم
      
      کاشکی باور کنی مردانه توبه کرده ام
      کاشکی باور کنی قید خطایم را زدم
      
      زود آمد ضامنم شد زود بخشیدی مرا
      تا درِ صحن علی موسی الرضایم را زدم
      
      آخر ماهی خیالم را تو راحت کن بگو
      پای تقدیر تو امضای عطایم را زدم
       
      ماه مهمانی که طی شد، کی محرم می رسد
      کی ببینم خیمه ماه عزایم را زدم
      
      التماست می کنم امسال راهی ام کنی
      من که هر شب ناله‎ی کرب و بلایم را زدم
      
      اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب 29 رمضان 93


***********************


      آی اهل رمضان جا مگذارید مرا
      بال من ریخته تنها مگذارید مرا
      
      سر مجنون شدنم خار به پایم رفته
      باز در کوچه ی لیلا مگذارید مرا
      
      قطره ای هستم از رود عقب افتادم
      در ره وصل به دریا مگذارید مرا
      
      دست گیرید ز من دست نیاندازیدم
      پاک بازان به تماشا مگذارید مرا
      
      بعد سی روز چو بخشوده نباشم چه کنم؟
      باز شرمنده و رسوا مگذارید مرا
      
      جان زهرا سند بخشش من را بدهید
      این قدر در اگر و شاید و اما مگذارید مرا
      
      چقدر دست گرفتی در این یکماهه
      بعد از این هم به خودم وا مگذارید مرا
      
      گر بنا هست عذابم بکنی حرفی نیست
      کاش که در بر زهرا مگذارید مرا
      
      قافله ی جان به سوی کرببلا راه افتاد
      آی اهل رمضان جا مگذارید مرا
      
      خواهرش گفت: حسینم ،علی اکبر ،عباس
      بین نامحرم و اعدا مگذارید مرا
      
       شاعر ?????


***********************

      دیدی رمضان رفته و پر باز نکردم
      تا خیمه گهِ سبز تو پرواز نکردم
      ماه تو گذشت عاشقی آغاز نکردم
      من پُست غلامیِ تو احراز نکردم
      
      ساقی بده جامی که تو را درک نکردم
      شاید که دگر میکده را درک نکردم
      
      من لایق مهمانی ات ای یار نبودم
      من قابل الطاف تو ای یار نبودم
      بودم به حضور تو و انگار نبودم
      در محضر تو بودم و انگار نبودم
      
      من بار دگر خسته و تنها شدم ای وای
      شرمنده ی تو یوسف زهرا شدم ای وای
      
      شب های مناجات و دعا رفت ز دستم
      فیض سحر ذکر خدا رفت ز دستم
      یک ماه نه یک عمر صفا رفت ز دستم
      همسفرگیِ با شهدا رفت ز دستم
      
      جامانده ترین رهروِ این جاده منم من
      از پا و نفس بین ره افتاده منم من
      
      افسوس که رفته ز کفم حاصلم ای دوست
      آلوده نمودم به چه سرعت دلم ای دوست
      بیمار گناهم چه کنم غافلم ای دوست
      بنما تو به درک عرفه شاملم ای دوست
      
      راضی شو ز من گرچه گنهکار و حقیرم
      بنگر به «أجِرنا» پیِ احسان مجیرم
      
      من جز تو کسی را گل زهرا نستایم
      شکرانه به جا آورم از این که گدایم
      با عشق تو می سوزم و می سازم و آیم
      تا آنکه زنی در حرمت قفل به پایم
      
      بگذار سحرها به قنوت تو بمانم
      مثل تو سحر ناله ی العفو بخوانم
      
      شب های زیارت ز دل خسته دلان رفت
      هم ناله شدن با نفس سینه زنان رفت
      گریه ز غم قافله ی اهل جنان رفت
      تا اینکه براتی ز تو گیریم زمان رفت
      
      هرکس که از او قلب تو دلدار رضا شد
      داریم یقین روزیِ او کرب و بلا شد
      
      دست کرمت گر ز کسی دست نگیرد
      بیچاره شود زار و گنهکار بمیرد
      خوش بخت هر آنکه دلت او را بپذیرد
      از لوث گنه پاک شده عید بگیرد
      
      بر ما که فقیران ره تزکیه هستیم
      عیدی بده ما مستحق فطریه هستیم
      
      ای آن که تو صاحب به زمین و به زمانی
      هستی به کنار همه و باز نهانی
      فرزند رضا ضامن عشاق جهانی
      ای کاش نمازی به صف فطر بخوانی
      
      تا آنکه به دست دل تو دل بسپاریم
      سر بر قدمت یوسف زهرا بگذاریم
      
      احسان محسنی فر



موضوعات مرتبط: وداع با ماه مبارک

برچسب‌ها: اشعار وداع با ماه مبارک رمضان
[ 6 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار وداع با ماه مبارک رمضان

  قسم به عشق جدايي ز آشنا سخت است
جدايي از سحر و محفل دعا سخت است

براي ديده شب زنده دار خود گريم
قسم به اشک سحر دوري از بکا سخت است

صفاي هر دل عاشق مرو مرو رمضان
...
دوباره رويت دلهاي بي صفا سخت است

بيا مرو که شياطين دوباره مي آيند
بدون جلوه تو انس با خدا سخت است

دوباره وقت اذان غفلت عارضم گردد
غم جدايي از ذکر ربنا سخت است

پرستوي دل ما را ز بام خود مپران
که ترک سفره شاهانه بر گدا سخت است

بعيد نيست به زودي فرارسد مرگم
امان که اين سفر آخرت دلا سخت است

قيامتي است قيامت که روز وانفساست
اگر نظر ننمايد امام رضا(ع) سخت است

مرا به ساحل ديدار دلبرم برسان
شکسته کشتي و دريايي از بلا سخت است

بگو به خيمه نشينان جبهه اي شهدا
فدائيان حسين دوري از شما سخت است

هنوز مرغ دل خسته ام مهيا نيست
هنوز پر زدنم سوي کربلا سخت است

خدا کند به دلم مهر نوکري بزنند
خدا کند خودشان سوي دلبرم ببرند

سيد محمد ميرهاشمي

**********************
مناجات آخرماه با امام زمان(علیه السلام)

 آقا سلام! ماه مبارک تمام شد
شب­هاي آخر من و ماه صيام شد

درهايي از ضيافت حق بسته شد ولي
پشت در نگاه شما ازدحام شد

سفره دوباره جمع شد و دير آمديم
دير آمديم و قسمت ما فيض عام شد

بين دعاي آخر سفره دعا کنيد
شايد که سال، سالِ ظهور امام شد

آقا دعا کنيد که شب­هاي آخر است
شايد که مهماني ما هم به کام شد

رحمان نوازني



موضوعات مرتبط: وداع با ماه مبارک

برچسب‌ها: اشعار وداع با ماه مبارک رمضان
[ 6 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار وداع با ماه مبارک رمضان

فرصت خوب رهـايي شد تمام
ماه عشق و آشتي ماه صيــام

سـي شب ماه خدا پايان رسيد
ماه شــوال المکـرم شد پديد

رفت ديگر يا عـلي و ياعظيـم
خواندن سي جـزء قرآن کريم

نغمه ي اغفرلنــا و ارحم لنـا
وقت افــطار و دعـاي ربنــا

الوداع اي نغمـه هاي دلپـذير
الوداع اي افتتــاح و اي مجير

الوداع ادخل علي اهل القبـور
الوداع اي جلوه ي شور و شعور

الوداع  شبهاي تقدير و قضــا
الوداع محراب و اشـگ مرتضي

رفت شبهاي پر از سوز ســحر
ليله القــــدر دل افروز سحر

بزم افطار و سـحر برچيده شد
تا هلال عيـد پاکـان ديده شد

الوداع اي اشگ چشمـان علي
الوداع اي نان و هميــان علي

بر همه لطف خدا امــداد کرد
ذره اي هم شامل (مقداد) کرد

**********************

سي سحر نه، که بيست-سي رمضان، رفت و مهمان ماه ها نشديم

دست ابليس بسته بود امّا، نقره داغ گناه ها نشديم

آه از زشتي عمل هامان، آخ از تلخي عسل هامان

دوري راه را شنيديم و مرد اين کوره راه ها نشديم

فيلم ها، صحنه هاي مسئله دار، و قنا ربّنا عذابَ النّار

شرم را ماهواره ها بردند، سر به زير نگاه ها نشديم؟

رو سپيدان سياه تر از پيش، تيره ها رو سپيدتر از قبل

قلب هم رنگ اين جماعت شد، حامي رو سياه ها نشديم

سينه لبريز شرک هاي خفي ست، پول و پست و مقام بت شده اند

خورد سرها به سنگ گور افسوس، بنده ي «لا إله»ها نشديم

چاله و چاه را نفهميديم، راه و بيراه را نفهميديم

کوه را کاه را نفهميديم، زخمي اشتباه ها نشديم

آسمان عاق مي کند ما را، بس که کفران خلق را ديده است

بال و پرهاي توبه بگشاييد، تا زمين گير «آه» ها نشديم


**********************

خداحافظ اي بهار دلم، اي دعاي سحر، اي ابو حمزه
خداحافظ اي رفيق دلم، مي روي ز برم، با چنين غمزه

خداحافظ افتتاح سحر، اي مجير سحر، گريه شب ها
خداحافظ جوشن تقوي، مونس دل ها هديه زهرا

همه هستم رفته از دستم، اميد دل را به تو بستم
اي خدا العفو، اي خدا العفو

اگر رفتي اي مه رمضان، همره شهدا، محضر داور
مبر اي ماه آبروي مرا، جان آل عبا، پيش پيغمبر

مکن شکوه از معاصي من، روح عاصي من در بر حيدر
مکن شرم و روسياهي من آشکارا بر ديده کوثر

نما اي مه آبرو داري، که داري با من سرِ ياري
اي خدا العفو، اي خدا العفو

سحر خيزان کو مه رمضان سايه سرمان همنشين ما
چه شد اي هم سفره سحرم سوز آه و دل آتشين ما

ندانستم قدر قدر تو را اي عطاي خدا اي مه خوبان
مبر با خود سوز و آه و دعا، شور و حال مرا در شب هجران

به تاب و تب عادتم دادي، به اشک شب عادتم دادي
اي خدا العفو، اي خدا العفو

کنون که تو مي روي ز برم اي تو تاج سرم اي حبيب من
نما عهدي بر دل و جگرم، چشم و روي تَرَم، اي طبيب من

شب عيد و دست خالي من، خسته بالي من شوق هر عهدي
مرا فرما با امام هدي همچنان شهدا ياور مهدي

منو هجر صاحب اين ماه، تو و ياري در تمام راه
اي خدا العفو، اي خدا العفو

مرا کردي همنشين خدا، اي مَه شهدا، اي مَه رحمت
نشان دادي در ميان دعا، جلوه سعدا با همه عزت

مرا بردي گه به کرب وبلا، گه مدينه و يا  کوچه نيلي
گهي خواندي روضه پهلو از غم  بازو يا غم سيلي

بيا و کار خدايي کن، مرا ديگر کربلايي کن
نينوايي کن، نينوايي کن

**********************

حيف که از دست ما ماه خدا مي‌رود
ماه مناجات و نور، ماه دعا مي‌رود

ماه سحر خيزي اهل صفا مي‌رود
ماه وصال علي، ماه ولا مي‌رود

ماه خدا رفت رفت، جلوه بدرش به خير
زمزمـه‌هاي شب و ليله قدرش به خير

بود به روي خدا، چشم تماشاي ما
خواندن جوشن کبير، صوت دل‌آراي ما

هر شب و هر روز بود، بزم خدا جاي ما
زمـزم? افتتاح، سـر زد از آواي مـا

حيف که مانند برق، اين مه معبود رفت
ديـر ز راه آمد و، خنده زد و زود رفت

ماه خداوند رفت، ماند به دل آه ما
دست خداوندگار بود به همراه ما

نور به افلاک داد، ذکر هو الله ما
ذکر هو اللهِ ما، اشک سحرگاه ما

نـاله العفو مـا از رمضان دل ربود
گاه دعاي سحر، گاه ابوحمزه بود

زآينه دل گرفت ماه خداوند، زنگ
سلسله زلف وصل، بود سحرها به چنگ

عبد خدا بود و صلح، ديو هوي بود و جنگ
يافت ز خون علي صورت اين ماه، رنگ

محفل قرب خدا کوي علي بود و بس
روي جميل خدا روي علي بود و بس

کيست علي؟ کيست؟ کيست؟ سرّ مگوي خدا
آن کـه هيـاهوي اوست، معني هـوي خـدا

دست و زبان گوش و چشم روي نکوي خدا
داشته شصت و سه سال، ديده به سوي خدا

نور به او متکي، خلق به او زنده بود
عالم و آدم نبود، او به خدا بنده بود

ارض و سماوات را در همگان يک علي است
هم به مکان يک علي، هم به زمان يک علي است

هم به جهان يک علي، هم به جنان يک علي است
بلکه خداوند را در دو جهان يک علي است

قادر منان يکي است، خالق داور يکي است
بعـد خداونـدگار، احمد و حيـدر يکي است

حاصل لوح و قلم، نام علي بود و بود
نقش وجود و عدم، نام علي بود و بود

بعد خدا دم به دم، نام علي بود و بود
ذکر خداوند هم نام علي بود و بود

مدح علي هم همان مدح محمّد بوَد
احمـد حيـدر بـود حيـدر احمد بوَد

علي به نص صريح، نفس پيمبر بود
علي کنـار نبي، ساقي کوثر بود

علي تمام نماز، نه بلکه برتر بود
نمـاز بي مهر او، گنـاه اکبـر بود

عبد مؤيد علي است، جمال سرمد علي است
نه، جان پيغمبر است، تمام احمد علي است

اين دو ز صبح ازل، کنار هم زيستند
جدا ز هم تا ابد، نبوده و نيستند

خداي داند فقط که بوده و کيستند
که بوده و کيستند؟ چه بوده و چيستند؟

دو نـاشناس وجـود دو نـور غيب و شهود
به هر دو از حق سلام به هر دو از ما درود

علي است آقاي من، علي است مولاي من
علي است دنياي من علي است عقباي من

جحيم با مهر اوست، جنت اعلاي من
اگر رَوَم در بهشت، سواي او، واي من

مرده بُدم با دمي زنده شدم از دمش
«ميثمم» و مي‌دهم جان به ره ميثمش

غلامرضا سازگار



موضوعات مرتبط: وداع با ماه مبارک

برچسب‌ها: اشعار وداع با ماه مبارک رمضان
[ 6 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار وداع با ماه مبارک رمضان


آمديم از سفر دور و دراز رمضان
پي نبرديم به زيبايي راز رمضان

هر چه جان بود سپرديم به آواز خدا
هر چه دل بود شکستيم به ساز رمضان

سر به آيينه ي "الغوث" زدم در شب قدر
آب شد زمزمه ي راز و نياز رمضان

ديدم اين "قدر" همان آينه ي "خلّصنا"ست
ديدم آيينه ام از سوز و گداز رمضان

بيش از اين ناز نخواهيم کشيد از دنيا
بعد از اين دست من و دامن ناز رمضان

نکند چشم ببندم به سحرهاي سلوک
نکند بسته شود ديده ي باز رمضان

صبح با باده ي شعبان و رجب آمده بود
آن که ديروز مرا داد جواز رمضان

شام آخر شد و با گريه نشستم به وداع
خواب ديدم نرسيدم به نماز رمضان

**********************

وداع اى ماه عشق و جوشش و شور
وداع اي ماه حق و تابش نور

وداع اى شافع مقبول درگاه
وداع اى آستان عصمت الله

چه دلهاى فسرده شاد كردى
چه جانهاى گران آزاد كردى

چه دولتها به ارزانى كه دادى
چه درهايى به رحمت برگشادى

چه افرادى ز تو سامان گرفتند
برات از آتش و شيطان گرفتند

شياطين را همه در بند كردى
ولى الله را خرسند كردى

لقاى حق كه بس ميبود دشوار
رهش را يمن تو گرديد هموار

تو خود نور خداى مهربانى
جمال حضرت آن دلستانى

در اين مدت كه مهمان تو بوديم
به دامان امان بخشت غنوديم

تقلايى اگر كرديم گه گاه
رضايت را به جان جستيم اى ماه

**********************

چشمم به راه آمدن يار مانده است
از نيمه شب گذشته و بيدار مانده است

گفتم که بار خويش سبک تر کنم نشد
وقتم تمام مي شود و بار مانده است

در را نبند ، پشت در خانه ات هنوز
يک چند تا گداي گرفتار مانده است

با اينکه از قديم بدهکار ميشود
اينجا گدا هنوز طلبکار مانده است

چشمي به هم زدم رمضان هم تمام شد
رويم ز شرم جانب ديوار مانده است

گرچه وداع با رمضان مي رسد به عيد
قلب شکسته باز عزادار مانده است

اري وداع لحظه ي تلخ جدايي است
حالا کجا رود دلم انگار مانده است

 شايد رود مدينه همانجا که فاطمه
مابين درب خانه و ديوار مانده است

وقت عبور از در خانه نگاه کن
يک تکه پيرهن سر مسمار مانده است

بايد دل از مدينه رود سوي کربلا
وقت وداع آخر سردار مانده است

زينب کشيد ناله ي مهلآ اخا حسين
خم کن سرت که بوسه ي دشوار مانده است

دستي گذاشت روي دل زينبش حسين
ميگفت خواهرم غم بسيار مانده است

گريه نکن عزيز دلم صبر کن کمي
گريه ميان کوچه و بازار مانده است

حالا گذشته بيست شب از روز حادثه
يک کاروان اسير به انظار مانده است

بر دست هاي بسته ي زينب ز نيزه ها
چشم حسين و چشم علمدار مانده است

واي از دل سکينه و واي از دل رباب
بغضي شکسته در دل اشعار مانده است

سيد حجت بحرالعلوم طباطبائي

**********************

 گرچه رفتي و دگر دورم ز تو                
ليك گويم درد جان خود به تو

  الوداع اي ماه عفو بندگان               
 الوداع اي ماه اشك عاشقان

 الوداع لبخند رب العالمين                  
ماه عشق و ماه سوز نادمين

الوداع سرسبزي پاييز دل                  
در ميان باغ غم ها آب و گِل

      الوداع نورٌ علي نور زمين                     
بر خدا و ماه پاكش آفرين

      كيسه اي بردوش بود ازمعصيت             
 آمدم بي آبرو ، بي حيثيت

      گفتم اين را از من نادان بگير                
اي خدا اين آبرو از من مگير

      گفتي اي عبد گنهكار خدا                 
 باز هم از راه خود گشتي جدا

      تو اميد قلب مهدي بوده اي               
يار مهدي عشق مهدي بوده اي

     قلب زهرا از گناه تو شكست           
همچوميخ در به پهلويش نشست

     فرق تو با آن بدان كوفه چيست؟       
كوفيان بي حيا و پست چيست؟

     كوفيان فرق علي بشكسته اند            
عهد با فرزند او بگسسته اند

    دخت حيدر را اسارت برده اند                 
سر به پيش روي دختر برده اند

     محو دنيا و هوس ها بوده اند                 
 با امام اما جدايش بوده اند

     ليك تو عهدي ببستي با خدا                     
عهد با او اين بُدي ترك گناه

   باز هم عهد خودت بشكسته اي       
همچو كوفي غرق دنيا گشته اي

  گرتو خود دم از شهيدان ميزني                  
بر زبانت حرف آنان ميزني

  پس چرا اندر عمل غافل شديي             
بس گنه كردي دگرجاهل شدي

  هيچ مي داني شهيدان كيستند؟             
از كجايند و فداي چيستند ؟

  اين شهيدان عشق بازي كرده اند            
در ره دين جان فشاني كرده اند

   پس تو گرخواهي ره آنان روي             
جاي پاشان پاي خود را جا دهي

   رو سحر نزديك قبر لاله ها                    
 فاش كن راز دلت را بي صدا

  گو به آنان غرق دنيا گشته ام                
 دست من گيريد ديگر خسته ام

  كار هر روزم شده رنگ و ريا                     
  گشته ام نزد امامم بي حيا

  دست من گيريد مردان خدا                            
اي سبكبالان عرش كبريا

   تا شوم من پيرو راه شما                       
عبد خوب و بنده ي محض خدا

   پس كنون رو سوي الله کريم                  
با پشيماني بگو اِرحَم ، رحيم

   آن زمان گويد به تو ربِّ جلي                  
باز هم مي بخشَمَت عبدم ، ولي

   ديگر از درگاه من غافل مشو              
 بنده ي من،بنده ي شيطان نشو

   بارالها باز هم شرمنده ام                  
بي تو اي حِصن حصين درمانده ام


**********************

 همه رفتند، گدا باز گدا مانده هنوز
شب عيد است و خدا عيدي ما مانده هنوز

دهه آخر ماه اول راه سحر است
بعد از اين زود نخوابيم، دعا مانده هنوز

عيب چشم است اگر اشک ندارد،ور نه
سر اين سفره ي تو حال و هوا مانده هنوز

کار ما نيست به معراج تقرّب برسيم
يا عليّ دگري تا به خدا مانده هنوز

گوئيا سفره ي او دست نخورده مانده است
او عطا کرد، ولي باز عطا مانده هنوز

گريه ام صرف تهي بودن اشکم نيست
دستم از دامن محبوب جدا مانده هنوز

واي بر من که ببينم همه فرصت ها رفت
باز در نامه ي من جرم و خطا مانده هنوز

يک نفر بار زمين مانده ي ما را ببرد
کس نپرسيد که اين خسته چرا مانده هنوز

شاعر:علي اکبر لطيفيان

*********************

 افسوس که ايّام شريف رمضان رفت
سي عيد به يک مرتبه از دست جهان رفت

افسوس که سي پاره ي اين ماه مبارک
از دست به يکبار چو اوراق خزان رفت

ماه رمضان حافظ اين گلّه بُد از گرگ
فرياد که زود از سر اين گلّه، شبان رفت

شد زير و زبر چون صف مژگان، صف طاعت
شيرازه ي جمعيّت بيداردلان رفت

بيقدري ما چون نشود فاش به عالم؟
ماهي که شب قدر در او بود نهان، بود

برخاست تميز از بشر و ساير حيوان
آن روز که اين ماه مبارک ز ميان رفت

تا آتش جوع رمضان چهره برافروخت
از نامه ي اعمال، سياهي چو دخان رفت

با قامت چون تير در اين معرکه آمد
از بار گنه با قد مانند کمان رفت

برداشت ز دوش همه کس بار گنه را
چون باد، سبک آمد و چون کوه، گران رفت

چون اشک غيوران به سراپرده ي مژگان
دير آمد و زود از نظر آن جان جهان رفت

از رفتن يوسف نرود بر دل يعقوب
آن ها که به صائب ز وداع رمضان رفت

سيد علي لواساني

*********************


 الغرض! فيض خاص گشت تمام
سهم ما باز، فيض عام شده است
دل ناباورم صدا ميزد:
ميهماني مگر تمام شده است؟

***

گفته بودند آخر اين ماه
عاشقش سر به زير خواهد شد
گفته بودند با دلم هر شب
توبه کن! توبه، دير خواهد شد

***

رمضان­هاي بي شمار رسيد
همه شب­ها گذشت پي در پي
با خودم گفتم اي دل بي درد
فرصت توبه مي­رود، پس کي؟

***

فکر اين باش سال ديگر هم
رمضان مي­رسد ز راه اما
تو مگر مي­شوي عوض؟هرگز
تو مگر توبه مي­کني اصلا!

***

تو فقط فکر آمدن، رفتن
فکر در مسجدِ خدا بودن
فکر با اشک خود غريبه شدن
با همه شهر آشنا بودن

***

چيست ديگر بگو که قلب تو را
به تامل، به فکر وا دارد؟
تو گمان مي­کني به راه آيي؟
مرگ بايد تو را به راه آرد

***
اي دل، از حال خود مشو غافل
چهره با اشک خود معطر کن
فرصت گفت و گو کمي باقي است
خيز و فرياد توبه­اي سر کن

جواد محمد زماني


*********************


 وقت جدايي من و ماه صيام شد
يعني غروب طلعت اين بار عام شد

دارد بساط ماه خدا جمع مي شود
آه درون سينه ي ما مستدام شد

توشه براي روز جزا برنداشتم!
فرصت گذشت و خوشه ي عمرم تمام شد

يادش به خير ... سوز مناجات نيمه شب
وقتي که با خدا دل ما هم کلام شد

يادش به خير ... لحظه ي افطار ... تشنگي
نام حسين گفتن ما التزام شد

دست ادب به سينه نهادم به سوي او
اشکم روان و ذکر لبم اَلسَّلام شد ...

... واي از دمي که خنده ي کوفي جماعتان
بر زخم بي شمار تنش التيام شد

هر کس به نوبه ي خودش از او بها گرفت
وقتي ميان قتلگهش ازدحام شد ...

محمد فردوسي


*********************

  اي ماه مخصوص خدارفتي برون از دست ما
آيا زما هستي رضا؟ ماه مبارک الوداع

کردي تو چون عزم سفر، ما را نمودي خون جگر
اي همدم شام و سحر ماه مبارک الوداع

اي معدن جود و سخا اي حاجت هر بينوا
بود از تو ترويج دعا ماه مبارک الوداع

رفتي اي ماه عزيز کردي محبان اشک ريز
اي يار روز رستخيز ماه مبارک الوداع

گنجينه ي عرفان تويي رونق ده قرآن تويي
سرچشمه ي ايمان تويي ماه مبارک الوداع

زينت ده هر محفلي تو نور چشم هر دلي
تو ياور هر سائلي ماه مبارک الوداع

هر کس که خواهان تو است نالان زهجران تو است
در فکر دوران تو است ماه مبارک الوداع

اي ماه با عز وجلال مقصود حي لايزال
ما را نکن افسرده حال ماه مبارک الوداع

ما عاشق نام توييم ما تشنه جام توييم
مايل به اکرام توييم ماه مبارک الوداع

گشتي نهان از هر نظر کو عمر تا سال دگر
بينيم رويت چون قمر ماه مبارک الوداع

اي مايه اميد ما اي شاهد روز جزا
درد محبان کن دوا ماه مبارک الوداع

شاعر?????

*********************

اومدم آشتي کنم وقتشه حالا – آخدا
روت و برنگردون از من،جون مولا آخدا

من ميخوام ساده و بي پرده باهات حرف بزنم
مِثِه اون چوپون که بود دوره ي موسي آخدا

هرچي بنده بد باشه،توزود ازش راضي ميشي
نميخواي ميون مردم بشِه رسوا آخدا

من که روشو ندارم،اِسمتو برلب بيارم
امّا تو گفتي بيا بگو خدايا،آخدا

بَدَم و،يه عُمريه براي اينکه خب بشم
مي کنم هِي با خودم امروز و فردا آخدا

کي مي تونه به تو نارو بزنه،رو راس نشه
خال تو بالاتَره از همه خالا آخدا

من ميخوام غيرخودت به¬هيچ کسي رو نندازم
دَستامُو دراز کنم پيش تو تنها آخدا

تو که بهتر از همه مي دوني من چيکاره ام
جونِ مولا- نزني پَردَه مو بالا آخدا

تو که بيشتر از خودم تُو مردم آبروم دادي
مي دونم- نمي کني مشت منو وا آخدا

باورم نمي شه فردا تو منو بسوزوني
دشمن مولا بايسته به تماشا آخدا

هر چي من بد مي کنم بازم تو خوبي ميکني
نه با من با هر بَدي خوب ميکني تا آخدا

بَدي مو قبول دارم تو خوبي کن به روم نيار
چون کوتاهه پيش تو ديوار حاشا آخدا

به گُل روي علي و بچّه هاش خوارم نکن
بي- اونا چيکار کنم روز مبادا آخدا

بَس کي بد سرزده ازمن ديگه سَرخورده دلم
به سرم هرچي بياد حَقَّمه امّا – آخدا

ديده رو،نديده گير، منو به اربابم ببخش
مَردِ مَردا – پسر بي بي و مولا آخدا

هموني که همه ي بيگونه هام ديوونه شن
که نداشت يه ذَرّه از دُشمنا پَروا آخدا

اوني که به زير بار زور نرفت و کشته شد
با لب تشنه کنار دو تا دريا آخدا

دست آخر اومدن خيمه هاشم آتيش زدند
بچّه هاشم فراري همه به صحرا آخدا

تو اگه بخواي بشه”انسوني”ام آدم مي شه
لُري ميگم،منو بپّا – آخدا

حاج علي انساني



موضوعات مرتبط: وداع با ماه مبارک

برچسب‌ها: اشعار وداع با ماه مبارک رمضان
[ 6 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

شعری به مناسبت سالگرد عملیات مرصاد

شعری به مناسبت سالگرد عملیات مرصاد

حاصل مرصاد مهر انقلاب
نقطه پایان رنج و اضطراب

چون خمینی آن ابر مرد زمان
گفت نوشیدم من این زهر گران

ناگهان کفرو نفاق آمد به جوش
گفت شیر شرزه افتاد از خروش

گاه آن باشد به ایران سرکشیم
بیشه خوشکیده را چون آتشیم

تا بن دندان مسلح کردشان
هرکه را دادند نامی و نشان

قصر شیرین سر پل و شهر کرند
راه پیمودند آن دزدان رند

چون یلان بار دگر برخاستند
تیپ و لشکر ها زنو آراستند

کوزران شد نقطه پایان کار
تیره شد بر چشم دشمن روزگار

چون عدو را شد زکف تاب ستیز
لاجرم کردند آهنگ گریز

در گریز از راه دشت و کوهسار
راه پیمودند چون زخمینه مار

چون به ناحق خون مردم ریختند
عده ای زآنان بدار آویختند

بعد از آن، زان خود فروشان پلید
ردپایی هم در ایران کس ندید

تا ظهور دولت محبوب یار
اقتدار مومنین کن پایدار

شاعر ؟؟؟؟؟




موضوعات مرتبط: عملیات مرصاد

برچسب‌ها: شعری به مناسبت سالروز عملیات مرصاد
[ 5 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار زمزمه مناجاتی با خدا

من آمدم با ، سوز دل و آه ، اغفِر ذُنوبی ، اَستغفر الله
اَستغفرالله

راه وصالت ، ای حیّ یکتا ، بر من نشان ده ، گم کرده ام راه
اَستغفرالله

من گرچه هر دم ، عصیان نمودم ، تو لطف کردی ، بر من به هر گاه
اَستغفرالله

نفس امّاره ، بیچاره ام کرد ، بده نجاتم ، از قعر این چاه
اَستغفرالله

هستم گدایت ، عبد سرایت ، ای نور لطفت ، بر شام دل ماه
اَستغفرالله

من را ببخشای ، حقّ حسینت ، او که بُوَد بر ، مُلک جهان شاه
اَستغفرالله

آن کس که شد در ، راه وصالت ، با زخم تیغ و ، سر نیزه همراه
اَستغفرالله

آنکه برایش ، زهرای اطهر ، نوحه بخواند ، با سوز جانکاه
اَستغفرالله

با کام تشنه ، با ضرب دشنه ، سر را جدا کرد ، آن شمر گمراه
اَستغفرالله 

دریافت سبک



موضوعات مرتبط: زمزمه های مناجات با خدازمزمه های مناجاتی

برچسب‌ها: اشعار زمزمه مناجاتی با خدا
[ 4 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار زمزمه مناجاتی با خدا

منم بد منم بد    تو خوبی تو خوبی
منم عبد گنهکار    تو ستّار العُیوبی
ببین فرصت عمرم ، گذشته به تباهی

الهی الهی

******

تو و جود و کرامت     من و خواری و غفلت
تو و لطف و عنایت      من وشرم و خجالت
تو و خوبی و رحمت ، من و روی ِ سیاهی

الهی الهی

******

اگر چه همه ی عُمر     گنه شد هنر من
ولی دست نوازش    کشیدی به سر من
به درمانده اُمید و ، به مسکین تو پناهی

الهی الهی

******

کجا در ره تقوی            هم آهنگ تو بودم
ز رویت خجل هستم    که من ننگ تو بودم
ولی ناله زدم بر ، گل فاطمه گاهی

الهی الهی 

******

همان که به ره دین       غریبانه فدا شد
سرش از تن پاکش    لب تشنه جدا شد
سؤالم فقط این است ، به چه جرم و گناهی

الهی الهی

دریافت سبک

 



موضوعات مرتبط: زمزمه های مناجات با خدازمزمه های مناجاتی

برچسب‌ها: اشعار زمزمه مناجاتی با خدا
[ 4 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار زمزمه مناجاتی با خدا

من غرق جرم و عصیانم    تو قدیمَ الاحسانی
ای خالق بنده نواز       درد مرا درمانی
آمدم با ، روسیاهی ، یا الهی یا الهی

یا الهی یا الهی 

******

تا اوج فلک رسیده     آه دل پر دردم
جز نا فرمانی یا الله   کار دیگر نکردم
عمرم سر شد ، در تباهی ،  یا الهی یا الهی 

یا الهی یا الهی 

******

پشت پا بر پیمان خوش    عهدی زدم  واویلا
تیری به قلب حضرت         مهدی زدم  واویلا
با هر جرم و ، هر گناهی ،  یا الهی یا الهی 

یا الهی یا الهی

 ******

ای در بی قراری های    دل یاد تو قرارم
جز در کاشانه ی تو      جای دیگر ندارم
بی پناهان ، را پناهی ،  یا الهی یا الهی

 یا الهی یا الهی

 *****

تو اَحکم الحاکمینی        تو غفّارُ الذّنوبی
تو اسمَع و السّامعینی    تو ستّارُ العُیوبی
من هستم و ، این گمراهی ،  یا الهی یا الهی

  یا الهی یا الهی

 ******

اِغفِر ذُنوبی یا الله      قَسَمَت دهم تو را
به حقّ آن آقایی که    عاشورا تک و تنها
رو برو شد ، با سپاهی ،  یا الهی یا الهی

یا الهی یا الهی

دریافت سبک



موضوعات مرتبط: زمزمه های مناجات با خدازمزمه های مناجاتی

برچسب‌ها: اشعار زمزمه مناجاتی با خدا
[ 4 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار زمزمه مناجاتی با خدا

مهربانی تو خدا ، از تو جدا ، شدم من ِ عاصی
زندانی ِ گُنَه و ، جُرم و خطا ، شدم من ِ عاصی

عبد سر افکنده منم ، از گنه شرمنده منم
لیکن از لطف و کرمت ، ای خدا آکنده منم

گذشته از حَد شد ، گناه من اَلعَفو
ولی خجل هستم ، خدای من اَلعَفو

گشته از دیده ی دل ، اشک خجالت روان
خون کردم با گنهم ، قلب امام زمان

شکسته قلب و رو سیهم ، ببین که من گم کرده رَهَم ، رَهی نشانم ده
بده به راه خود مَدَدَم ، برای ترک فعل بدم ، خودت توانم ده

********************

مهربان کن تو نظر ، بر من و بر خرابی ِ حالم
آمدم توبه کنم ، از گنه و ، بدی اعمالم

بوده ام بی مایه ولی ، غرق شور و زمزمه ام
گرچه آلوده شده ام ، من مُحبّ فاطمه ام

اگر چه نزد تو ، همیشه رُسوایم
فدایی عشق ِ ، علی و زهرایم

با داغ مرثیه ها ، سینه بُوَد پُر شرر
می کنم آه و فغان ، از غم دیوار و در

به یاد یاس ِ گشته کبود ، که در میان آتش  دود ، فدای مولا شد
گل علی و سوز و شرر ، هجوم خصم و ضربه ی در ، شهیده زهرا شد

 دریافت سبک




موضوعات مرتبط: زمزمه های مناجات با خدازمزمه های مناجاتی

برچسب‌ها: اشعار زمزمه مناجاتی با خدا
[ 4 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار زمزمه مناجاتی با خدا

 

 

مناجات با خدا

زمزمه 

یا ربّنا یا ربّنا اغفِر لنا ذُنوبنا  

با کوه عصیان آمدم ، با چشم گریان آمدم

عُمرم شده صَرف گناه ، امّا پشیمان آمدم

بیچاره ی درمانده را ، در محضرت راهش بده

در وادیّ عُبودیت ، سوزش بده آهش بده

با این نفس امّاره و ، درد جهالت چه کنم

گر ببخشی من را بگو ، با این خجالت چه کنم

ساده گویم ای مهربان ، در بندگی من رُسوایم

قسم به تو شرمنده ی ، خمینی و شُهدایم

نه نمازی نه روزه ای ، نه جهادی نه زکاتی

گرچه پر از سَیّئاتم ، تو دریای حَسَناتی

بیچاره ام آلوده ام ، من را ببخش من را ببخش

نافرمانی نموده ام ، من را ببخش من را ببخش

من را ببخش من را ببخش ، به حقّ شاه شهدا

قسمت جمع ما نما ، زیارت کرببلا

ما همگی آواره و ، خونجگر و مبتلاییم

با سوز دل،در حاجت ، زیارت کربلاییم

چه کربلا چه کربلا ، همان جا که ارباب ما

در مقتل پر خاک و خون ، سرش شده از تن جدا

از کربلا از کربلا ، آید صدای العطش

طفلی از سوز تشنگی ، در خیمه ها بنموده غش

ای کربلا ای کربلا ، دل را به غم آغشته اند

بر روی خاکت تشنه لب ، خون خدا را کشته اند

یک مادر قد خمیده ، با اشک جاری از دو عین

گوید میان قتلگاه ، غریب مادر یا حسین

 

دریافت سبک

 

 



موضوعات مرتبط: زمزمه های مناجات با خدازمزمه های مناجاتی

برچسب‌ها: اشعار زمزمه مناجاتی با خدا
[ 4 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار زمزمه مناجاتی با خدا

مناجات با خدا

زمزمه 

ای که بر من مَحرم رازی      پرده بر جرمم می اندازی

آمدم تا این گدا را هم       مُحرم عشق خودَت سازی

از سَر ِ خجلت ، دیده گریانم

از گناهان ِ ، خود پشیمانم

سیّدی العَفو

******

گشته ام حیران به تاریکی         ای حریم تو حریم نور

گرچه بستم با تو پیمان که     گردم از وادی عصیان دور

بی وفا گشتم ، من هر عَهدی را

خون نمودم من ، قلب مهدی را

سیّدی العَفو

******

بس که دنیا غافلم کرده    جسم تقوایم شده بی جان

بی اراده هستم و بی روح        در نماز و خواندن ِ قرآن

کن بر این عاصی ، لطف جانانه

با عبادت دل ، گشته بیگانه

سیّدی العَفو

******

من نشسته بر سر راهم     تو اُمید قلب مسکینی

من همه فقر و همه دردم    تو غیاثَ المُستغیثینی

نغمه ی جانم ، بانگ یا الله

کاسه ام پر کا ، حقّ ثارالله

سیّدی العَفو

******

حقّ آن آقا که در راه ِ              دین تو جانش فدا گشته

با لب ِ خُشک و تن ِ پُر خون    بین مقتل سر جدا گشته

قلب زهرا را ، با غم آغشتند

که حسینش را ، تشنه لب کشتند

ای حسین جانم

 

 

 



موضوعات مرتبط: زمزمه های مناجات با خدازمزمه های مناجاتی

برچسب‌ها: اشعار زمزمه مناجاتی با خدا
[ 4 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار مریوط به فلسطین


با موشک بغض خود،چه درهم کشتند
افطار و سحر به غزّه، از دم کشتند
در ماه خدا، محرّمي برپا شد
اين کودک بي گناه را هم کشتند

محمدمهدي عبدالهي



موضوعات مرتبط: فلسطین،قدس،غزه

برچسب‌ها: اشعار مریوط به فلسطین
[ 3 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار زمزمه ای مرتبط با دعای کمیل

مناجات با خدا

زمزمه 

با اشکایی که شد دوباره جاری

میخوام بازم بهم محل بذاری

تا که نشم شرمنده بیشتر از این

یه وقت گناهام و به روم نیاری

خیلی خوبه که تارف و ، کنار بذارم رُک بشم

وقتشه خیلی حرفارو ، بهت بگم سبک بشم

توی مناجاتم دیگه ، سوزش آهی ندارم

خودت که بهتر می دونی ، جز تو پناهی ندارم

الهی من لی غیرک

******

ذکر لب همه ، الهی العفو

با اشک و زمزمه ، الهی العفو

إغفر ذنوبنا ، بحقّ حیدر

بحقّ فاطمه ، الهی العفو

وقتی که دل می شه پُر از ، حال و هوای خوب تو

سجاده مو پهن می کنم ، مثل همیشه رو به تو

واسه گناهای خودم ، ببین عزادارم هنوز

دل کَندم از همه ولی ، به تو امید دارم هنوز

الهی من لی غیرک

******

دلی که رفته زیر دین ، می بخشی

شده اسیر شور و شین می بخشی

یقین دارم که یا قدیم الاحسان

منو به حرمت حسین می بخشی

بنده ی روسیاهتم ، ولی به زیر دینتم

درسته من بدم ولی ، گریه کن حسینتم

به عشق کربلا فقط ، می خوام که سینه چاک بشم

خدا کنه تو این شبا ، با اشک روضه پاک بشم

الهی من لی غیرک

 

 



موضوعات مرتبط: دعای کمیلزمزمه های مناجات با خدازمزمه های مناجاتی

برچسب‌ها: اشعار زمزمه مناجاتی با خدا
[ 3 / 5 / 1393 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 ... 20 21 22 23 24 ... 62 صفحه بعد