ولادت پیامبر(صلی الله علیه وآله)

حامد اهور
حضرت رسول(ص)-ولادت

گیرم كه به توفیق تو امضاء شده باشد
یا بر اثر لطف تو پیدا شده باشد
یك قطره به توفیق تو دریا شده باشد
با این دل بیچاره مدارا شده باشد

با این همه هنگام سرودن چه بگویم
باید كه بفهمم ز تو چیزی كه بگویم

من هیچ نمی فهمم از آن قدر خدا را
كی فهم كند ذره ی بی قدر شما را
باید به مدد خوانم دستان دعا را
یكبار دگر تازه كنم قبله نما را

تا سوی تو این قلب زمین خورده بیاید
تا لطف تو بر شعر من آغوش گشاید

ای آن كه قسم خورده به نام تو خدایت
بیدار شده شهر شب از بانگ رهایت
ای آن كه تبرك شده كعبه به عبایت
تا عرش خدا صف زده پژواك صدایت

این كیست كه در نور تو پیدا شده آقا
آن روح چه سان در تن تو جا شده آقا

گفتم كه از آن شب ، شب فردا بنویسم
از غار حرا ، لیله ی اسراء بنویسم
از كعبه و از مسجدالاقصی بنویسم
آری منم آن قطره كه دریا بنویسم

این كیست كه چون اشك شب قدر زلال است
ما راه به آن قدر بیابیم ؟ محال است

هان چهره بچرخان كه زمین نور ببیند
برخیز كه هر قدر به پایت بنشیند
دنیا فقط از حسن تو ،توحید گزیند
از غنچه لبهای تو لبخند بچیند

ای گلشن رحمت كه گلستان شده عالم
از نور خداوندی تو نیّر اعظم

در غار حرا پرده ز حسن تو گشودند
با نور تو رنگ از شب تاریك زدودند
تو بوده ای آن روز كه این خلق نبودند
اقراء كه به عشق تو لك الحمد سرودند

ای صادر اول كه تویی مصدر دنیا
ای گمشده ی حسن تو موسی و مسیحا

لولاك زمین خاك و زمان پیش و پسی بود
لولاك كجا رخصت احیای كسی بود
كی بی تو به دستان كلیمی قبسی بود
كی در دم عیسی دم احیای كسی بود

تو آمده ای ای جان به تن خاك بباری
باران شوی و بر تف این خاك بباری

خون در تن توحید روان شد به هوایت
شب روز شد از همرهی عقده گشایت
هر روز خدا تحفه فرستاد برایت
ماودعك ربك خورشید ولایت

ای آن كه ز توحید  تو صد آینه توحید
زهرا شد و در قاب ولای تو درخشید

قم شهر خدا چشم به راه است فانذر
صفهای جماعت همه بر پاست فكبّر
ای نور خدا در سكناتت متواتر
ای صادق و هادی، تقی و كاظم و باقر

تو كوثر محضی كه در عالم شده تكثیر
نازل شده در شأن شما آیه ی تطهیر

در مدح تو اندیشه زمینگیر و زبان لال
جز جذبه قرآن تو نطق همگان لال
اقصای جهان لال ، زمین لال ، زمان لال
جز نفس خودت قاطبه ی كون و مكان لال

لب باز كن ای مرد ، بگو كیست محمد
جز حیدر كرار كسی نیست محمد

ای پاره ای از حسن مثالی تو زهرا
ای حیدر كرار به توفیق تو مولا
حق است كه وامانده در اوصاف تو دنیا
وقتی كه علی عبد تو خوانده است خودش را

گفتیم و نشد در صف تو راه بجوییم
بگذار كه از حیدر كرار بگوئیم ...

دارم دلی از شوق تو لبریز علی جان ...


*************************

امیر عظیمی
حضرت رسول(ص)-ولادت

عاقبت زلف تو را باد بهم می ریزد
دل از این لطف خداداد بهم می ریزد
حرف شیرین شده، فرهاد بهم می ریزد

اینکه می آیی و رخساره بر افروخته ای
نکند باز دل غمزده ای سوخته ای

گیس آشفته کن ای یار، نوازش با من
تو فقط قبله ی من باش، نیایش با من
رحمت الواسعه بودن ز تو، خواهش با من

من همان طفل یتیمم که تو بابای منی
ماهی کوچک تو هستم و دریای منی

خالق اینبار چه ها ساخته با صورت تو
چارده مرتبه دل باخته با صورت تو
پرده از خویش بر انداخته با صورت تو

آمده مست و غزلخوان و صراحی در دست
جلوه ای کرد که از آن کمر کفر شکست

گفت ای بنده ی من، مست نشو، مهر بورز
به خم میکده پابست نشو، مهر بورز
کمتر از ذرّه نه ای، پست نشو، مهر بورز

"تا به خلوتگه خورشید" همین نزدیکی است
"اولین قبله ی توحید" همین نزدیکی است

چیست این، مستی بر آمده از تاک منست
نور من، طلعت تابنده ی افلاک منست
بنده ام، شاه همه، خواجه ی لولاک منست

او همان است که من مست شدم از جامش
می شود احمد و محمود و محمد نامش

آنکه با آمدنش قامت شیطان تا شد
باز در کاخ ستم زلزله ای برپا شد
زیر باران حجر، ابرهه ناپیدا شد

حضرت ختم رسل، احمدناالمختار است
رحمتُ الله و اشدّاءَ علی الکفّار است

او که بر دوش خودش مهر نبوت دارد
روی پیشانی خود نور رسالت دارد
روز محشر سند اذن شفاعت دارد

زَهَقَ الباطِل و جاءالحَق و توحید صفات
عالم آرا شده با صوم و صلات و صلوات

من کی ام، تازه مسلمان لب این آقا
سائل دلشده ی روز و شب این آقا
بنده ی خلق نکو و ادب این آقا

آنکه شاهان به کف پاش جبین می سایند
فقرا در نظرش محترم و آقایند

کاش می شد که به روی چمنش جان بدهیم
روی پاهای اویس قرنش جان بدهیم
یک شب از شوق حسین و حسنش جان بدهیم

آنکه شقّ القمرش سوره ی قرآن منست
بارها گفته علی، ماه نجف، جان منست

او به دختر چقدر عزّ و شرف بخشیده
به زن و خلقتش انگار هدف بخشیده
به دل سوخته ی شیعه شعف بخشیده

پیکر فاطمه را پای به سر می بوسید
دست زهرای خودش را چقدر می بوسید

گفت ای قوم، علی بعد پیمبر مولاست
حرمت عترت من، حرمت قرآن خداست
من رسولم، بخدا اجر رسالت زهراست

... وای وقتی که شود یاس پیمبر نیلی
کوچه ای تنگ و دلی سنگ و صدای سیلی

امتت بعد تو آقا، به جگر آتش زد
دل زهرای شما را چقدر آتش زد
سرّ مستودع او را پس در آتش زد

یار و اغیار گواهند علی مظلوم است
در و دیوار گواهند علی مظلوم است


*************************

حسین سنگری
پیامبر اکرم(ص)-ولادت

سکوت عقربه ها را زمان به وجد آمد
حضور سبز تو را آسمان به وجد آمد

قدم گذاشتی آهسته در دل دنیا
جهان به شوق در آمد، جهان به وجد آمد

همین که نام تو را بادها پراکندند
نه چشم و گوش، که حتّی زبان به وجد آمد

اذان به نام قشنگت رسید و از هیجان
به گوش خویش شنیدم اذان به وجد آمد

ستاره ها که به پایت به سجده افتادند
از این خبر همه ی کهکشان به وجد آمد

کرانه های زمین از محبتّت پر بود
کران کران همه ی بی کران به وجد آمد

در انتظار تو خشکیده بود باغ جهان
تو آمدی و جهان ناگهان به وجد آمد...


*************************

غلامرضا سازگار
پیامبر اکرم(ص)-ولادت

عرشیان امشب زمین را لاله باران می کنند
خاک را خوشبوتر از زلف نگاران می کنند
این کویر خشک را باغِ بهاران می کنند
سنگ را رشگ نگین شهر یاران می کنند
روح خود را شستشو در چشمه ساران می کنند
مکّه را لبریز از صوت هزاران می کنند

آفرینش فیض از دیدار احمد می برد
کعبه امشب سجده بر خاک محمّد می برد

امشب ای امّ القرا بر آفرینش ناز کن
پای تا سر جان شو و آغوش دل را باز کن
روح شو پرواز کن پرواز کن پرواز کن
دمبدم اعجاز کن اعجاز کن اعجاز کن
مدح ختم الانبیا آغاز کن آغاز کن
نغمۀ جان بخش ما کان محمّد ساز کن

ای تمام آفرینش بوی احمد بشنوید
یا محمّد یا محمّد یا محمّد بشنوید

نوری از خاک عرب قلب اروپا را شکافت
خنجری شد سینۀ تاریک دنیا را شکافت
سر زد از دامان کوه و سنگ خارا را شکافت
پیش تر از آفرینش سینۀ ما را شکافت
ای عجب دستی که از اعجاز، دریا را شکافت
شد برون از آستین و طاق کسرا را شکافت

مضمحل گردید دور سرکشّی و سر خوشی
یافت پایان روزگار تیرۀ آدم کشی

ای تمام انبیا این جان و جانان شماست
جان و جانان شما و روح و ریحان شماست
ناخدا و کشتی و دریا و طوفان شماست
باغبان حاصل و باغ و گلستان شماست
اینکه مقصود شما در خطّ پایان شماست
اوّلین نور اولّین خورشید تابان شماست

آن خداوندی که این ارض و سما را خلق کرد
روز اوّل از طفیل او شما را خلق کرد

اوست سلطان و شما یکسر وزیرش بوده اید
در خطاب و در کتاب خود بشیرش بوده اید
رؤیت حسنش نکردید و اسیرش بوده اید
غرق نور از جلوۀ روی منیرش بوده اید
یک به یک مرآت حسن بی نظیرش بوده اید
بین ادیان و ملل دائم سفیرش بوده اید

گر چه در اوج نبّوت دل به مهرش باختید
لحظه لحظه با شما بود و شما نشناختید

آدم از خال و خط او علّم الاسما گرفت
نوح در امواج طوفان دامن او را گرفت
با ولای او خلیل از شعله در گُل جا گرفت
چشم یونس نور از او در ظلمت دریا گرفت
پور عمران خط از او در سینۀ سینا گرفت
ماه مریم بر فلک در کوی او مأوا گرفت

عشق او آتش شد و در سینۀ یعقوب ریخت
روی او را دید کز یوسف زلیخا می گریخت

حبّذا یا آمنه امشب پسر آورده ای
بر تمام عالمِ خلقت پدر آورده ای
عقل کل، ختم رسل، فخر بشر آورده ای
یا که بر پیغمبران پیغامبر آورده ای
آفتاب آفرینش در سحر آورده ای
خوبتر از خوبتر از خوبتر آورده ای

ذات پاک غیب را حسن جهان آراست این
منجی عالم، ابوالقاسم، ابوالزّهراست این

این پسر پیغمبران را برترین پیغمبر است
چون کتاب جاودانش کز کتب بالاتر است
عقل، جسم و او چون جان زنده اش در پیکر است
نور اگر دریای موّاج است اینش گوهر است
ماه اگر ماه است با مهر رخش روشنگر است
حق اگر حق است این حق را کتابش محور است

با فروغش روی ذات ذوالمن را بنگرید
قصرهای سبز شامات و یمن را بنگرید

آفتاب حق در این قصر مشیّد آمده
مکّه نه ملک خدا خلد مخلّد آمده
آخرین پیغمبر دادار سرمد آمده
با جمال کبریا عبد مؤیّد آمده
ای بتان کعبه میلاد محمّد آمده
سجده بر خاک حرم آرید احمد آمده

بتگران از چار سو گلبانگ احمد بشنوید
از بتان خود صدای یا محمّد بشنوید

یا محمّد ای پیامت روح بخش جان ما
هر کلامت صد چراغِ مکتب ایمان ما
پیشتر از ما به نامت بسته پیمان ما
ما به فرمان تو، هستی در ید فرمان ما
عترت و قرآن تو قانون ما میزان ما
با تو کی پایان پذیرد خطّ بی پایان ما

امّت تو، مکتب تو همچنان پاینده باد
خط و مشی و اقتدارت تا قیامت زنده باد

تو خدا را عبد و در دلها خدایی می کنی
کشتی دل را به طوفان نا خدایی می کنی
با جلال کبریایی کبریایی می کنی
امّت سر گشته را رهنمایی می کنی
بلکه با دست خدا مشگل گشایی می کنی
در دلِ بیگانگان هم آشنایی می کنی

اختیار خلقت از سوی خدا در دست تو است
جان «میثم» نه که جانِ عالمی پا بست تو است


*************************

اسماعیل شبرنگ
حضرت رسول(ص) و امام صادق(ع)-ولادت


در آسمان چشم تو رأفت گذاشتند
آثاری از طلوع محبت گذاشتند
باخلقت تو ای همه ی آبروی خلق
منّت سر اهالی خلقت گذاشتند
تو آمدی که ما همگی متحد شویم
نام تو را منادی وحدت گذاشتند
باران لطف تو همه جا را فراگرفت
در ابر چشم های تو رحمت گذاشتند
اشفع لنای هرشب بارانی مرا
در نزد تو برای اجابت گذاشتند
روز ازل به پیش همه ... ایها النبی
روی سر تو تاج نبوت گذاشتند

از بارش کرامت بی حد نوشته ام
بر روی سینه نام محمد نوشته ام

یاایها الرسول دلم را جلا بده
ای با صفا صفا به دل بی صفا بده
با دست خالی آمده ایم ایها الکریم
چیزی به ما تو محض رضای خدا بده
اینجا نشسته ام که بگویم طبیب عشق
نسخه برای درد دل بی دوا بده
چشم تو خاک را به نظر کیمیا کند
رنگی به تیرگی دل سنگ ما بده
از سائلان هرشب ایرانی توام
رزق مرا توسط موسی الرضا بده
حتی اگر مدینه بیایم شبانه روز
می خواهم از تو تذکره ی کربلا بده

وقتش رسیده نور ولی را نشان دهی
راه علی و آل علی را نشان دهی

ما شیعه ایم شیعه ی سرمست حیدریم
لب تشنگان بادۀ ساقی کوثریم
محشر میان جمع محبان فاطمه
سایه نشین چادر خاکی مادریم
یک عمر ما فقط به علی رو زدیم و بس
حاجت به پیش هرکس و ناکس نمی بریم
نام علی که بر لبمان سبز می شود
در بین مجلسیم ولی جای دیگریم
در صحن با صفای نجف سیر می کنیم
گوشه نشین مرقد سلطان محشریم
شیخ الائمه چشمه ی جاری مرتضاست
ما پیروان مکتب پربار جعفریم

نام مرا خدا همه جا مبتلا نوشت
از شیعیان صادق آل عبا نوشت


*************************

رضا اسماعیلی
حضرت رسول(ص)-ولادت


تا نام تـــــو بــــــــر زبان هستی آمــــد
در سینــــــه ی عشق ، شور مستی آمد
از سینه ی کعبه نـــــــور تو بیرون زد
گلبـــــــانک خوش خـــــداپرستی آمـــد

***

افتــاد ز شاخه سیب ، « انسان » خندید
نـــــــور تو وزید ، صبح رخشان خندید
وقتـــــــــی که خدا به روح تو نازل شد
پیغمبـــــــــــر عشق ! نـور قرآن خندید

***

تــــــو نـــــــــور کمال فصل بسم اللهی
در ظلمت فتنـــــــه شبچــــــــراغ راهی
ای بت شکن همیشـــــــه و همـــــواره !
تـــــــــو معنــــــی « لا اله الا اللهی »

***

ای خــــــــــون حماسه در رگ آزادی !
تــــــــو بـــــــر سر ظلم ، تندر فریادی
تـــــــــو آمدی و به غنچــــه های ایمان
فـــــــــرمان خجستــــه ی شکفتن دادی

***

بــــــــــــــوی تو ز بوستان من می آید
خـــــــــورشید در آسمــــان من می آید
لب های مـــــــــرا فرشتگان می بوسند
چون نــــــــام تو بـــر زبان من می آید

***

باید کـــــــــه حضور مــــاه را دریابیم
در دولت نــــــــــــور ، راه را دریابیم
ذکر صلــــــوات بـــر محمد کافی ست
تا معنــــــی « لا الــــــه » را دریابیم

***

ای عشـــق ! تــــــو آمدی حیاتم دادی
از ظلمت و تیـــــرگــــــی نجاتم دادی
من تشنــــه ی یک سرود روشن بودم
جامــــــــــی ز زلال صلــــواتم دادی

***

ای دل شدگــــــان ! یـــــار موافق آمد
افشاگــــــــر چهره ی منافـــــــــق آمد
عالــــم ز ظهور نـــــور او روشن شد
یاران ! صلــــ وات ، صبح صادق آمد

***

ای دوست ! ندای " لا تخف " مــی آید
شب رفت ، صدای چنگ و دف می آید
شد چشم زمین به نــــــور احمد روشن
از عرش فرشته صف به صف مـی آید

***

در کشــــور عشق، معبــدی می خواهم
یک سینه تهــــی ز هر بدی می خواهم
سهمـــــی ز جهان اگــر مرا می بخشید
باغــــــی ز گل محمــــــدی می خواهم

***

او آمــــــده تا هـــــــراس ، ملغی گردد
قانــــــــون شب از اساس ، ملغی گردد
او آمــــــــــده بـــــــــا بشــارت آزادی
تــــــــا ذلت التمــــــــاس ، ملغی گردد

***

ای حضــرت نوبهار ! رحمت با توست
آیــات سخاوت و کــــــــرامت با توست
شد زنده زمین بــــــــه لطف گام سبزت
سوگند بـــــه گل ، بوی قیامت با توست

***

بـــی نور تو ، پیر معرفت گمــراه است
توفان شب است و دیو و دد در راه است
تـــــــــو روح یقین ، حقیقت توحیــــدی
نــــــــور تو کلید فهم « بسم الله » است

***

ای نـــــــــور زمین و آسمان ! ادرکنی
ای قبلــــــه دل ، بهشت جان ! ادرکنی
بـــــوی خوش وصل می وزد از نامت
نـــــام تـــــــو سرود عاشقان ، ادرکنی


*************************

محمود ژولیده
حضرت رسول(ص) و امام صادق(ع(-ولادت


سپاس آن خدا را که ما را توان داد
پی شکر نعمت به انسان زبان داد
سپاس آن خدا را که با قدرت خود
به این شیء ناچیز نطق و بیان داد
سپاس آن خدا را که بخشید ما را
جمالی که در آن خودش را نشان داد
جمالی که وصفش علی است و عالی
جمالی که پرتو به هر آشیان داد
به دست رحیمش به لطف کریمش
ز حُسن قدیمش به هر خسته ، جان داد
بشر با خدا شد ز بتها رها شد
نبی رهنما شدجهان را تکان داد
از آن جاهلیت به این خاتمیت
که تا مهدویت به ما ارمغان داد
ز انسان کُشی ها ز حیوان وَشی ها
ز حَسرت کِشی ها بشر را امان داد
از آن بردگی ها به این بندگی ها
خوشا زندگی ها که در هر زمان داد

به درگاه ایزد سِزد شکر بی حد
محمد محمد محمد محمد

چه خُلق عظیمی چه روح عظامی
چه دست کریمی چه وجه کِرامی
رسول رسالت عدیل عدالت
وَ اَصل اصالت شَه خاص و عامی
تو سلطان دینی تو نور یقینی
امانی ، امینی رسولی امامی
ازل را سرشتی ابد را بهشتی
جنان را تو هِشتی جهان را سلامی
تویی روح کعبه تویی جان  مکه
تو ماه مدینه چه حسن ختامی
چراغ هدایت امین ولایت
کثیر العنایت رئیس الأنامی
تو طاها تو یاسین تو اعلی تو وَالتّین
تویی دین و آئین تو دین را دوامی
جمیل و جمالی جلیل و جلالی
دلیلِ کمالی به رحمت تمامی
چه آب حیاتی چه آتُ الزکاتی
اَقیموالصلاتی رسول گرامی!

چه آب بقایی از این چشمه سر زد
محمد   محمد    محمد    محمد

تو در جان فطرت مثال خدایی
تو در آل عترت مَنار و التُّقایی
تو موسی و عیسی تو یعقوب و یحیی
تو در اصل یک جا همه انبیایی
به زهرا تو بابا به مولا تو مولا
تو دنیا تو عقبا تو شمس و ضحایی
حسن زینت تو حسین عزت تو
تو هم مرتضایی و هم مصطفایی
تو آن راز داری که اعجاز داری
ز بس ناز داری تو دلدار مایی
پس از تاق کسری شکستند بُتها
نشستند از پا ملوکِ خطایی
ز دریای ساوه ز بَحر سَماوه
چو پرسند  گویند دریا شُمایی
به دشمن ستیزی چو از جا بخیزی
سپاهی بریزی زمین ، با صَلایی
صفا را کتابی جفا را عِتابی
تو فصل الخطابی تو کهف الورایی

برائت ز خصمت نسازد مردّد
محمد   محمد    محمد   محمد

به درگاه ایزد سزد شکر بی حد
ز پرده در آمد دو نور مؤیّد
دو دریای رحمت دو آقای خلقت
دو معنای عزت دو جعفر دو احمد
دو سروِ صنوبر دو سَرور دو رهبر
دو حق را پیمبر دو نور مجدد
دو تا ماه پاره دو عالم ستاره
دو درمان و چاره به غمهای بی حد
دو نور درخشان دو خورشید رخشان
دو لعل بَدَخشان دو زلف مُجَعّد
دو قرآن ناطق دو قائم دو صادق
دو کشف الحقایق دو روح مجرد
یکی جد اطهر یکی سبط حیدر
یکی خیر کوثر یکی خیر ممتد
به تبریکِ مهدی ببندیم عهدی
که او راست شهدی حسینی ز ایزد
ز شیعه اطاعت ز مولا عنایت
ز شیعه مقلِّد ز مولا مقلَّد

براه ولایت شکوهی است امجد
محمد   محمد    محمد    محمد

*************************

غلامرضا سازگار
پیامبر اکرم(ص)-مدح و ولادت

به بهار گفتم ثمرت مبارک
به بهشت گفتم شجرت مبارک
به سپهر گفتم قمرت مبارک
به وصال گفتم سحرت مبارک
به وجود گفتم گهرت مبارک
به شکیب گفتم ظفرت مبارک

به کلیم گفتم شب احمد آمد
به مسیح گفتم که محمّد آمد

چه خوش است امشب شب عیش و نوشم
چو ملک ز گردون گذرد سروشم
چو شراب کوثر ز درون بجوشم
به وصال ساقی ز شعف بکوشم
من و های و هوی و دو لب خموشم

که هماره جانم دهد و ستاند
ز نبـی بگویـد، ز علی بخواند

ز خدا بوَد پر همه‌جای مکه
شده غرق، عالم به فضای مکه
زده پر وجودم به هوای مکه
به زمین مکه، به سمای مکه
به مقام کعبه، به صفای مکه
به رسول اکرم، به خدای مکه

به شکوه کعبـه، به جلال احمد
که خداست پیدا به جمال احمد

شب شام روشن ز فروغ رویش
رهِ «ایمن» ایمن، به پناه کویش

یم بی‌نهایت نمی از سبویش
قد خضر سروی به کنار جویش
دل خلق بسته به کمند مویش
به بهار خلقش، به بهشت خویش
به کـدام دم، دم زنـم از ثنایش
به کدام سر، سر فکنم به پایش

نفسش روایت، سخنش درایت
هدفش نبوت، کنفش ولایت

جلوات رویش، همه را هدایت
اثرات دستش، همه‌جا عنایت
منم و عطایش، دو خجسته آیت
نه در آن حدود و نه بر این نهایت

به خدا به قرآن، به رسول و آلش
که بـس اسـت فردا نگه بلالش

به خداست عبد و به دلش خدایی
به ثناس بسته دهن سنایی
همه خسروان را به درش گدایی
همه دلبران در قدمش فدایی
قد و قامتش را همه کبرایی
دمد از وجودم دم نارسایی

نـه توان ثنایش به زبان بیارم
نه توان قلم را به زمین گذارم

به تمام قرآن، به رسول داور
به جلال زهرا، به مقام حیدر
به صفا، به مروه، به منابه مشعر
به دو دخت زهرا به شبیر و شبر
به مقام سلمان، به قیام بوذر
به کمال میثم، به خلوص قنبر

که خدا ندارد بشری چو احمد
که بشر ندارد پدری چو احمد

هله‌ ای دو عالم همه دم به کامت
ز فلک گذشته اثر کلامت
تو بگو که گویم سخن مقامت
تو بخوان که عالم شنود پیامت
ز بشر درودت ز خدا سلامت
همه جا قیامت شده با قیامت

چه شود بخوانی به نوای دیگر
چه شود برآیـی ز حرای دیگر

تو پیمبر استی به همه زمان‌ها
تو خدایگانی به خدایگان‌ها
کمی از زمینت همه آسمان‌ها
به کفت زمامِ همه‌کهکشان‌ها
قدمت فرازِ قلل جهان‌ها
کلمات نورت، همه نقش جان‌ها

تو زعیم بودی، همه انبیا را
تو پیمبر استی همه اولیا را

تو رسول بودی که نبود عالم
تو امام بودی و نبود آدم
به همه مؤخر ز همه مقدم
تو نبی اعظم تو رسول‌اکرم
تو دلیل بودی به کلیم در یم
تو مسیح بودی به مسیح در دم

تو خـدا جلالـی، تـو خـداپرستی
تو همیشه بودی، تو هماره هستی

تو رسول حق تا صف محشر استی
تو پیمبران را همه رهبر استی
تو مطهر استی، تو مطهر استی
تو فروتن استی، تو فراتر استی
تو امام حیدر، تو پیمبر استی
تو ز انبیا هم، همگی سر استی

نگهـی بـه «میثم» که ره تو پوید
همه از تو خواند، همه از تو گوید

به تمام قرآن، به رسول داور
به جلال زهرا، به مقام حیدر
به صفا، به مروه، به منابه مشعر
به دو دخت زهرا به شبیر و شبر
به مقام سلمان، به قیام بوذر
به کمال میثم، به خلوص قنبر

که خدا ندارد بشری چو احمد
که بشر ندارد پدری چو احمد

هله‌ ای دو عالم همه دم به کامت
ز فلک گذشته اثر کلامت
تو بگو که گویم سخن مقامت
تو بخوان که عالم شنود پیامت
ز بشر درودت ز خدا سلامت
همه جا قیامت شده با قیامت

چه شود بخوانی به نوای دیگر
چه شود برآیـی ز حرای دیگر

 تو پیمبر استی به همه زمان‌ها
تو خدایگانی به خدایگان‌ها
کمی از زمینت همه آسمان‌ها
به کفت زمامِ همه‌ کهکشان‌ها
قدمت فرازِ قلل جهان‌ها
کلمات نورت، همه نقش جان‌ها

تو زعیم بودی، همه انبیا را
تو پیمبر استی همه اولیا را

تو رسول بودی که نبود عالم
تو امام بودی و نبود آدم
به همه مؤخر ز همه مقدم
تو نبی اعظم تو رسول‌اکرم
تو دلیل بودی به کلیم در یم
تو مسیح بودی به مسیح در دم

تو خـدا جلالـی، تـو خـداپرستی
تو همیشه بودی، تو هماره هستی

 تو رسول حق تا صف محشر استی
تو پیمبران را همه رهبر استی
تو مطهر استی، تو مطهر استی
تو فروتن استی، تو فراتر استی
تو امام حیدر، تو پیمبر استی
تو ز انبیا هم، همگی سر استی

نگهـی بـه «میثم» که ره تو پوید
همه از تو خواند، همه از تو گوید



موضوعات مرتبط: پیامبراکرم(ص) - ولادت،مدح
[ 21 / 9 / 1395 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت پیامبر(صلی الله علیه وآله)

غلامرضا سازگار
پیامبر اکرم(ص)-ولادت

بامداد امید بود و نوید
خنده زن سر زد از افق خورشید
با خط نور در سپهر نوشت
صبح دانش به شام جهل دمید

شب به پایان رسید انسانها
صبح قرآن دمید انسانها

قطره ها ذره ها به لحن فصیح
ریگ ها سنگ ها بصوت ملیح
همه بانگ رسایشان تکبیر
همه ذکر مدامشان  تسبیح

خیزد از دشت و باغئ نخل و گیاه
نغمه لا اله الا الله

عید امید و عید وجد و سرور
مردن تیرگی ولادت نور
عید مستضعفان ودای ظلم
عید مه طلعتان زنده بگور

عید رشد جوان و عزت پیر
عید آزادی زنان اسیر

عید میلاد سید عرب است
شب حق روز و روز کفر شب است
تن حماله الحطب در نار
عید تبت یدا ابی لهب است

عید وحدت که در صف توحید
عزلت مسلمین شود تجدید

دوستان را به اتفاق قیام
دشمنان را بجز نفاق حرام
تا شود کور چشم خفاشان
میدهد نور آفتاب مدام

گو بسوزد به نار بخل عدو
وحده لا اله الا  هو

هفته وحدت است و عهد الست
سیل سا قطره ها بهم پیوست
مفتی دین فروش آل سعود
مفت داد آبروی خود از دست

همه بت ها جمال حق جویند
وحده لا شریک له گویند

تیرگی از درون هستی رفت
دیو کبر و غرور و مستی رفت
دور بیداد و ظلم پایان یافت
بت نگون گشت و بت پرستی رفت

اصفر و احمر و سفید و سیاه
همه در سایه رسول الله

ای ضعیفان چنگ استکبار
ای اسیران جنگ استعمار
نور آزادی از افق سرزد
بگسلانید بند استثمار

هان ای خفتگان قیام قیام
ذلت و بردگی حرام حرام

دشمنان گرچه پشت سندانند
خرد در زیر پتک ایمانند
پیش سیل هجوم حق پستند
گرچه در فتنه سخت بنیانند

قطره ها همچو بحر بخروشید
بر زوال ستمگران کوشید

برقی از مکه نیمه شب رخشید
که فروغ یگانگی بخشید
با خط نور نقش زد که یکی است
ابیض و احمر و سیاه و سفید

مجد کس در سفید نامی نیست
جزیه تقوی کسی گرامی نیست

ای کتاب خدا کلام خوشت
وی نجات بشر پیام خوشت
وی شعار  نجات هر مظلوم
پیش ظالم همیشه نام خوشت

برتر از اوج و هم پایه تو
رمز وحدت بایه آیه تو

ای به قربان مقدمت جانها
بانگ زن  بر نجات انسانها
رمه تنها و دشتها پر خوف
یار گرگان شدند چوپانها

تو بملک وجود بانگ بر آر
خفتگان رامگر کنی بیدار

گو در آنجا که عدل و ایمان نیست
هر که ساکت بود مسلمان نیست
آنکه را با درنده خویان خوست
نه مسلمان بحق که انسان نیست

بانگ زن ای رسول امت را
که بیایید باز وحدت را

"میثم" از دار عشق تا لب گور
لب گشا بر علیه منطق زور
دشمن ار دست و پا برد ز تنت
مبری دل ز دوست با همه شور

سردار بلا بزن فریاد
تن مده زیر ذلت و بیداد


*************************

قادر طراوت پور
رسول اکرم(ص)-مناجات-اوضاع منطقه

الا ای چشمه نور خدا در خاک ظلمانی
زمین با نور اخلاق تو می‌گردد چراغانی

به گرداگرد لبخند تو می‌چرخند شادی‌ها
از آن بهتر نمی‌دانی که طفلی را بخندانی

چو چشم آسمان منظومه نسل تو خورشیدی
چو باغ کهکشان دنباله راه تو نورانی

تحیّر بهترین وصف است در شام تماشایت
«بحیرا» می‌برد هر صبح نامت را به حیرانی

به لبخندی مسیحا را دم روح‌القدس دادی
سلیمان را نشاندی بر سر تخت سلیمانی

فرود آمد فراز کاخ کسرا با قدوم تو
به خود لرزید از نام تو شاهنشاه ساسانی

دلم را مهربان من! به پابوس تو آوردم
که آرامند در پای تو دریاهای طوفانی

ببخشا بر من ای آیینه رحمت! که می‌خواهم
بگویم حرف‌هایی را که خود ناگفته می‌دانی

پر از شوق تماشاییم و از دیدار محرومیم
حرامی‌ها سر راه و بیابان‌ها مغیلانی

چنان شام سیه آغاز صبح ما سیه‌روزی
چنان خواب گران پایان شام ما پریشانی

«خلافت» شد چنان طوفان که دریا را به کف گیرد
«جماعت» شد چنان ساحل زمین‌گیر گرانجانی

«یهودیها» میان امتت سرگرم خونریزی
«سعودی‌ها» به جنگ کودکان گرم رجزخوانی

طواف کعبه را برعکس فهمیدند این امّت
ابوسفیان امیر است و علی در خانه زندانی

سر منبر ابوجهل است و بر مسند ابومروان
مدینه سر به زیر افکنده از شرم پشیمانی

به خون و اشک می‌گرییم «أشکو یا رسول‌الله»
که گردن می‌کشد تیغ خیانت سمت عریانی

حجاز است و بنی‌شدّاد؛ مصر است و بنی دجّال
عراق است و بنی‌صدام، شامات است و سفیانی

به مسجدها «خلافت» می‌کند بیعت به خونریزی
به منبرها «جهالت» می‌دهد فتوی به نادانی

«ملک حجّاج» سرمست از شراب تلخ صهیونی
سپاه فیل را در مکّه می‌خواند به مهمانی

«خلافت» با «یزید»ی‌ها «امامت» با «ولید»ی‌ها
کلیمی‌ می‌دهد تعلیم آداب مسلمانی

دمشق آوار آوار و حلب آواره آواره
فلسطین در «حضر موت» و یمن در مرگ و ویرانی

نشان از یورش تیمور دارد «جبهه‌النصره»
شرف دارند بر «داعش» مغول‌های بیابانی

ملک گرگ و ملک خرس و ملک مار و ملک عقرب
سعودی‌های وهّابی، برادرهای شیطانی

مسلمان می‌کشند این ناجوانمردان به نام تو
مسیحی می‌برند این نامسلمان‌ها به قربانی

شکوه سرفرازی را به یغما برد خودبینی
برای بهترین امّت نه سر ماند و نه سامانی

در این عمری که در تکرار باطل رفت می‌مانم
که درمان پشت دردی بود و دردی پشت درمانی

چه می‌شد امّت افتاده در آتش به پا خیزند؟
میان شعله برخیزند از خواب زمستانی


*************************

اسماعیل شبرنگ

باران چشمان ترم را دوست می دارم
تنها امید آخرم را دوست می دارم

او رحمةٌ للعالمینِ تک تک ماهاست
از جان و دل من دلبرم را دوست می دارم

کوری چشمان بخیل دشمن ابتر
بابای زهرا مادرم را دوست می دارم

من از گذشته تا به حالا ... تا خود محشر
من تا ابد پیغمبرم را دوست می دارم

یک گوشه از چشمان او ما را مسلمان کرد
آقای سلمان پرورم را دوست می دارم

اسلام من با نام مولایم گره خورده
آوای حیدر حیدرم را دوست می دارم

بیزارم از اسلام آمریکایی دشمن
این جمله ی افشاگرم را دوست می دارم

مهدی زهرا تکیه گاه سرزمین ماست
پشت و پناه کشورم را دوست می دارم

حبّ ولایت رمز پیروزی در این جنگ است
دنیا بداند رهبرم را دوست می دارم

هرکس که با پیغمبر و آلش در افتاده
هر دولتی باشد بداند که ور افتاده


*************************

نجمه پورملکی
حضرت رسول(ص) و امام صادق(ع(-ولادت


دوباره مطلع شعرم شده سلام شما
بلال طبع لطیفم شده غلام شما
دوباره رد شده اى از کنار و گوشه شهر
دوباره گم شده ام بین ازدحام شما
به هرطرف که نسیم عبایتان بوزد
بلند مى شوم آقا به احترام شما
چقدر جاذبه دارى به روى منبر نور
چقدر بوى خدا می دهدکلام شما
نمى شود به خدابینتان نظر بدهم
تویى امام على و على امام شما:

مرا براى اویس قرن شدن بخرید
 براى نذر حسین و حسن شدن بخرید...

بزن به شانه سلمان بگو که یار من است
کنار دست شما بودن افتخار من است
براى علم ثریا به آسمان رفتن
همیشه پیشه این مردم دیار من است
 نبى امى مکتب نرفته ام همه جا
 سخن ز معجزه هاى تو و نگار من است
فداى رحمت چشمان آسمانیتان
 که یک نگاه شما مایه قرار من است
همیشه دادن اذن مدینه کار شماست
همیشه گریه براى مدینه کار من است

 منم اسیر نگاه پیمبری شده ام
بروى گنبدخضرا کبوترى شده ام...

تویى که اسم تو با هر زبان ستوده شده
 میان عالم هفت آسمان ستوده شده
 جلوتر از همه ى عرش و فرش و لوح و قلم
جلوتراز همه ى انس و جان ستوده شده
زمان حضرت آدم زمان حضرت نوح
 خلاصه عشق تو در هر زمان ستوده شده
 نبى خاتم من اى رسول رحمت من
همیشه عشق تو در قلبمان ستوده شده
فداى اسم محمد که در کتاب زبور
 براى تک تک پیغمبران ستوده شده

 به روى کاشى فیروزه اى عرش خدا
نوشته اسم تو و اسم حیدر و زهرا...

ز شرم روى تو یوسف خجالتى شده است
مسیح کوچه گداى محبتى شده است
میان کنگره هاى تمام کسراها
به پیش پاى تو امشب قیامتى شده است
 چه کرده اى تو مگر بین نامسلمانها
 تمام رابطه هاشان رفاقتى شده است
بدون یاد تو اصلا زمان نمى گذرد
برایم این صلواتت عبادتى شده است
ببین به برکت قرآن و اهل بیت شما
میان شیعه وسنى چه وحدتى شده است

 خدا به امت مرحومه ات نظر دارد
 دعاى خاتم پیغمبران اثر دارد...

فداى روح مسیحایى رسول خدا
صفاى لیلة الاسرایى رسول خدا
فداى جامه سبزش بزیر نور کسا
فداى چهره زهرایى رسول خدا
فداى خلق عظیمش به زیر بارش سنگ
فداى آن دل دریایى رسول خدا
فداى عشق خدیجه که بوده در همه دم
انیس و مونس تنهایى رسول خدا

عروس خانه حیدر شده بدون جهاز
تمام هستى و دارایى رسول خدا:

اگرچه اجر رسالت ادا نشد هرگز
على ز فاطمه تو جدا نشد هرگز...
امام صادق ما شیعیان دعاگر ماست
همیشه سایه علمش به روى این سر ماست
فداى آنهمه ایثار و غربتش بشوم
که دردغربت او هم شبیه مادر ماست
همیشه کرده براى همه روایت عشق
حدیث سینه او افتخار منبر ماست
خوشا به حال مُفَضَّل که درس توحیدش
 ز یمن و برکت استادى مفسر ماست
گمان کنم که مرامت به مصطفى رفته
 گمان کنم که نگاهت شبیه حیدر ماست

تویى که شیخ الائمه ملقبت کردند
 رئیس مذهب و استاد مکتبت کردند...


*************************

غلامرضا سازگار
پیامبر اکرم(ص)- امام صادق(ع)-ولادت

امشب وجود را شرف دیگر آمده
در جلوه آن جمال خدا منظر آمده
در شام تیره مهر جهان گستر آمده
دوران تیره گیّ و ستم بر سر آمده

بر جنّ و انس و حور و ملک رهبر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده

عالم محیط جلوۀ دادار سرمد است
ملک وجود یکسره خلد مخلّد است
هر سو که رو نهید عیان حسن احمد است
در جلوه آفتاب جمال محمّد است

از آفتاب بر همه روشنتر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده

امشب رسل رسول خدا را صدا زنند
هر یک دم از ثنای محمّد جدا زنند
دست دعا به دامن آن مقتدا زنند
بت ها به کعبه دم ز رسول خدا زنند

گویند بت شکن ر سوی داور آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده

ای بت گران ترانۀ توحید سر دهید
این مژده بر تمامی نسل بشر دهید
از لحظۀ شکستن بت ها خبر دهید
پیغام از ولادت پیغامبر دهید

ظلمت رها کنید که روشنگر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده

ای آفتاب جلوه نمایی مبارک است
ای حسن غیب پرده گشایی مبارک است
ای بزم شب فروغ خدایی مبارک است
ای بردگان طلوع رهایی مبارک است

دوران زورگویی و طغیان سر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده

خوبان روزگار حقیر محمّدند
خورشید و ماه هر دو اسیر محمّدند
پیغمبران تمام بشیر محمّدند
یک جلوه از جمال منیر محمّدند

او آفتاب و خیل رسل اختر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده

ای آمنه تو خود صدف درّ سرمدی
زین رتبه بر زنان دو عالم سرآمدی
بنت وهب نه، مام گر امّی احمدی
اینک به خود ببال که امّ المحمّدی

هستی محیط نور از این گوهر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده

این است آنکه بتکده زیر و زبر کند
زانگشت خویش معجز شق القمر کند
خود را تمام عمر چراغ بشر کند
شام سیاه عالمیان را سحر کند

در دامن تو مهرِ جهان پرور آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده

ای مکّه بر تو نور محمّد خجسته باد
بتهایِ شرک با تبر او شکسته باد
پیوند کفر با نفسِ او گسسته باد
دستِ ستمگران جهانخوار بسته باد

دستی که دادِ عدل ستاند بر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده

پیدایش دو آیت سرمد مبارک است
یک صبح را دو عید مؤّید مبارک است
در تیرگی تجلّی احمد مبارک است
میلاد ابن محمّد مبارک است

درّی الهی از صدف دیگر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده

در چشم علم مشعل روشنگر است این
استاد کل ولّی خدا جعفر است این
آئینۀ حقیقتِ پیغمبر است این
معصومِ هشتم است و ششم رهبر است این

آری خدای را ششمین مظهر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده

ما را بود هماره ره و رسمِ جعفری
مشی و مرام جعفری و عشق حیدری
داریم بر تمام ملل مجد و سروری
با چارده چراغ نمودیم رهبری

"میثم" در این مسیر ثنا گستر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده


*************************

احمد ایرانی نسب
حضرت رسول(ص)-ولادت

به احترام تو امشب ترانه باید گفت
هـزارتا غـزل عاشقانـه بایـد گفت
برای عرض ارادت مدینه بایـد رفت
و یک غزل وسط آستانه بایـد گفت
برای منتظرانی که در پی ات هستند
ز خال گوشه ی لبها نشانه باید گفت
ولایت تو به مـا تـا قیامتـم باقیست
پیمبـری تو را جاودانـه بایـد گفت

برای خواندن مدحت اجازه میخواهم
برای زنده شدن جان تازه میخواهـم

شبی که سـوی خـدا شد نگاه آدمهـا
و پـاک شد ز قدومت گنـاه آدمهـا
صـدای بال و پری که نوید می بخشـد
که میرسد به جهان تکیه گاه آدمهـا
و دختـران همگی عاشقانـه خندیدند
به روزگـار غـریب و سیـاه آدمهـا
قیامتـی شـده بر پـا بـه یمـن آمدنت
چو یوسفی که برون شد ز چاه آدمها

نگیر روی خودت را نقاب لازم نیست
تو آمـدی و دگـر آفتـاب لازم نیست

شکسته آمـدنت پایــه های کسـری را
بیا بهـم بـزن این مبهمـات دنیـا را
هـزار سـال دلش شعلـه های آتش بـود
تو آمدی که گلستان کنی همه جـا را
به احتـرام تـو شیطـان نمی پـرد دیگـر
بیا ادامـه بـده معجـزات عیسـی را
و لات ها همگی یک به یک زمین خوردند
به یک اشاره به چرخ آوری تبرها را

تو نور کاملی و سایه هم نمیخواهی
پیمبری قسم و آیه هم نمی خواهی

تـویی کـه رحمت للعالمین شـدی آقا
به کارنـامـه ی خلقت نگیـن شدی آقا
بـه روزگـار پـر از هرج و مرج جاهل ها
بزرگـوار شــدی و امیـن شـدی آقـا
نخی ز تار عبایت دخیـل مـردم شـد
ببین چگونه تو حبل المتیـن شدی آقا
تو مهربانـی و بارانـی و پـر از مهـری
و مقتــدای همـه مومنیـن شـدی آقا

برای عیدی ما یک مدینه هم کافیست
اگر نبود همین سوز سینه هم کافیست


*************************

سید هاشم وفایی
حضرت رسول(ص)-ولادت

ای دل همه جا دوباره زیباست
هرسو که کنی نظاره زیباست
بنگر تو به ماه و رقص نورش
چشمک زدن ستاره زیباست
فصل گل و موسم بهار است
دیدار گل بهاره زیباست
بنگر تو به آسمان که خورشید
در هاله ای از شراره زیباست
ذرّات جهان به چشمت امروز
دانی که چرا هماره زیباست

مرآت جلال ایزد آمد
عطر نفس محمّد آمد

این نور که جلوه ای خدائی است
آئینۀ حُسن کبریائی است
زین مهر پُر از تجلی و عشق
هستی همه غرق روشنائی است
این زمزمۀ ولادت او
آهنگ نسیم دلربائی است
گر غنچه صفت تو عقده داری
کارش همه دم گره گشائی است
فریاد بزن زدل، دل تو
گر همچو کبوتری هوائی است

مرآت جلال ایزد آمد
عطر نفس محمّد آمد

تا رشتۀ غم گسست آن روز
شد آمنه گل به دست آن روز
بشکفت گل وجود احمد
با جلوۀ حق پرست آن روز
تا شور ولادتش به پا خواست
آتشکده ها نشست آن روز
در موکب این امین خلقت
بت های جهان شکست آن روز
در حالت وجد و شور کعبه
از شوق شنفته است آن روز

مرآت جلال ایزد آمد
عطر نفس محمّد آمد

عاشق شده مهر بر جمالش
مات است ز جلوه و جلالش
این است همان گلی که یزدان
گفته سخن از گل جمالش
این است همان پیمبر نور
جان همه برخی کمالش
شور دگری فکند در دل
گلبانگ اذانی از بلالش
جبریل شب ولادتش گفت
با زمزمه و طنین بالش

مرآت جلال ایزد آمد
عطر نفس محمّد آمد

قرآن ورق روایت اوست
گلزار پِر از حکایت اوست
اسلام اگر شده ست جاوید
از همت و از درایت اوست
هرکس که محمّدی است فردا
در سایه ای از حمایت اوست
منشور نجات امت او
در دست پُر از کفایت اوست
ای آن که به روز ناامیدی
چشمت به سوی عنایت اوست

مرآت جلال ایزد آمد
عطر نفس محمّد آمد

چشمان فلک ز خلقت او
بوده است گواه عصمت او
مُحرم شده جبرئیل از عرش
آید ز پی زیارت او
این است شرافتش که جبریل
بسته ست کمر به خدمت او
سرمایۀ عزّت دوعالم
باشد به خدا محبت او
در روز شکفتنش وفائی
سوگند به او وعترت او

مرآت جلال ایزد آمد
عطر نفس محمّد آمد



موضوعات مرتبط: پیامبراکرم(ص) - ولادت،مدح
[ 21 / 9 / 1395 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت پیامبر(صلی الله علیه وآله)


رضا قربانی
حضرت رسول ص-مدح


بر باد داده عاشقی خاكسترم را
وقتی تو را دیدم زدم قیدِ سرم را

ایل و تبارم عاشق ایل و تبارت
نذرِ تو كردم والدین و همسرم را

با بُردنِ نامِ شما معراج رفتم
فطرس شدم دادی به من بال و پرم را

باید برای عاشقی تَركِ قرن كرد
من آمدم اینجا ببینم دلبرم را

كویِ تو را جارو زدم با اشك و مژگان
از من نگیر این دیده یِ رُفتگرم را

گریه نشانِ قلبِ پاك و صاف باشد
از دست دادم مدتی چشمِ ترم را

غارِ حرا ذاتش همان گوشه نشینی ست
باید كمی خلوت كنم دور و برم را

پرسید كه مُزدِ رسالت را چه خواهی؟
گفتی نگه دار احترامِ دخترم را

گفتی كه این خانه همان عرش برین است
گفتی فقط حیدر امیرالمؤمنین است

*************************

حسن لطفی
ولادت پیامبر)ص) و امام صادق (ع)-ولادت


خبرت هست که آن طاق معلا اُفتاد
ناگهان کُنگره یِ سنگیِ کسریٰ اُفتاد
خبرت هست ستون های یهودا اُفتاد
خبرت هست هُبَل خورد شد عُزیٰ اُفتاد

خبر این است زمین پُر شده از آب حیات
آی بر احمد و بر آل محمد صلوات

یک نفر آمده تا بارِ جهان بردارد
پرده از منظره ی باغ جنان بردارد
تا که از گردۀ ما یوق گران بردارد
از کران تا به کران بانگ اذان بردارد

آخر از سمتِ خدا آنکه نیامد آمد
چهارده تن همه با نام محمد آمد

شب شکست و به زمین بارشِ مهتاب آمد
عشق برقی زد و بر هر دل بی تاب آمد
جبروت و ملکوتیست که در قاب آمد
فالِ حافظ زدم و این غزل ناب آمد

"گل عُزاری زِ گلستان جهان ما را بس
زین چمن سایه ی آن سرو روان ما را بس"

حق بده دیدن این معجزه حیرت دارد
فقط این ابر به باریدنش عادت دارد
نفسش گرم خدایا چه حرارت دارد
سایه اش نیست و در سایه قیامت دارد

انبیا را بنویسید پیمبر این است
قبله ی روز و شبِ حضرت حیدر این است

کیستی ای نفست پاک تر از پاکی ها
غرقِ تسبیح بزرگی تو افلاکی ها
اشهد ان که حیران تو بی باکی ها
نوری و نور پراکنده بر این خاکی ها

ای نفس های علی ای همه هست زهرا
عالمی دست تو بوسید و تو دست زهرا

تو درخشیدی و انوار حیات آوردی
سیزده رشته غنات از عرفات آوردی
سیزده چشمه ی جوشان نجات آوردی
سیزده مرتبه بانگ صلوات آوردی

آخرین باده ات از این همه خُم می آید
با دعایت عَلَم چهاردهم می آید

ششمین آینه ات آمد و پروانه شدیم
سر زلفیم که با مرحمتش شانه شدیم
مرد این راه نبودیم که مردانه شدیم
شیعه جعفری خادم این خانه شدیم

آسمان را کلماتش سخنش پر کرده
و خداوند بر این جلوه تفاخر کرده

گرچه از عطر تو این دشت شقایق دارد
چقدر دور و برت شهر منافق دارد
چه غریبی که فقط چند تن عاشق دارد
دلِ زهرایی تو صحبت صادق دارد

تو بشیری و به شور ازلی می آیی
سر هر صبح به دیدارِ علی می آیی

باز پیچیده در این شهر پیامت آقا
پشت یک خانه تو هستی و قیامت آقا
عادت صبح تو شد عرض سلامت آقا
و سلام است فقط تکه کلامت آقا

از تو داریم سلامی پر عطر و برکات
باز بر احمد و بر آل محمد صلوات


*************************

علی‌اکبر لطیفیان
پیامبر اکرم(ص)- امام صادق(ع)-مدح و ولادت

آن را که به جز قرب خدا هیچ ندارد
هنگام بلا غیر دعا هیچ ندارد
پروانه پرش سوخت و من یاد گرفتم
عاشق شدنم غیر بلا هیچ ندارد
از لکنتم ایراد نگیرید؛ بِلالم
دل مایه‌ی قرب است، صدا هیچ ندارد
باید به مقامات نظر داشت؛ نه اسباب
موسی همه کاره‌ست، عصا هیچ ندارد
از جانب گیسوی نگار است که خوشبوست
از ناحیه‌ی خویش صبا هیچ ندارد
اموال کریمان همه‌اش مال فقیر است
اصلاً چه کسی گفته گدا هیچ ندارد
هرکس که تو را دارد و در سینه ندارد...
مهر علی و فاطمه را... هیچ ندارد

***

بگذار که از فاطمه بهتر بنویسم
او را عوض فاطمه مادر بنویسم
بگذار که اول صلواتی بفرستم
تا نام تو را خوب معطّر بنویسم
تو پا بِگُذاری و منم سر بِگُذارم
تو پا بنویسی و منم سر بنویسم
در فکر بقیعم من اگر میل ندارم
بر گنبد خضرات کبوتر بنویسم
بگذار در این مرحله که جمله فقیرند
جبریل تو را فطرس دیگر بنویسم
تو گاه علی هستی و گه‌گاه محمّد
ماندم که علی یا که پیمبر بنویسم!
یکبار تو را خواندم و دوبار علی را
از ذات تو باید دوبرابر بنویسم

***

سرها همه خاک کف پایت؛ سر ما هم
پرها همه دنبال هوایت؛ پر ما هم
در قرب تو جبریل، پرِ سوخته دارد
زیر قدمت ریخته خاکستر ما هم
عیسی که نفس داشت و موسی که عصا داشت
خوب است ببیند که پیغمبر ما هم...
بر خاتم ما حک شده: «یا حضرت خاتم»
پس معجزه هم میکند انگشتر ما هم
گر آخر این زنده‌به‌گوری قدم توست
پس زنده‌به‌گور قدمت دختر ما هم
به فاطمه گفتی «بأبی أنت و امّی»
صد بار فدایش پدر و مادر ما هم
از لطف تو نام علی و فاطمه حالا
در مأذنه‌ها پر شده، در منبر ما هم

***

راضی شده بودیم به املای محمّد
اما نرسیدیم به معنای محمّد
هرآنچه که دارند رسولان، همه دارند
از معجزه‌ی خاک قدم‌های محمّد
مولاست همان رحمت امروز پیمبر
زهراست همان رحمت فردای محمّد
تفسیر کمالات جلالیِ علی بود
«لا حول و لا قُوّةَ الا»ی محمّد
این وحدت محض است و دوئیت به میان نیست
خوابید اگر «شیر خدا» جای محمّد
اسلام محمّد به جز اسلام علی نیست
منهای علی یعنی منهای محمّد
در آینه‌ی فاطمه دیده‌ست خودش را
بنشسته محمّد به تماشای محمّد

***

با جعفر صادق به روایات رسیدیم
با لطف روایات به آیات رسیدیم
عبد تو شدیم و سر سجّاده که رفتیم
دیدیم به مجموع عبادات رسیدیم
با واسطه ما پیش خداوند نشستیم
از راه توسّل به مناجات رسیدیم
در اصل تو «اللّه» مجسّم‌شده هستی
به ذات خداوند از این ذات رسیدیم
از ردّ قدم‌های تو تا خانه‌ی زهرا
یک‌دفعه، دو دفعه، نه به کَرّات رسیدیم
از گریه‌ی تو در وسط شعله‌ی خانه
به سوختن مادر سادات رسیدیم
ما خاک‌نشینان حرم، عرش‌نشینیم
از ارض بقیعت به سماوات رسیدیم


*************************

مهدی رحیمی
پیامبر اکرم(ص)- امام صادق(ع)-مدح


ملاک چیست؟ نبی؟یا ولی ست؟ یاهردو؟
اگرچه ما به خدا می رسیم با هردو

رئیس مذهب ماورئیس مکتب ما
رسیده‌اند به هم پس از ابتدا هردو

پر از صفات جمالی یکی یکی هریک
پر ازصفات جلالی دوتا دوتا هردو

چه قدر سعی نمودند سمتتان باشند
به وقت سعی همین مروه و صفا هردو

دوتا نبیِّ ولی و دوتا ولیِّ نبی
به حق که ناظر وحی اند در حرا هردو

به غیر خویش و به جز آل خویش،محترمند
فقط به خاطر زهرا برای ما هردو

ز نامهای خدا بیشتر علی گفتند
همینکه ذکر گرفتند بارها هردو

رسیده‌اند به سرمایه ی رضایت حق
فقط به خاطر ذکر رضا رضا هردو

اگرچه هردویشان بوده‌اند زهرایی
هزار شکر ندیدند کوچه را هردو

وَ در ارادت ما و شما همین بس که؛
گریستید به صحرای کربلا هردو


*************************

محمد جواد شیرازی
پیامبر اکرم(ص)امام صادق(ع)-ولادت


شمس رویت همیشه تابنده است
ابرویت ذوالفقارِ برنده است
دلت از مهر و عشق آکنده است
نام احمد تو را برازنده است

یا محمد که هر دو زیبنده است

مست جامت شدم خدا را شکر
صید دامت شدم خدا را شکر
بعد، رامت شدم خدا را شکر
من بنامت شدم خدا را شکر

هر اسیری به تو پناهنده است

خانواده به خانه محتاج است
مو پریشان به شانه محتاج است
مرغ، بر آب و دانه محتاج است
نوکرت بی بهانه محتاج است

دستِ لطفت زِ بس که بخشنده است

زینت دوش تو حسین و حسن
عطر تو برده عطر و بوی وطن
شاهد حرف من اویسِ قرن
بتکان باز هم عبا، دلِ من...

... بر همین عطر دلنشین بند است

خطبه های فصیح تو دریاست
خنده های ملیح تو غوغاست
سینه ی ما... ضریح تو اینجاست
رحمتی و شبیه تو زهراست

نامتان هم مرا خوشایند است

چشم تو کرده بر دلم اثبات
من کجا خواندن از شما... هیهات
پس نوشتم به جای این ابیات
بر محمد و آل او صلوات

این دعا ضامنِ فرستنده است

راه سخت است، راهِ حل داری
میل برچیدن هُبَل داری
صحبت از رب لم یزل داری
فاطمه را که در بغل داری

دشمن ابترت سرافکنده است

سوره خواندی و از ولی خواندی
هر کجا بی معطلی خواندی
سنگ هم خوردی و ولی خواندی
آیه آیه "علی علی" خواندی

شاهد حرف من خداوند است

بستر تو که جای هرکس نیست
منبر تو که جای کرکس نیست
پس خلافت برای ناکس نیست
لایق مسند شما پس نیست...

...غیر خیبر شکن که رزمنده است

حشر، حق است... پس اجل حق است
راه توحید از ازل حق است
الحق این حرف چون عسل حق است
حق علی و علی معَ الْحَق است

حق علی را به قلب ما کنده است

میوه داده است اشک و آه علی
دو جهان، شیعه شد سپاه علی
مذهب صادق است، راه علی
مثل موجی به تکیه گاه علی...

...مکتب جعفری خروشنده است


*************************

محمد فردوسی
حضرت رسول(ص)-ولادت


جبرئیلی که از او جلوه ی رب می ریزد
به زمین آمده و نُقل طرب می ریزد
دارد از نخل خبرهاش رُطب می ریزد
خنده از لعل لب «بنت وهب» می ریزد

آمنه ! پرچم توحید برافراشته ای
آفرین ! دست مریزاد ! که گل کاشته ای

پیش گهواره ی خورشید ، قمرها جمع اند
ملک و حور و پری ، جن و بشرها جمع اند
بعد تو شاید و امّا و اگرها جمع اند
جلوی بتکده ها باز تبرها جمع اند

ماه و خورشید و فلک مژده به عالم دادند
لات و عزّی و هبل ، سجده کنان افتادند

«یوسف مکّه» شدی بس که جمالت زیباست
چه قدَر ای پسر آمنه ! خالت زیباست
رحمت واسعه ای ، خلق و خصالت زیباست
چه کسی گفته که زشت است بلالت ؟! زیباست

ای که در دلبری از ما ید طولی داری
«آن چه خوبان همه دارند تو تنها داری»

هدف خلقتی و «خواجه ی لولاک» شدی
«انّما» خواندی و از رجس و بدی پاک شدی
یکی یک دانه ی حق ، محور افلاک شدی
در جنان صاحب یک باغ پر از تاک شدی

ما که از باده ی پیغمبری ات مدهوشیم
فقط از جام تولای تو مِی می نوشیم

تا تو هستی به دل هیچ کسی غم نرسد
از کرمخانه ی تو هیچ زمان کم نرسد
به مقام تو که درک بنی آدم نرسد
پر جبریل به گرد قدمت هم نرسد

شب معراج ، تو از عرش فراتر رفتی
به ملاقات علی ـ ساقی کوثر ـ رفتی

آمدی امر نمایی که امیر است علی
ولی الله وَ مولای غدیر است علی
اوج فتنه بشود باز بصیر است علی
صاحب تیغ دو دم ، شیر دلیر است علی

چه بلایی به سر اهل هنر آورده
ذوالفقارش که دمار از همه در آورده

«اوّل ما خلق الله» فقط نور تو بود
حامل وحی خدا خادم و مأمور تو بود
یکی از معجزه ها سبحه ی انگور تو بود
دوستی علی و فاطمه منشور تو بود

ما گرفتار تو و دختر و داماد توایم
تا قیامت همگی نوکر اولاد توایم

پشت تو فاطمه و حضرت حیدر ماندند
اهل نجران ، همه در کار شما در ماندند
نسل تو سبز و حسودان تو ابتر ماندند
نوه هایت همگی سیّد و سرور ماندند

ای پیمبر چه نیازی به پسرها داری ؟
صاحب کوثری و حضرت زهرا داری

ای عبای نبوَی ! پنج تنت را عشق است
ای اولوالعزم ! علی ـ بت شکنت ـ را عشق است
یاس خوشبو و حسین و حسنت را عشق است
می نویسم که اویس قرنت را عشق است

بُرده هوش از سر ما عطر اویس قرنی
حرف من حرف اویس است : تو در قلب منی

زندگی تو که انواع بلاها را داشت
با وجودی که ابوجهل سر دعوا داشت
خم به ابروت نیامد ، لب تو نجوا داشت
صبرت ایّوب نبی را به تعجّب وا داشت

بُت پرستی که برای تو رجز می خواند
به خدا مال زدن نیست خودش می داند

ای که در شدّت غم «چهره ی بازی» داری
چون مسیحا چه دم روح نوازی داری
تا که چون شیر خدا شیر حجازی داری
به فلانی و فلانی چه نیازی داری ؟!

کوری چشم حسودان زمین خورده و پست
افتخار تو همین بس که کلامت وحی است

عشق تو عاشق بی تاب عمل می آرد
قمر روی تو مهتاب عمل می آرد
خم ابروی تو محراب عمل می آرد
خاک پای تو زر ناب عمل می آرد

همه ی عشق من این است مسلمان توام
عجمی زاده و همشهری سلمان توام


*************************

سید پوریا هاشمی
حضرت رسول(ص) و امام صادق(ع)-ولادت


امروز نوشتند کبوتر شدنم را
پروازکنان راهى دلبر شدنم را
چشمان من از شوق، مهیاى شراب است
مدیون توأم لذت ساغر شدنم را
آنقدر نرفتم ز در خانه گرفتم
تا روز ابد سائل این در شدنم را
گفتند برو نوکر صاحب کرمى باش
دادم به شما نامه ى قنبر شدنم را
یک عمر به دور سر تو گرد طوافم
امضا بزن از اهل جهان سر شدنم را
باید که بگوش همه حالا برسانم
فوراً خبر مست پیمبر شدنم را

خوب است بدانید به دربار رسیدم
تا پشت در احمد مختار رسیدم

روزى که تو از راه رسیدى دل ما ریخت
خیر قدمت وِلوله در أرض و سما ریخت
کفار هم از بودن تو بهره گرفتند
باران کرامات تو آقا همه جا ریخت
مکه ز نفس هاى تو توحید سرا شد
از بس که به هر جا گذرت عطر خدا ریخت
دیدند به ایوان مدائن ترک افتاد
از هیبت سبحانى تو بت کده ها ریخت
پیچید در عالم خبر آمدن تو
تا صبح در خانه ى تو خیل گدا ریخت
گر اهل مناجات شدیم علتش این بود
الطاف تو در کاسه ى ما شوق دعا ریخت

با امر شما ساعت خورشید عوض شد
حتى جهت حرکت خورشید عوض شد

تا هست خدا نام تو برجاست یقیناً
بر دامن تو دست گداهاست یقیناً
در کشور ما اسم تو در صدر اسامى است
چون نام محمد شرف ماست یقیناً
یک عمر پناه غم تو چادر زهراست
پس دختر تو ام ابیهاست یقیناً
فهمیده ام از بوسه ى هر روزه به دستش
آرامش تو حضرت زهراست یقیناً
وقتى همه جا ورد زبان تو على بود
یعنى که وصى ، حضرت مولاست یقیناً
هربار که در جنگ به کار تو گره خورد
شمشیر على حل معماست یقیناً

با تیغ کج آورده به حیرت همگان را
خم کرده قد و قامت شمشاد قدان را

ما تا به ابد دست به دامان شماییم
خاریم ولى جزو گلستان شماییم
خشکیم، کویریم ولى شکر گذاریم
صد شکر که لب تشنه ى باران شماییم
از رى به امیدى در این خانه رسیدیم
راهى بده آقا همه مهمان شماییم
اى کاش که ما را به غلامى بپذیرد
تا فخر کنیم اینکه غلامان شماییم
ما شیعه شدیم از کرم حضرت صادق
مؤمن به تعالیم و مسلمان شماییم
ارث از تو گرفتیم که بى تاب حسینیم
دل سوخته ى دیده ى گریان شماییم

از یُمن روایات شما روضه نشینیم
در بَندِ حسینیم و گرفتار ترینیم


*************************

محمود ژولیده
پیامبر اکرم(ص)امام صادق(ع)-ولادت


آمد خبر که روز بشر بعد انبیا شب بود
عالم بدون پرتو انوار مصطفا شب بود
با آمنه تمامیِ خلقت در انتظار صبح
مهتاب تا سحر همه دم همنوای با شب بود
جبریل بود و بال گرفتن به بیت عبدالله
بیتی که میزبان هبوط فرشته ها شب بود
می رفت مادر و پسر از راه دور می آمد
خورشید پشت پردۀ پنهانی خدا شب بود
تایید شد ، مشاهده شد ، نور لیلة الاسری
احمد رسید ، ورنه هنوز آسمان ما شب بود
صبح آمد و خوش آمد و احمد به حمد سرمد شد
در سجده رفت و ذکر گرفت ، علی محمد شد

شکر خدا که رفت شب و روزگار ما شد صبح
معنا گرفت فصل ربیع و بهار ما شد صبح

آری "نگار ما که به مکتب نرفت و خط ننوشت"
یک غمزه کرد و شب ز نگاه  نگار ما شد صبح
خاتم رسید و خاتمۀ جاهلیّت امضا شد
با دوستان آل محمد قرار ما شد صبح
مکه نه ، بلکه عالم امکان ز نور او روشن
در سایه سار طلعت رویش ، مدار ما شد صبح
در پرتو محمد و صادق طلوع فجر آمد
یعنی به یمن آل علی انتظار ما شد صبح

باید ستود از دل و جان این دو جلوۀ رب را
بنیانگذار مکتب و بنیانگذار مذهب را

باید سرود:نقطۀ پرگار معرفت احمد
باید نوشت:دیدۀ بیدار معرفت احمد
باید سرود: ناشر آیات کبریا صادق
باید نوشت: بحر گهربار معرفت احمد
باید سرود: فاطمه را علت بقا صادق
باید نوشت: محور و معیار معرفت احمد
باید سرود: جلوۀ خیبر گشای ما صادق
باید نوشت: حیدر کرار معرفت احمد
باید سرود: بانی تکرار کربلا صادق
باید نوشت: مظهر آثار معرفت احمد

هر چارده جمال خدا را در این دو باید دید
هر چارده جلال خدا را در این دو باید دید

کسری شکست و معجزه ها یک به یک فراوان شد
بتها فرو نشست و تبِ بندگی نمایان شد
آتشکده خموش و حرارت به سینه ها روشن
خشکید رود ساوه و دریای عشق جوشان شد
از تخت سلطنت همه شاهان بزیر افتادند
لال از مهابتِ خبرِ حق ، زبان آنان شد
اصحاب فیل صیدِ اَبابیل شد در این ایام
قومی که زیر بارش سجّیل[1] ، سنگ باران شد
شد سحرِ ساحران همه با علم کاهنان باطل
باطل گریخت از ره و حق ، آشنای انسان شد

اینهاست گوشه ای از جلالات احمد مختار
اینهاست شمه ای از کرامات حیدر کرار

ما را برای یاری دین رسول جان دادند
با صد هزار معجزه ، حق را بما نشان دادند
دیگر کسی بهانه ندارد که من نفهمیدم
زیرا برای فهم مسائل اماممان دادند
در فتنه های جنگی و در فتنه های فرهنگی
ما را امام و رهبر و هم تیغ و هم بیان دادند
باید قدم نهاد به راه بصیرت دینی
اهل بصیرتند که بر دین خود امان دادند
هرکس به عمر خویش زمانی به کربلا آید
در کربلای خویش خوشا عاشقان که جان دادند

تا کربلای چند بجوئیم این سعادت را
تنها ولایت است که بخشد مِی شهادت را

*************************

غلامرضا سازگار
پیامبر اکرم(ص)-ولادت

افتاده ز نو شور دگر در سر هستی
جان رقص کنان آمده در پیکر هستی
انوار خدا سر زده از منظر هستی
بخشیده به جان فیض دگر داور هستی

خوشتر ز جنان گشته جهان بشریّت
کز عالم جان آمده جان بشریّت

خیزید ز وصف رخ دلدار بگویید
با مشعل قرآن ره توحید بپویید
ز آیینۀ دل تیرگی شرک بشویید
ای گمشدگان گمشدۀ خویش بجویید

کان ماه مبارک به مبارک سحر آمد
از شوق رخش خنده ز خورشید بر آمد

دانی ز چه شیطان همه در جوش و خروش است
دانی ز چه آتشکدۀ فارس خموش است
یعنی که یم رحمت توحید به جوش است
خاموش که آوای خداوند به گوش است

این مشعل انوار سماوات و زمین است
خاموشی آتشکدۀ فارس از این است

بر خیز که شد نخل غم دل شجر طور
تا چند جفا و ستم و دشمنی و زور
تا چند به پا سلطۀ ظلمت عوض نور
تا چند شود خوابگه دختر کان گور

تا چند به زندان هوس ها شرف زن
تا چند ستم پیشه زند کوس عدالت

تا چند فرو مایه زند لاف جلالت
تا چند بدان بی پدران فخر و اصالت
بر خیز که سر زد به جهان نور رسالت
این پیک نجات است که از راه برآمد

پیغام بر آرید که پیغامبر آمد
در خلوت شب آمنه زیبا پسری زاد
تنها نه پسر بر بشریّت پدری زاد
در فتنۀ بیداد گران دادگری زاد

چشم همه روشن که چه قرص قمری زاد
دست ازلی پرتوی از نور بر افروخت

رخشنده چراغی به نجات بشر افروخت
خورشید وجود آمد و دنیای عدم سوخت
برقی زد و اوراق جنایات و ستم سوخت
در پرتو انوار خدائیش صنم سوخت

ظلم و ستم و سرکشی و کبر و منم سوخت
در مکّه عیان گشت جمال احدیّت

بخشید به هر نسل فروغ ابدیّت
ای بحر شرف موج بزن گوهرت آمد
ای بتکده نابود که ویرانگرت آمد
ای جامعه خوشنود که پیغمبرت آمد

ای گمشده بر خیز زره رهبرت آمد
ای آمنه بگشای به تکبیر زبان را

ای حمزه بزن بر سر بوجهل کمان را
این است که دعوت ز هلاکت به بقا کرد
این است که از خلق ستم دید و دعا کرد
این است که از خلق خطا دید و عطا کرد

این است که پیوسته جفا دید و وفا کرد
این است که جاریست به لب بانگ نجاتش

از غار حرا تا شب پایان حیاتش
این است که حق بینی و روشنگری آموخت
این است که دانایی و دانشوری آموخت
این است که هر گمشده را رهبری آموخت

این است که افتادگی و سروری آموخت
این است که آموخت به ما بت شکنی را

این است که بگرفت زما، ما و منی را
این است همان بحر که وحیش گهر آمد
این است چراغی که به دل جلوه گر آمد
این است یتیمی که به عالم پدر آمد

این است همان نخل که علمش ثمر آمد
این است همان نور که روشنگر کُل بود
این است همان طفل که استاد رُسل بود
تا مکتب آن هادی کل راهبر ماست

تا سایۀ آن شمسِ دو گیتی به سر ماست
تا پرتو این نور چراغ سحر ماست
ما امّت او، او به دو عالم پدر ماست
از شایعه و فتنۀ دشمن نهراسیم
غیر از ره اسلام رهی را نشناسیم


*************************

غلامرضا سازگار
پیامبر اکرم(ص)- امام صادق(ع)-ولادت


فروزان از دو مشرق در سحرگاهان دو ماه آمد
دوخورشید جهان افروز ، در دو صبحگاه آمد
دو موسی از دو دریا ، یا دو یوسف از دو چاه آمد
دو رهرو ، یا دو رهبر ، یا دو مشعل دار راه آمد

دو شمع جمع بزم جان ، دو رکن محکم ایمان
دو بحر رحمت  و غفران دو دست قادر منان
دو آدم خو ، دو یوسف رو ، دو موسی ید ، دو عیسی دم

دو دریا را دو رخشان گوهر یک دانه پیدا شد
دو جان جان جان ، دو دلبر جانانه پیدا شد
دو سرو ناز یا دو نازنین ریحانه پیدا شد
دو شمع آفرینش ، یک جهان پروانه پیدا شد

دو سر داور هستی دو جان در پیکر هستی
یکی پیغمبر هستی یکی روشنگر هستی
یکی سر الله اکبر ، یکی وجه الله اعظم

دو شمع جمع انسانها دو شاه کشور جانها
دو باب الله احسانها ، دو بسم الله عنوانها
دو سرو باغ و بستانها ، دو باغ روح و ریحانها
دو واجب جاه امکانها ، دو مشعل دار کیهان ها

دو خالق را نماینده ، دو قرآن را سراینده
دو رحمت را فزاینده ، دو دلها را رباینده
یکی بر اولیا سادس ، یکی بر انبیا خاتم

بشارت ای تمام عالم هستی بشیر آمد
گل بستان سرای آفرینش در کویر آمد
نرفته ماه از بزم فلک مهر منیر آمد
بشیران را بشیر آمد نذیران را نذیر آمد

جهان گردیده آسوده ، ملک رخ بر زمین سوده
فلک بر زیور افزوده  ، محمد  چهره بگشوده
ز مکه تافته خورشید نورش بر همه عالم

فلک امشب زمین مکه را از دور می بوسد
ملک مهد محمد   را بموج نور می بوسد
بفرمان خدا خاک درش را حور می بوسد
مسیح از عالم بالا کلیم از طور می بوسد

حرم پیموده ره سویش طواف آورده بر کویش
صفا چون گل کند بویش صفاها گیرداز رویش
به یاد لعل لب هایش کند رفع عطش زمزم

چو آمد آمنه کم کم بهم چشم خدا جویش
دو لب خاموش اما عالمی گرم هیاهویش
بنا گه تافت خورشید جهان آرا ز پهلویش
منور ساخت شرق و غرب را از پرتو رویش

سما در نور او گم شد زمین دریای انجم شد
لبش گرم تبسم شد  وجودش در تلاطم شد
که ناگه چشم حق بینش دوباره باز شد ازهم

ندا از عمق جان بشنید هان ای مهربان مادر
خدایت را خدایت را بخوان مادر بخوان مادر
سلامت می دهد امشب زمین و آسمان مادر
که هستی آفرین هستیتب بخشد رایگان مادر

ببین لطف موید ، را بخوان دادار سرمد را
بدنیا آر ، احمد را ، محمد   را محمد   را
بذکر حق کن استقبال ، از پیغمبر اکرم 

دل شب آمنه تنها ولی تنها خدا با او
نه عبدالله زنده نه زنان آشنا با او
دعا می خواند و بودی آفرینش همصدا با او
سخن می گفت  فرزندش محمد   در خفا با او

امیدش بود و معبودش ، وجودش بود و مولودش
محمد بود مقصودش ، زهی از بخت مسعودش
گرفتش در بغل مانند جان خویشتن مریم

زیک سو رو به قبله مادرش حوا دعا گویش
ز یک سو آسیه گل بوسه گیرد از گل رویش
ز یک سو مام اسماعیل همچون گل کند بویش
ز یک سو دست های مریم عذرا به پهلویش

که کم کم درد او کم شد رها از درد و از غم شد
جمال حق مجسم شد محمد   ماه عالم شد
به استقبال او خیزید از جا ای بنی آدم

در آن شب بارگاه آمنه خلد مخلد شد
در آن شب جلوه گر مرآت حسن حی سرمد شد
در آن شب آفرینش محو و مات روی احمد شد
در آن شب بوسه زن مادر به رخسار محمد   شد

چه عبدی در سجود آمد چه نوری در وجود آمد
چه غیبی در شهود آمد ، خدا را هر چه بود آمد
که او با هر دمش ، بر آفرینش ، جان دهد هر دم

چو آن تابنده اختر زاد آن نور مجسم را
نه آن نور مجسم بلکه وجه الله اعظم را
فروغی تافت از نورش که روشن کرد عالم را
ندا آمد که زادی بهترین فرزند آدم را

مبارکباد لبخندت ، گرامی باد فرزندت
بهین عبد خداوندت محمد   طفل دلبندت
که می خوانند مدحش را ، خدا و انبیا با هم

تو امشب آدم و نوح و و خلیل دیگر زادی
ذبیح و خضر و داود و کلیم برتری زادی
مسیحا ، نه ، مسیحای مسیحا پروردی زادی
تو امشب بر همه پیغمبران پیغمبری زادی

رسل در تحت فرمانش ، کتب یک جمله در شانش
هزاران خضر عطشانش ، صدا اسماعیل قربانش
مبارک ای گرامی مادر پیغمبر اکرم 

زمین مکه دیشب غرق در نور محمد   بود
چراغ آسمان لبخند زن بر روی احمد بود
جهان آفرینش بهتر از خلد مخلد بود
تجلای خدا در چهره عبدی موید بود

موید باد قرآنش ، گرامی باد فرقانش
معطر باد بستانش ، جهان در تحت فرمانش
بنای اوست در سیل حوادث کوه مستحکم

محمد   ای چراغ روشنی بخش جهان آرا
بر افروز و بر افروزان بنور خویش دل ها را
بلرزان با نهیب آسمانی کاخ کسری را
ندای تفلحوا از عمق جان برکش بخوان ما را

تو ما را دانش آموزی ، تو مهر عالم افروزی
تو برق اهرمن سوزی ، تو در هر عصر پیروزی
لوای تو است با دست خدا بر دوش نه طارم

هماره بوی عطر خلد از خاک درت خیزد
همیشه نور توحید از فراز منبرت خیزد
ندای تفلحوا از مکتب جان پرورت خیزد
فروغ دانش از کرسی درس جعفرت خیزد

ششم مولا ششم رهبر ، ششم هادی ششم سرور
ششم فرمانده داور ، ششم فرزند پیغمبر
که شش خورشید حق از سلب او تابیده در عالم

الا ای ام فروه آفتاب داور آوردی
محمد را محمد را کتاب دیگر آوردی
تعالی الله که مثل آمنه پیغمبر آوردی
تو چون بنت اسد در دامن خود حیدر آوردی

به عصمت مادرش زهرا بصورت چون حَسَن زیبا
حسینی خو علی  سیما امام باقرش بابا
که با عید محمد عید میلادش بود توام

کتاب من کتاب الله و دین مصطفی دینم
تولای امیر المومنین عهد نخستینم
مرام جعفری و مهر الله آئینم
نه کاری بوده با آنم نه حرفی مانده با اینم

محب آل اطهارم ، علی را دوست میدارم
ز خصمش نیز بیزارم ، به یارش تا ابد یارم
نباشد غیر حب و بغض ، دین و مذهب "میثم"


*************************

غلامرضا سازگار
پیامبر اکرم(ص)- ولادت

امشب زمین کند به سماوات سروری
امشب نسیم مکّه کند روح پروری
امشب به دور مکّه مه و مهر و اختران
از زهره تا زحل همه گشتند مشتری
امشب زخاک رفته بر افلاک موج نور
امشب به عرش، فرش زند کوس برتری
آمد خلیل بت شکنِ دهر با تبر
افتاده لرزه بر تن بت های آذری
بت های کعبه نغمه ی تهلیلشان به لب
اخجار مکّه کرده به تقدیس گوهری
نوشیروان! زکنکره ی قصر خویشتن
بشنو سرود معدلت و دادگستری
دریای ساوه، رود سماوه شدند خشک
حیرت برند هر دو به اسرار دیگری
تاج شرف نهاده خدا بر سر بشر
افتاده شور در ملک و حوری و پری
مسدود شد به روی شیاطین، ره سپهر
از کاهنان گرفته شده علم ساحری
آتشکده خموش و بتان سرنگون به خاک
افتاده نطق پادشهان از سخنوری
مرد و زن و فقیر و غنی کوچک و بزرگ
خوانند عاشقانه سرود برابری
باید دهند یکسره قوم و قبیله ها
بر دست یکدیگر همه دست برادری
محشر نگشته، واقعه ی محشر آمده
ملک وجود پر شده زآیات محشری
رازی است بس شگفت زآیات سرمدی
سرّی است بس عجیب زگفتار داوری
باور کنید نور عدالت دمیده است
باور کنید طی شده دور ستمگری

باور کنید مژده ی میلاد احمد است
باور کنید عید بزرگ محمّد است

اعیادِ خلق دیگر و این عید، دیگر است
باور کنید عید خداوند اکبر است
آئینه ی جمال نبی را نگه کنید
آئینه ی جمال خداوند منظر است
بی جبرئیل بانگ خداوند بشنوید
زیرا خدا به وصف نبی مدح گستر است
زیباترین کلام الهی درود اوست
کز هر چه بگذری سخن دوست خوشتر است
از کاخ های سرخ یمن تا قصور شام
با نور آن جمال منوّر منوّر است
ای آمنه، عزیز تو نامش محمّد است
نامش محمّد است و محمّد پیمبر است
ای آمنه محمّد تو فخر انبیاست
دستش ببوس کز همه پیغمبران سر است
از خالق و ملائکه و کلّ کائنات
بر ماه عارضش صلوات مکرّر است
این آفتاب کشور دل، نور او علی است
این جانِ جان و جان گرامیش حیدر است
این بحرِ رحمتی است زعالم وسیع تر
دُرّ گرانبهای چنین بحر، کوثر است
این است آنکه یک نفس روح بخش او
با طاعت تمام خلایق برابر است
پای غلام درگه او بر فراز عرش
دست وصیّ او به سر اهل محشر است
این اولیّن تجلّی حق ختم انبیاست
هر چند در مقام نبوّت مؤخّر است
از صبح دهر، جلوه ی او جلوه ی نخست
تا روز حشر گفته ی او حرف آخر است
باور کنید در شب میلاد مصطفی
بت ها شعارشان همه الله اکبر است
باور کنید چون نفس حضرت مسیح
امشب نسیم مکّه همه روح پرور است

پیشانی ملائکه بر خاک آمده
باور کنید خواجه ی افلاک آمده

آئینه ی جمال الهی جمال اوست
بام سپهر پلّه ی تخت جلال اوست
ماه جمال سرو قدان خاک آستان
همچون هلال، قامت گردون هلال اوست
مهر سپهر در گُل لبخند گشته گم
زیبائی بهشت زعکس بلال اوست
دست پیمبران به سوی خانه اش دراز
لب های خضر تشنه ی جام وصال اوست
چون حُسن بی مثال خداوند، بی مثال
بُرهانم آفتاب رخ بی مثال اوست
خون جاری از دهان، گل لبخند بر دو لب
خُلق عظیم تا ابدیّت مدال اوست
گفتار صاحبان خِرد دونِ شأن وی
اوهام انبیا همه مح-و کمال اوست
دست خدا نموده لوای ورا بلند
ملک وجود، مملکت بی زوال اوست
لبخند دوستی به روی دشمنان زدن
حرف نخست سوره ی حسن خصال اوست
اهل بهشت تشنه لب جام کوثرند
کوثر ببین که تشنه ی جام وصال اوست
ایمان لطیفه ای است زگفت و شنود وی
قرآن صحیفه ای که پر از خطّ و خال اوست
هر شمع را شراره ای از شعله ی فراق
هر جمع را قیامتی از شور و حال اوست
ذکر ملک همیشه درود و سلام وی
چشم خدا هماره به ماه جمال اوست
باور کنید این همه زیبائی وجود
تصویری از تصوّر نقش خیال اوست
باور کنید عزّت دنیا و آخرت
در سایه ی محمّد و قرآن و آل اوست
باور کنید روز و شب و ماه و سال ما
مشمول فیض روز و شب و ماه و سال اوست

تا عبد ذات پاک خداوند سرمدیم
در سایه ی محمّد و آل محمّدیم

ملک وجود تحت لوای محمّد است
بحرِ بقا نمی زعطای محمّد است
توحید زنده از نفس روح بخش او
قرآن کتاب مدح و ثنای محمّد است
عیسی که بر سپهر چهارم عروج کرد
طوا حیات او به دعای محمّد است
هر آیه ای که وجه خدا را نشان دهد
آئینه ی تمام نمای محمّد است
گوشی که بشنود سخن وحی را کجاست؟
عالم پر از صدای رسای محمّد است
قرب خدا، دعای ملائک، صفای دل
در خواندن حدیث کسای محمّد است
جان لاله بر کف آید و دل با چراغ نور
در محفلی که حال و هوای محمّد است
مفتاح رمز وحدت اسلام و مسلمین
در دست های عقده گشای محمّد است
"اِنَّ الرَّجل لَیَهجُر" جز کفر محض نیست
این جنگ با کلام خدای محمّد است
شاگرد ابتدایی او کیست، جبرئیل
مرهون درس روح فزای محمّد است
نور ولایتش همه جا موج می زند
ظرف وجود، جام ولای محمّد است
عالم اگر که حاتم طایی شوند، باز
بر هر که بنگرند گدای محمّد است
تنها مزار و تربت پاکش مدینه نیست
ملک وجود صحن و سرای محمّد است
حصن خدا، بهشت خدا، رحمت خداست
هر جا که سایه ی زلوای محمّد است
عالم بود به ظلّ لوای علی ولی
حتّی علی به ظلّ لوای محمّد است
باور کنید جز مدد جبرئیل نیست
"میثم" اگر مدیحه سرای محمّد است

گر دست دل به دامن احمد نمی زدم
اینگونه دم زمدح محمّد نمی زدم



موضوعات مرتبط: پیامبراکرم(ص) - ولادت،مدح
[ 21 / 9 / 1395 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)

     
      ای گل سر سبد طایفه ی آقاها
      ای بزرگ همه بی مثل و همتاها
      
      هرکسی دیده تو را مست شد و خانه خراب
      تشنه ی دیدن تو میکده ها صهباها
      
      نمک روی تو دیوانه کند مجنون را
      کشته و مرده ی رویت همه لیلاها
      
      پیش اعجاز دو چشمان سیاهت آقا
      شده بی رنگ حنای همه عیساها
      
      هر که امروز گرفتار نگاهت گردید
      نکند وحشتی از بی کسی فرداها
      
      شعبه ی عرش شده از قدم تو دنیا
      هر کجا حرف شود از تو بهشت است آنجا
      
      با تو شد روز تر از روز، شب غربت ما
      شده نابود غم بی کسی و غربت ما
      
      مثل هر کس که کسی هست میان عالم
      شد گدایی درِ خانه تو عادت ما
      
      ما نبودیم اگر که تو نبودی آقا
      هست زیر سر تو آمدن و خلقت ما
      
      سنگ خوردی تو که ما خدعه شیطان نخوریم
      خون دل خوردن تو گشت همه ثروت ما
      
      گوشه ی کوچکی از چشمه لطفت این است
      نوکری تو و اولاد تو شد قسمت ما
      
      ما مسلمان شده ی دختر و داماد توأییم
      نسل در نسل همه آدم اولاد توأییم
      
      عقل و هوش همه ی خلق شده حیرانت
      به فدای تو و توحید تو و عرفانت
      
      آن قدر عاشق تو هست خدایت آقا
      که به قرآن خودش خورد قسم بر جانت
      
      دم به دم مکتب تو حرف جدیدی دارد
      همه علم خلاصه شده در قرآنت
      
      مرده را گوشه نگاه تو مسیحا سازد
      کرده دیوانه مرا معجزه چشمانت
      
      دشمنت هم ز تو جز رحمت و ایثار ندید
      خوش به حال دل آن کس که شد از یارانت
      
      در سماوات و زمین و ملک و جن و بشر
      ما ندیدیم کسی را ز شما خاکی تر
      
      تو همه دلخوشی روز و شب دنیایی
      همه هستند غلام و تو فقط آقایی
      
      پرچم هیچ کس اندازه تو بالا نیست
      محشری بی مثلی معجزه ای غوغایی
      
      کار ما هست فقط عشق به تو ورزیدن
      کار تو هست فقط دلبری و لیلایی
      
      چه مقامی به تو داده است خدایت آقا
      دلخوشی علی و زندگی زهرایی
      
      چه قدر عشق میان تو و زهرایت بود
      تو شدی فاطمی و فاطمه شد بابایی
      
      رفتی و قامت زهرای جوان تو خمید
      نود و پنج شب از درد به خود می پیچید
      
      محمد حسین رحیمیان
       
      ******************** 
       
       
      ای مفتخر خدای ز خلق جمال تو
      دیده خدا کمال خودش در کمال تو
      
      تو لایق صفات خدایی بدون شک
      ازاین صفات هرچه که داری حلال تو
      
      تو اشرف تمامی خلق دوعالمی
      ای بهترین خلیفه حق خوش به حال تو
      
      آنقدر شأن و مرتبه ات افضل است که
      زهرا، علی، حسن و حسین اند آل تو
      
      حالا که مهر و عشق تو گشته ست مال من
      جان و دل و تمامی هستیم مال تو
      
      ما بعد خانواده تو اهل دل شدیم
      با" اسهد" اذان فصیح بلال تو
      
      اینسان طواف سنگ حجر می شود قبول
      وقتی طواف می کند او دور خال تو
      
      باغ جنان اگر چه چنین سبز و خرم است
      شادابی و نشاط گرفت از قبال تو
      
      من مرغ روی گنبد خضرایی تو ام
      من بنده بزرگی و آقایی توام
      
      از جلوه ی رخت جلوات آفریده شد
      از بذل و بخشش ات برکات آفریده شد
      
      لعل لب تو مثل شکر بود یا رسول
      با خنده ی تو شاخه نبات آفریده شد
      
      نام تو را نوشت خدا توی دفترش
      نامت دلیل شد صلوات آفریده شد
      
      وقتی دمیده شد دم تو مرده زنده شد
      اینگونه بود آب حیات آفریده شد
      
      تو مقتدا شدی و پس از اقتدا به تو
      ذکر و دعا و صوم و صلاة آفریده شد
      
      دنیا اسیر ظلمت و جهل و عناد بود
      تو آمدی و راه نجات آفریده شد
      
      از خلق و خوی تو که نشان از خدای داشت
      زیباترین کمال و صفات آفریده شد
      
      ایمن شد از عذاب جهنم مرید تو
      از برکت تو برگ برات آفریده شد
      
      لطف تو بود محضر قرآن نشسته ایم
      ما هم کنار بوذر و سلمان نشسته ایم
      
      تو آفریده گشتی و انسان درست شد
      حور و پری فرشته و غلمان درست شد
      
      عرش خدا ز نور رخت خلق گشت و بعد
      با قطره های اشک تو باران درست شد
      
      یاحضرت رسول خدا عاشق تو بود
      چون که به عشق روی تو قرآن درست شد
      
      تو از خدایی و همه ی ما زخاک تو
      چون از گل شما گل سلمان درست شد
      
      با اخم تو جهنم و آتش عذاب و قهر
      با یک دم تو جنّت و رضوان درست شد
      
      چون نور حیدر از تو و نور تو ازخداست
      با حب مرتضاست که ایمان درست شد
      
      یک عده دور سفره حیدر نشسته و
      اینگونه شد که سفره احسان درست شد
      
      ما عاشق توایم که مجنون حیدریم
      این عشق را به جان تو مدیون مادریم
      
      هر آنچه خلق کرده خدا نوکر توأند
      نوح و خلیل و خضر گدای در تو أند
      
      خلق خدا که عبد و مسلمان تو شدند
      مدیون بخشش وکرم همسر توأند
      
      آدم به بعد هر که به پیغمبری رسید
      فردای حشر پشت سر حیدر توأند
      
      حتی شفیع ها همگی روز رستخیز
      چشم انتظار آمدن دختر توأند
      
      آنجا برای اینکه شفاعت شوند همه
      مدیون دست ساقی آب آور تو اند
      
      صدها هزارحوری و غلمان نشسته اند
      مبهوت و مات روی علی اکبر توأند
      
      نام رقیه تو گره باز می کند
      عالم همه گدای علی اصغر توأند
      
      علامه ها مراجع تقلید از ازل
      شاگردهای مدرسه جعفر توأند
      
      شکر خدا که این دل ما حیدری شده
      شکر خدا که مذهب ما جعفری شده
      
      مهدی نظری
       
        ********************        
       
      تو آمدي و زمين در هواي تو افتاد
      و عرش در هوس خنده هاي تو افتاد
      
      براي درك تنفس در اين جهان سياه
      هواي تازه اي از ابتداي تو افتاد
      
      جهان شرك به خود آمد از بزرگي تو
      به گوش كعبه و بت ها صداي تو افتاد
      
      شكست طاق بلندي كه عرش كسري بود
      همينكه روي زمين رد پاي تو افتاد
      
      و بعد اينكه خدايان به لرزه افتادند
      به ذهن مردم خسته خداي تو افتاد
      
      پس از نگاه سياه و سفيد اربابان
      نژاد عشق بشر در لواي تو افتاد
      
      زمان شكست زماني كه آمدي احمد
      تويي كه يك شبه دنيا به پاي تو افتاد
      
      تو احمدي و به نور جمال تو صلوات
      به هر يك از بركات و كمال تو صلوات
      
      به احترام محمد زمين تبسم كرد
      تو آمدي و جهان دست و پاي خود گم كرد
      
      ترك نشست به چشمان آبي ساوه
      همينكه چشم تو بر آسمان ترنم كرد
      
      فروخت گوشه جنت به شوق خال لبت
      كه آدمي به هوايت هواي گندم كرد
      
      هنوز دختركان زنده زنده ميمردند
      خدا به خلق تو بر خلق خود ترحم كرد
      
      تو آمدي، به زمين احترام بر گردد
      تو رحمتي كه خدايت نصيب مردم كرد
      
      خدا به خلق رسول گرامي خاتم
      گذاشت سنگ تمام و سپس تبسم كرد
      
      تو احمدي و به نور جمال تو صلوات
      به هر يك از بركات و كمال تو صلوات
      
      تو احمدي كه خدا را به عرش فهميدي
      شبي كه غير خودت تا خدا نميديدي
      
      كنار چشم تمام فرشته هاي خدا
      فراتر از پر جبريل عشق باليدي
      
      تو در ضيافت عرشي ليلةالاسري
      به طاق عرش خدا عكسي از علي ديدي
      
      صداي مرتضوي عليست آن بالا
      كه از زبان خدا عاشقانه بشنيدي
      
      تو در كنار علي و فروغ شمشيرش
      بساط كفر زمان را ز خاك بر چيدي
      
      براي خلق بهشت اين بهانه كافي بود
      به لحظه اي كه به زهراي خويش خنديدي
      
      بيا و كفر مجسم ز كعبه بيرون كن
      تويي كه پايه گذار جديد توحيدي
      
      تو احمدي و به نور جمال تو صلوات
      به هر يك از بركات و كمال تو صلوات
      
      حسن کردی
         ******************** 
       
       
      زمین به لرزه درآمد، شکست کنگره ها
       رها شدند خلایق ز بند سیطره ها
      
       شبی که آتش آتشکده فروکش کرد
       شبی که خاتمه می یافت رقص دایره ها
      
       صدای همهمه ی موبدان زرتشتی
       هنوز مانده به گوش تمام شب پره ها
      
       شب ولادت فرخنده ی بهاری سبز
       شب وفات زمستان سرد دلهره ها
      
       دوباره نور و طراوت به خانه ها آمد
       نسیم آمد و وا شد تمام پنجره ها
      
      جهان به یُمن حضورش، بهشتی از برکات
      نثار مقدم پر خیر و برکتش صلوات
      
      ستاره ها به نگاهی شدند سلمانش
      منجمان ِ مسلمان ِ برق چشمانش
      
      ز انبیاء الهی که رفته تا معراج؟
      به غیر از او که ملائک شدند حیرانش
      
      مقام بندگی اش را کسی نمی داند
      پیمبران اولوالعزم مات ایمانش
      
      بساط ذکر سماوات را به هم می ریخت
      نماز نیمه شب و شور صوت قرآنش
      
      اویس های قرن را ندیده عاشق کرد
      تبسم لب ِ داوودی ِ غزل خوانش
      
      شفیع روز جزا گشت و حضرت حق داد
       به دست پاک محمد کلید رضوانش
      
      امیر و قافله سالارکاروان ِ نجات
      نثار مقدم پر خیر و برکتش صلوات
      
       مسیح مکه شد و نبض مرده را جان داد
       به مرگ دخترکان قبیله پایان داد
      
       خرافه های عرب را اسیر حکمت کرد
       به جای تیغ جهالت، به عشق میدان داد
      
       نماز شکر سپیدارها چه دیدن داشت!
       همان شبی که سپیده اذان باران داد
      
       نبی ست پیر خرابات و ساقی اش حیدر
       در ابتدا به علی او شراب عرفان داد
      
       تبسمش به کسی چون بلال عزت داد
       مسیراصلی دین را نشان انسان داد
      
       چه قدر فاصله مان تا بهشت کمتر شد
       برات مردم ری را به دست سلمان داد
      
      شب تجلی مهتاب روشن عرصات
      نثار مقدم پرخیر و برکتش صلوات
      
       کبوترم نشدم، تا کبوترش باشم
       دخیل گنبد سبز و مطهرش باشم
      
       زمان نداد اجازه که مشق عشق کنم
       غلام مسئله آموز منبرش باشم
      
       چه قدر دیر رسیدم سرقرار وصال!
       چه شد؟ نخواست که عمار محضرش باشم
      
       قبول، شیعه ی خوبی نبوده ام اصلاً
       نشد که حلقه به گوش برادرش باشم
      
       خدا کند که مرا از قلم نیندازد
       بهشت مست ِ می جام کوثرش باشم
      
       به حال و روز خودم فکر می کنم، انگار
       قرار بوده که گریان دخترش باشم
      
      شب گرفتن حاجت، زیارت عتبات
      نثار مقدم پرخیر و برکتش صلوات
      
      وحید قاسمی
       
        ******************** 
       
       
      قاصدک چرخ زنان از تو خبر آورده
      با خودش شیشه ی عطری ز سفر آورده
      
      آمده تا دلمان را پر امید کند
      همه را با خبر از آمدن عید کند
      
      فقط از معجزه ی عشق تـو بر می آید
      شب به پایان نرسیده است سحر می آید
      
      مکه با آمدنت حرمت بسیار گرفت
      ماه از محضرتان رخصت دیدار گرفت
      
      در هوایت چه کنم بال کبوتر شده را
      جبرئیل ام چه کنم حال کبوتر شده را
      
      سالها پیش تر از آمدنت هم بودی
      علت خلق بنی آدم و عالم بودی
      
      سر بلندیم بگوییم مسلمان توأییم
      عجمی زاده و پشت سر سلمان توأییم
      
      می نویسم دل خود را برکاتی بفرست
      می برم نام محمد صلواتی بفرست
      
      عقل کلی و جهان جزئی از ادراک تـوأند
      شیعیان علی از ما بقی خاک توأند
      
      ما که از جلو ه ی توحیدی تو آگاهیم
      در مسیر اتقرب به رسول الهیم
      
      ما که از روز ازل جزء محبان هستیم
      اشهد ان به نام تو مسلمان هستیم
      
      آن زمانی که تو را غیر علی یار نبود
      یوسف حسن تو را هیچ خریدار نبود
      
      بار تو داشت نتیجه به تو ایمان آورد
      باورت داشت خدیجه بـه تو ایمان اورد
      
      صابر خراسانی
       
       ******************** 
       
       
      کوچه های شهر را امشب چراغان می کنند
      شهر دل را اهل دل آئینه بندان می کنند
      
      فوج فوج از عرش حق امشب فرشته می رسد
      خاک خشک مکّه را این سان گلستان می کنند
      
      حال و روز شهر رنگ سرخ عشق و عاشقی است
      شهر را همرنگ عشق سرخ جانان می کنند
      
      روی دست آمنه در هاله ای از جنس نور
      اهل خانه صورتت را بوسه باران می کنند
      
      آسمان می خندد از شوق جمال دلبرت
      در هوای روی تو عشاق طوفان می کنند
      
      سفره ی لطف خدا پهن است و مهمانی به پاست
      هر کسی را بر سر این سفره مهمان می کنند
      
      امشب از یمن قدم های دل آرای شما
      لطف بر حال گدایان و فقیران می کنند
      
      سوره ی خورشید نازل شد به قلب آسمان
      آمدی و مسندت شد خاتم پیغمبران
      
      امشب از ایوان دل سویت سلام آورده ام
      دل اسیر بند و دل را چون غلام آورده ام
      
      یک دل یک رنگ دارم، می خری آقای من ؟
      یک دل بی تاب و ارزان، یک کلام آورده ام
      
      نام زیبای تو حک شد بر دلم روز ازل
      صاحب این دل تویی، دل را به نام آورده ام
      
      ای بزرگ آسمانی، ای رسول مهربان
      این دل بی تاب را با احترام آورده ام
      
      تو پیام نور را تفسیر کردی خط به خط
      من دلی تسلیم پیش این پیام آورده ام
      
      دست خالی مانده و چشمم به اکرام شما
      جرعه ای از حوض کوثر ده که جام آورده ام
      
      از همان روز ولادت بود بیمارت شدم
      جای صدها شکر دارد که گرفتارت شدم
      
      من چه گویم ، مدح تو آیات قرآن خداست
      با چنین وصفی دگر این شعر گفتن ها رواست؟
      
      وصف تو اعجاز می خواهد، نه وزن و قافیه
      بس که دریای فضیلت های تو بی انتهاست
      
      در عروجت جبرئیل از راه ماند ای بی کران
      تا بگوید در کلاس قرب شاگرد شماست
      
      قاب قوسینی که تا ذات خدا ره داشتی
      این بدین معناست، عرش کبریایت زیر پاست
      
      آه ای والاترین، ای زینت عرش خدا
      زینت دوشت قدم های علی مرتضی است
      
      گرچه والایی و بالایی و بی حد و حدود
      بوسه گاهت دست های حضرت خیرالنسا است
      
      ای سلام روشن سجّاده، ای روح نماز
      سجده آوردند پیش پات بت های حجاز
      
      هر کسی مجذوب آهنگ صدایت می شود
      بی بهانه آسمان هم خاک پایت می شود
      
      تو دلیل هستی من نه، دلیل خلقتی
      قدر دان ارزشت تنها خدایت می شود
      
      از نگاهت نور می ریزد به قدر آفتاب
      لطف هر چه می شود از چشم هایت می شود
      
      نیمه شب هایت به رنگ آسمان و جبرئیل
      پاک مدهوش قنوت ربّنایت می شود
      
      چشم بر هم می زنم می بینمش بی خود ز خود
      دل دخیل ریشه ی سبز عبایت می شود
      
      من که جای خود ، هزاران مثل موسی کلیم
      با همه والائیش آقا گدایت می شود
      
      حب فرزندان زهرا و علی را هر که داشت
      تو خودت گفتی که مشمول دعایت می شود
      
      رحمه للعالمین ، ای مظهر لطف خدا
      جان زهرا دست خالی رد مکن امشب مرا
      
      وحید محمدی
       
        ******************** 
       
       
      ز شرق بادی اشراق با چه زیبایی
      کسی برای ترنم بهانه آورده
      
      دوباره حضرت روح الامین مدد فرمود
      برای مستی تازه ترانه آورده
      
      تقارن دو بهار و دو رحمت رحمان
      هوای صبح دم شاعرانه آورده
      
      به مژدگانی میلاد احمد و صادق
      امین وحی دو دستی اعانه آورده
      
      خدا نوشته که دارد ز سوی من برکات
       هر آن کسی که فرستد محمدی صلوات
      
      طلوع کردن خورشید عشق و زیبایی
      به یار گلرخ غنچه دهان مبارک باد
      
      هوای تازه و صبح پر از نشاط آمد
      غروب ظلمت جهل جهان مبارک باد
      
      نسیم و سبزه و گل بوی یار آورده
      دوباره شادی سرو چمان مبارک باد
      
      خزان تمام شد و فصل بی قراری رفت
      بهار رحم و عاطفه بر عاشقان مبارک باد
      
      رها شده است ز بنده اسارت ظلمات
       هر آن کسی که فرستد محمدی صلوات
      
      سپیده دم طربی خواست از همه ذرات
      ستاره در دل تاریک شب قمر زایید
      
      امین وحی به فوج ملائکه فرمود
      تبر دهید که بنت وهب پسر زایید
      
      به سر رسید دگر عصر جهل و گمراهی
      برای شام دلالت سحر سحر زایید
      
      دعای آمنه را مستجاب کرد خدا
      برای خلق امان از قضا قدر زایید
      
      اسیر حادثه هرگز نشد به وقت ممات
       هر آن کسی که فرستد محمدی صلوات
      
      به نام باده به نام سبو به نام جنون
      سلام ای سحر جاده ی اهورایی
      
      به نام دیده به نام دل خراب شده
      سلام می کنمت ساقی تماشایی
      
      به نام عشق که از خاک پای تو جوشید
       شبی بیا به سرایم نگار رویایی
      
      به نام غنچه ی لبهایت ای گل خلقت
      بخند تا که ببینم شب شکوفایی
      
      همیشه داشت بهمراه نغمه اش نفحات
      هر آن کسی که فرستد محمدی صلوات
      
      دوباره با قلم و دل نشسته ام یکجا
      چه خوب میشود امشب غزل سرایی کرد
      
      تبارک الله از این چشم دلفریب شما
      که از ازل با من آشنایی کرد
      
      اگرچه زشت و سیاه و بدم ولی یارا
      چه خوب لطف لطیفت مرا هوایی کرد
      
      میان کفر گرفتار مانده بودم تا
      مرا نگاه رحیمانه ات خدایی کرد
      
      گرفته حاجت خود را ز قاضی الحاجات
      هر آن کسی که فرستد محمدی صلوات
      
      از آسمان رحیمیت خدای ودود
      تو آمدی که ترحم بقا بگیرد نه
      
      کنار سفره ی اشک زنان بی دختر
      تو آمدی که تبسم بها بگیرد نه
      
      گمان کنم که فقط بزم بندگی خدا
      ز سجده گاه و جبین شما بگیرد نه
      
      تو آمدی که به پیوسته بعثتت آقا
      علی فقط به دل خلق جا بگیرد نه
      
      به وقت مرگ نگردد ملازم سکرات
       هر آن کسی که فرستد محمدی صلوات
      
      عبور خسته ی یک آس و پاس یعنی من
      و خوش قواره ترین جان لطف یعنی تو
      
      صدای مضطرب التماس یعنی من
      و استجابت آثارلطف یعنی تو
      
      شکسته بال ترین مرغ عشق یعنی من
      نسیم رحمت رحمان لطف یعنی تو
      
      نگاه منتظر بی قرار یعنی من
      لطیف بارش باران لطف یعنی تو
      
      محبت تو برایش مضعف الحسنات
       هر آن کسی که فرستد محمدی صلوات
      **
      اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید



موضوعات مرتبط: پیامبراکرم(ص) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) مهدی وحیدی
[ 28 / 10 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)


      وقتی کنار اسم خودت لا گذاشتی
      قبلش هزار مرتبه الاّ گذاشتی
      
      هر چیز را به غیر خودت نفی کردی و
      خود را یکی نمودی و تنها گذاشتی
      
      اول خودت برای خودت جلوه کردی و
      خود را برای خود به تماشا گذاشتی
      
      نوری شبیه نور خودت آفریدی و
      در او شکوه ذات خودت را گذاشتی
      
      این نور را به پهنه عرش خودت زدی
      خورشید را به عالم بالا گذاشتی
      
      حمد تو را که خواند تو گفتی که "احمدی"
      به به ! چه خوب رسم مسما گذاشتی
      
      نوری از آفتاب جدا کردی و سپس
      یک ماه آفریدی و آنجا گذاشتی
      
      تسبیح گفت ماه برای تو و تو هم
      او را "علی" صدا زدی ؛ اما گذاشتی
      
      چندین هزار سال بگذرد از سر عاشقی
      تا اینکه عشق راتو به اجرا گذاشتی
      
      یعنی که عشق، عشق علی و محمد است
      یعنی برای عشق دو لیلا گذاشتی
      
      اما دو عشق صادره مبنا نداشتند
      پس روی عشق پایه و مبنا گذاشتی
      
      مبنای عشق چیست به جز عشق فاطمه
      پس عشق را حضرت زهرا گذاشتی
      
      اینگونه بود خلقت عالم شروع شد
      خلقت از این سه نور معظم شروع شد
      
      تنها تویی که تکیه به باغ ارم زدی
      بین حیاط خلوتی حق قدم زدی
      
      غیر از بهشت فاطمه که در سینه تو بود
      در سیزده مزار بهشتی حرم زدی
      
      لوح و قلم که دست نگارین تو رسید
      ای خوش نگار! نام علی را قلم زدی
      
      گاهی خودت علی شدی و روی دوش خود
      تا بر فراز کعبه احمد قدم زدی
      
      از رحمت خودت گرفتی و از هیبت علی
      آن را به دست فاطمه خود به هم زدی
      
      تا یک حسن درست شد و یک حسین؛ عشق
      تا اینکه هی بریزد از این عالمین ؛عشق
      
      باید برای فاطمه منبر بیاورند
      تا مدحتی برای پیمبر بیاورند
      
      زهرا اگر که مادر پیغمبر خداست
      باید نبی شناسی از او در بیاورند
      
      خیر کثیر هدیه به پیغمبر است و بس
      تنها برای اوست که کوثر بیاورند
      
      در واقع اولین نبی و آخرین نبی است
      فرقی نداشت  اول و آخر بیاورند
      
      پیغمبران کبوتر نامه برش شدند
      تا در هوای او همه پر در بیاورند
      
      او آفتاب بود اگرسایه ای نداشت
      او با خدا یکی شد و همسایه ای نداشت
      
      گلدسته های عرش به نام محمد است
      تنها خدا ی عرش ، امام محمد است
      
      آنقدر دلرباست، که بال فرشته ها
      همواره صید دائم  دام محمد است
      
      از او طلب نموده ای اصلا تو جام می؟!
      ذکر علی علی می جام محمد است
      
      این را خود علی به همه عاشقانه گفت:
      که مرتضی عبید و غلام محمد است
      
      حوریه چیست جز گل لبخند روی او
      باغ بهشت چیست؟سلام محمد است
      
      باید در آینه به جمالش نگاه کرد
      باید علی شناس شد و روبه ماه کرد
      
      خلق عظیم  تو دل ما را اسیر کرد
      دست کریم تو دل ما را فقیر کرد
      
      این عطر خلق و خوی صمیمانه تو بود 
      دین را برای مردم ما دلپذیر کرد
      
      آری گرسنه های طمع را میان شهر
      این زندگی ساده تو سیر سیر کرد
      
      تا اینکه ما به خوف و رجا بنده اش شویم
      حق هم تو را رسول بشیر و نذیر کرد
      
      آن سجده های ابری و بارانی شما
      سجاده  را به گریه در آورد و پیر کرد
      
      ما را به سجده های خودت رنگ و بو بده
      بر جانماز غفلت ما آبرو بده
      
      یکشب ظهور کن تو به غار حرای من
      یعنی به بخوان دو آیه زچشمت برای من
      
      به نفس پاک تو که همان نفس حیدر است
      فریاد می زنم که تویی مرتضای من
      
      من آخرالزمانیم آقا شروع کن
      ایمان بریز روی من از ابتدای من
      
      من در طواف گنبد خضرا شنیده ام
      اینجا طواف کرده کبوتر به جای من
      
      این روزها مدینه پر از دود و آتش است
      شهر مدینه ات شده کرببلای من
      
       پهلوی در شکسته و مادر به بستر است
      این اجر آن همه زحمات پیمبر است
      
      رحمان نوازنی
       
      **********************
     
    
      پیمبـری و  همـه زیـر سایـه ی پر تو
      دوبـاره جلـوه نمـوده جمـال انور تو
      
      تو آمدی و جهان شد پر از گل و ریحان
      تمـام عـالـم امکـان شـده معطر تو
      
      به وسعت  همه ی آسمـان کـرم داری
      چه مصرع غلطی!! آسمان، نشانگر تو ؟؟
      
      جهان برای تو و مرتضـاست یـا احمد
      جهان، علی و تو، هرسه، برای دختـر تو
      
      تـو احمـدی و نگـیـن پیمبرانی تو
      به جـان فاطمه آرام قلب و جانی تو
      
      کلام تو شده درسی به مکتـب پسرت
      تو آسمـانی و صـادق درون تو قمرت
      
      ز عطر و بـوی خوش تو دلم بهـا گیرد
      شوم چو گوهر نابی فقط به یک نظرت
      
      تو شمع جـان منی ای امیـد قلب همه
      زمین نه دور خودش،گردد آن بدور سرت
      
      ندیده عاشقت هستم چنان اُویس قرن
      تمـام خلقـت گیتـی گـدا و دربدرت
      
      بیا و رحمت خود را نما تو شامل حال
      که با نگات بخوانم محـول الاحـوال
      
      چه گویم از تو که سر تا به پا کرم داری
      همیشه دست نـوازش تو بر سرم داری
      
      جـدا نبـود ولایـت از آن نبـوت تو
      خـزانـه دار رسالت چو جعفرم داری
      
      مزار صادق تو خاکی است و بی زائـر
      چه عاشقانـه نگـر زائـر و حرم داری
      
      خبر بده تو به محسن از آن گل پنهان
      که جـد من خبر از قبـر مادرم داری؟
      
      بـه خـانـواده ات آقـا ارادتی دارم
      محمـد آمـده بـرلب عبـادتی دارم
      
      سید محسن حبیب الله پور
       
      **********************
       
       
      آیه آیه همه جا عطر جنان می آید
      وقتی از حُسن تو صحبت به میان می آید
      
      جبرئیلی که به آیات خدا مأنوس است
      بشنود مدح تو را با هیجان می آید
      
      مي رسي مثل مسيحا و به جسم کعبه
      با نفس هاي الهي تو جان می آید
      
      بسکه در هر نفست جاذبه‌ی توحیدی است
      ریگ هم در کف دستت به زبان می آید
      
      هر چه بت بود به صورت روی خاک افتاده‌ ست
      قبله‌ی عزت و ايمان به جهان مي آيد
      
      با قدوم تو براي همه‌ی اهل زمين
      از سماوات خدا برگ امان مي آيد
      
      نور توحيدي تو در همه جا پيچيده ست
      از فراسوي جهان عطر اذان مي آيد
      
      عرش معراج سماوات شده محرابت
      ملکوتی ست در این جلوه‌ی عالمتابت
      
      خاک از برکت تو مسجد رحمانی شد
      نور توحید به قلب بشر ارزانی شد
      
      خواست حق، جلوه کند روشني توحیدش
      قلب پر مهر تو از روز ازل بانی شد
      
      ذکر لب های تو سرلوحه‌ی تسبیحات است
      عرش با نور نگاه تو چراغانی شد
      
      قول و افعال و صفاتت همه نور محض اند
      نورت آئينه‌ی آئين مسلماني شد
      
      به سراپرده‌ی اعجاز و بقا ره یابد
      هر که در مذهب دلدادگی ات فانی شد
      
      خواستم در خور حسن تو کلامی گویم
      شعر من عاقبتش حسرت و حیرانی شد
      
      اي که مبهوت تو و وصف خطي از حسنت
      عقل صد مولوی و حافظ و خاقاني شد
      
      «از ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد
      عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد»
      
      جنتی از همه‌ی عرش فراتر داری
      تو که در دامن خود سوره‌ی کوثر داري
      
      دیدن فاطمه ات دیدن وجه الله است
      چه نیازی است که تا عرش قدم بر داری
      
      جذبه‌ی چشم تو تسخیر کند عالم را
      در قد و قامت خود جلوه‌ی محشر داری
      
      عالم از هيبت تو، شوکت تو سرشار است
      اسداللهی چون حضرت حيدر داری
      
      حسنين اند روی دوش تو همچون خورشید
       جلوه‌ی نورٌ علي نور ، مکرر داری
      
      اهل بیت تو همه فاتح دل ها هستند
      روشني بخش جهان، قبله‌ی دنيا هستند
      
      اي که در هر دو سرا صبح سعادت با توست
      رحمت عالمي و نور هدايت با توست
      
      چشم امید همه خلق و شکوه کرمت
      پدر امتي و اذن شفاعت با توست
      
      با تو بودن که فقط صرف مسلماني نيست
      آنکه دارد به دلش نور ولايت، با توست
      
      بي ولاي علي اين طايفه سرگردانند
      دشمني با وصي ات، عين عداوت با توست
      
      بايد از باب ولاي علي آيد هر کس
      در هواي تو و در حسرت جنت با توست
      
      سالياني ست دلم شوق زيارت دارد
      يک نگاه تو مرا بس، که اجابت با توست
      
      کاش مي شد سحري طوف مدينه آنگاه
      نجف و کرب و بلا و حرم ثارالله
      
      یوسف رحیمی
       
        **********************
       
       
      در سایه سار لطف شما پا گرفته ایم
      شکر خدا کنارشما جا گرفته ایم
      
      از سائلان هرشبه کویتان شدیم
      این درس را ز عالم بالا گرفته ایم
      
      این نوکری و عرض ادب را به نزدتان
      ازگوشه چشم ام ابیها گرفته ایم
      
      بعدازشما که امتتان چنددسته شد
      شکر خدا که دامن مولا گرفته ایم
      
      همواره درب هرکس وناکس نمی زنیم
      ما رزق خود ز ام ابیها گرفته ایم
      
      ما زیر دِین نسل به نسل شماشدیم
      ازدست زینب تو شفاهاگرفته ایم
      
      تا اینکه بین چاه  نیافتیم ،روز و شب
      یک رشته از عبای شما را گرفته ایم
      
      این رشته ازعبای تو حبل المتین ماست
      مُهرغلامی حسنت برجبین ماست
      
      وقتی که آمدی همه جاغرق نورشد
      کم کم بساط عشق خداوند جور شد
      
      وقتی تو آمدی دل جدت جلا گرفت
      زیرا که لحظه های صفا و سرور شد
      
      وقتی تو آمدی همه جا بوی حق گرفت
      شیطان و فتنه هاش ازاین خاک دور شد
      
      با اینکه آخرآمدی اما نوشته اند
      یک ذره خاک پای شماکوه طور شد
      
      یک ذره نور تو به دل آسمان نشست
      خورشید و ماه بعد به جنس بلور شد
      
      آقاخوش آمدی و قدم رنجه کرده ای
      برداشته خدا ز رویش باز پرده ای
      
      آقاگدای کوی تو دنیا شدند و بعد
      این بردگان به لطف تو آقا شدند و بعد
      
      مقداد و بوذر آمد و سلمان کنار تو
      هریک برای خویش مسیحاشدند و بعد
      
      حسرت به قلب خون شده ی مادران نماند
      بسیارشان که صاحب لیلا شدند و بعد
      
      بانازمقدم تو زمین سربلند شد
      افتادگان به خاک، همه پا شدند و بعد
      
      قبل از تو بود بند دو عالم گره گره
      تو آمدی و این گره ها وا شدند و بعد
      
      پیغمبرانِ قبل تو از یاد رفته بود
      تو آمدی و زنده و احیا شدند و بعد
      
      تو آمدی و نسل تو شد نور فاطمه
      مردم گدای حضرت زهراشدند و بعد
      
      برکوی فاطمه دل ما هم مقیم شد
      فرزند اولش به دوعالم کریم شد
      
      رو کردحق تو را که تو قرآن بیاوری
      بعدش نزول سوره باران بیاوری
      
      لطفی به ماشد و به نگاهت نوشته شد:
      نوری به قلب کشور ایران بیاوری
      
      می خواستی پلی بزنی سوی ما عجم
      گفتی کنارخویش تو سلمان بیاوری
      
      گفتی به او که دین خدا حب حیدراست
      باید علی بگویی و ایمان بیاوری
      
      می خواستی که مست می کربلا شویم
      گفتی زنسل خویش تو سلطان بیاوری
      
      تو آمدی که همره نور وجود خود
      نورخدای عرش فراوان بیاوری
      
      ما را گدای خانه ات آقاحساب کن
      مست شراب ساقی خود بوتراب کن
      
      حیدرمحمدوتوخودت هم که حیدری
      از کل انبیاءالهی تو برتری
      
      آنقدربرتراست مقامت که داده حق
      مانند فاطمه به تو دختر چه دختری
      
      در وصف و درمقام تو این واژه کافی است
      بعد ازخدا تو لایق الله اکبری
      
      از روز اولی که تو پا بر زمین زدی
      فهمیده بود جد تو که تو پیمبری
      
      آقا به جان فاطمه ومرتضی بگو
      روز جزا مرا به غلامی ،تو می خری؟
      
      ما مست حیدریم و لیکن نوشته اند
      ما را همیشه شیعه مذهب جعفری
      
      شکر خدا که ما همگی عبد حیدریم
      شاگرد درس علم دبستان جعفریم
      
      مهدی نظری
       
           **********************
       
       
      درخت ها همه در سایه ی مقام بلندت
      بنفشه ها همه در تاب گیسوان کمندت
      
      به گرد پای تو هرگز نمی رسند سواران
      اگرچه سخت بتازند در رکاب سمندت
      
      چه رودها که تپیدند تا تو را به کف آرند
      چه بادها که وزیدند تا مگر ببرندت
      
      مسیر چشم تو آنقدر دشت و دامنه دارد
      که آهوان جهان را کشانده است به بندت
      
      چنان صمیمی و بی ادعا و بنده نوازی
      که نیست هیچ مسلمان و کافری گله مندت
      
      رسول مهر تو را با کدام خط بنگارم
      فدای آن دل مشکل گشای ساده پسندت
      
      بخوان بنام همان خالقی که خسرو عشق است
      فدای لهجه ی شیرین و حرف های چو قندت
      
      سارا جلوداریان
       
      **********************
       
       
      مثل بهار سر زد و قرآن شكوفه داد
      با او تمام هستي باران شكوفه داد
      
      مي‏آمد از قبيله مردان اهل عشق‏
      آن شب‏كه غنچه غنچه عرفان شكوفه داد
      
      آنقدر گرم بود نفس‏هاي پاك او
      كه‏احساس سرد و زرد زمستان شكوفه‏داد
      
      آن شب كه مرد سبز خدا آفريده شد
      گويي دوباره چهره انسان شكوفه داد
      
      در سرزمين كفر به يُمن حضور او
      باغي شد از خدا و بيابان شكوفه داد
      
      دشت اميدواري دل‏هاي منتظر
      باران سرود و باز فراوان شكوفه داد
      
      آن مرد سبز، مرد خدا، مرد معرفت‏
      آمد و شاخه شاخه ايمان شكوفه داد
      
      مهرناز آزاد
       
      **********************
       
       
      فرشته بوسه زده بارگاه ایزدی ات را
      بهشت خیمه زده ، پرنیان سرمدی ات را
      
      چقدر هودج سیمین،گسیل گشته به پایت
      که سر به سجده گذارند،ملک امجدی ات را
      
      تو کیستی که قلم با هزار جلوه نوشته
      بر آیه های مقدس ،حروف ابجدی ات را
      
      تو کیستی که زبان باز کرده ماهی دریا:
      به حسن مرتبت و خلق خوش ، زبان زدی ات را
      
      تو کیستی که قسم یاد کرده ریگ بیابان
      که انعکاس دهد ساحت زبر جدی ات را
      
      نشسته ماه شب چارده که سیر ببیند
      حلول احمدی ات، حله ی محمدی ات را
      
      خدا تمامیت قدر را فقط به تو بخشید
      که آشکار کند خلقت مجردی ات را
      
      سارا جلوداریان
       
         **********************
       
       
      تا دشت‌ها هوای دلت را دویده‌ای
      در کوه انعکاس خودت را شنیده‌ای
      
      در آن شب سیاه نگفتی که از کدام
      وادی سبد سبد گلِ مهتاب چیده‌ای؟
      
      «تبـت یدا...» ابی‌لهبان شعله می‌کشند
      تا پرده‌ی نمایش شب را دریده‌ای
      
      رویت سپیده‌ایست که شب‌های مکه را ...
      خالت پرنده‌ایست رها در سپیده‌ای
      
      اول خدا دو چشم تو را آفرید و بعد
      با چشمکی ستاره و ماه آفریده‌ای
      
      باران گیسوان تو بر شانه‌ات که ریخت
      هر حلقه یک غزل شد و هر مو قصیده‌ای
      
      راهب نگاه کرد و آرام یک ترنج
      افتاد از شگفتی دست بریده‌ای
      
      بالاتر از بلندی پرهای جبرئیل
      تا خلوت خدا، تک و تنها پریده‌ای
      
      دریای رحمتی و از امواج غصه‌ها
      سهم تمام اهل زمین را خریده‌ای
      
      حتی کنار این غزلت هم نشسته‌ای
      خط روی واژه‌های خطایم کشیده‌ای
      
      گفتند از قشنگیت اما خودت بگو
      از ‌آن محمدی که در آیینه دیده‌ای
      
      قاسم صرافان
       
      **********************
       
      قرار شد که بیایی و از ستاره بگویی
      صدای پنجره باشی و از نظاره بگویی
      
      تمام قصه‌ی دردِ هزار و یک شب ما را
      - بدون آنکه بخوانی- به یک اشاره بگویی
      
      نشان صبح همین بود، همین که «حی علی العشق»
      تو با صدای سپیدت به هر مناره بگویی
      
      برای دخترکانی که سهم خاک نبودند
      تو از جوانه زدن در شبی بهاره بگویی
      
      و موج، پشت سرِ موج، به صخره‌‌ها بزنی تا
      از آن حقیقت آبی در این کناره بگویی
      
      چه سبز می‌شود آن روز که در صدای سواری
      غزل دوباره بخوانی، اذان دوباره بگویی
      
      قاسم صرافان
       
       **********************
       
       
      باران گرفت و سقف مدائن نشست کرد
      دندانه‏هاى کنگره قصد شکست کرد
      
      نورى به صحن معبد زردشتیان رسید
      کآتشکده ز نابى آن‏ نور مست کرد
      
      بالا بلند آمد و هر ارتفاع را
      در زیر پا نهاده و پایین و پست کرد
      
      در هر دلى نشست و به شکلى ظهور داشت
      این گونه بود کآینه را خود پرست کرد
      
      وقتى سؤال کردم از او خود اشاره‏اى
      در پاسخم به پرسش روز الست کرد
      
      حُسنش به غایت است و ظهورش قیامت است
      زیباترین هر آنچه که زیباتر است کرد
      
      فیض مقدسى و تعجب نمى‏کنم
      این چیزها که هست، نگاه تو هست کرد
      
      رضا جعفری
       
      **********************
       
       
      ای نمازِ تو آفتابِ خدا
      آخرین شاه بیت نابِ خدا
      
      محور گردش زمین و زمان
      آسمانی ترین نگاهِ جهان
      
      شعرمن با تو چون محک بخورد
      واژه ها یک به یک ترک بخورد
      
      درمیان قبیله های عرب
      بین احساسهای مرده ی شب
      
      بین اندیشه های ویرانگر
      و  خرافاتیان عصیان گر
      
      وقتِ تعبیر خلق آدم شد
      که جهان پر زعطر مریم شد
      
      ناگهان آسمان دگرگون شد
      ابرهای زمان دگرگون شد
      
      کاخ کسرائیان به لرزه نشست
      خنجر ظلمت شبانه شکست
      
      و شِکفتی که بشکفد ایمان
      و نمیرد صدای دخترکان
      
      درشتابی پراز جهالت ها
      خفته بودیم پشت عادت ها
      
      مانده بودیم درمَنیَّت خویش
      آمدی با خلوص نیت خویش
      
      نرم و آهسته زنده مان کردی
      وکریمانه بنده مان کردی
      
      بارش رحمتی زجانب عشق
      قطره قطره همه مراتب عشق
      
      حُسن خلق تو انقلابِ خدا
      خاتم المرسلین کتاب خدا
      
      فاطمه وثوقی
       
           **********************
       
       
      عشق تو در سینه ما از ازل دیرین تر است
      این مدال مهر از خور شید هم زرین تر است
      
      میشوم فرهاد و بر کوه غزل حک می کنم
      شور تو در شعر هایم از عسل شیرین تر است
      
      با غزل تا قاب قوسین خدا گر پر کشم
      باز هم از وصف خاک پای تو پایین تر است
      
      می نویسم از شکست واژها در وصف تو
      قدر کاه کوی تو از کوهها سنگین تراست
      
      چون که برتو دختری مانند زهرا داده اند
      خون تو از خون هر پیغمبری رنگین تر است
      
      موسی علیمردانی
       
         **********************
       
       
      چشم تا وا می‌کنی چشم و چراغش می‌شوی
      مثل گل می‌خندی و شب بوی باغش می‌شوی
      شکل «عبدالله»ی و تسکین داغش می‌شوی
      می‌رسی از راه و پایان فراقش می‌شوی
      
      غصه‌اش را محو در چشم سیاهت می‌کند
      خوش بحال «آمنه» وقتی نگاهت می‌کند
      
      با «حلیمه» می‌روی تا کوه تعظیمت کند
      وسعتش را ـ با سلامی ـ دشت تسلیمت کند
      هر چه گل دارد زمین یکباره تقدیمت کند
      ضرب در نورت کند بر عشق تقسیمت کند
      
      خانه را با عطر زلفت تا معطر می‌کنی
      دایه ها را هم ز مادر مهربان تر می‌کنی
      
      دیده نورت را که در مهتاب بی حد می‌شود
      آسمان خانه‌اش پر رفت و آمد می‌شود
      مست از آیین ابراهیم هم رد می‌شود
      با تو «عبدالمطلب» عبدالمحمد می‌شود
      
      گشت ساغر تا به دستان بنی‌هاشم رسید
      وقت تقسیم محبت شد، «ابوالقاسم» رسید
      
      یا محمد! عطر نامت مشرق و مغرب گرفت
      وقت نقاشی قلم را عشق از راهب گرفت
      ناز لبخندت قرار از سینه‌ی یثرب گرفت
      خواب را خال تو از چشم «ابوطالب» گرفت
      
      رخصتی فرما فرود آید پریشان بر زمین
      تا چهل سالت شود می‌میرد این روح الامین
      
      دین و دل را خوبرویان با سلامی می‌برند
      عاشقان را با سر زلفی به دامی می‌برند
      یوسفی اینبار تا بازار شامی می‌برند
      بوی پیراهن از آنجا تا مشامی می‌برند
      
      بی‌قرارت شد «خدیجه» قلب او بی‌طاقت است
      تاجر خوش ذوق فهمیده‌ست: عشقت ثروت است
      
      نیم سیب از آن او و نیم دیگر مال تو
      داغ حسرت سهم ابتر، ناز کوثر مال تو
      از گلستان خدا یاس معطر مال تو
      ای یتیم مکه! از امروز مادر مال تو
      
      بوسه تا بر گونه‌ات ام ابیها می‌زند
      روح تو در چشمهایش دل به دریا می‌زند
      
      دل به دریا می‌زنی ای نوح کشتیبان ما
      تا هوای این دو دریا می‌بریی توفان ما
      ای در آغوشت گرفته لؤلؤ و مرجان ما
      ای نهاده روی دوشت روح ما ریحان ما
      
      روی این دوشت حسین و روی آن دوشت حسن
      «قاب قوسین»ی چنین می‌خواست «او ادنی» شدن
      
      خوشتر از داوود می‌خوانی، زبور آورده‌ای؟
      یا کتاب عشق را از کوه نور آورده‌ای؟
      جای آتش، باده از وادی طور آورده‌ای
      کعبه و بطحا و بتها را به شور آورده‌ای
      
      گوشه چشمی تا منات و لات و عزا بشکنند
      اخم کن تا برج‌های کاخ کسرا بشکنند
      
      ای فدای قد و بالای تو اسماعیل‌ها
      بال تو بالاتر از پرهای جبرائیل‌ها
      «ما عرفناک»ت زده آتش در این تمثیل‌ها
      بُرده‌ای یاسین! دل از تورات‌ها، انجیل‌ها
      
      بی عصا مانده‌ست، طاها ! دست موسی را بگیر
      از کلیسای صلیبی حق عیسی را بگیر
      
      باز عطر تازه‌ات تا این حوالی می‌رسد
      منجی دلهای پر، دستان خالی می‌رسد
      گفته بودی «میم» و «حاء» و «میم» و «دال»ی می‌رسد
      نیستی اینجا ببینی با چه حالی می‌رسد
      
      خال تو، سیمای حیدر، نور زهرا دارد او
      جای تو خالی! حسین است و تماشا دارد او
      
      قاسم صرافان

       **********************

      میل باران، تب رطب داریم
      صد و ده کوزه می به لب داریم
      
      از گریبان پاره مان پیداست
      از همه بیشتر طرب داریم
      
      ما پیاله به دست مشهوریم
      همه از میکده نسب داریم
      
      از کرامات چشمهای کسی است
      اگر ایمان به نام رب داریم
      
      آنچنان والِهیم در خورشید
      پنج وعده نماز شب داریم
      
      ما عجم زاده ها به برکت عشق
      رتبه بالاتر از عرب داریم
      
      اگر از واجبات می پرسی
      مست حب؛ فیض مستحب داریم
      
      ما همه بنده و تو باب نجات
      السلام ای حقیقت صلوات
      
      زیر پایت بهار ریخته است
      دانه دانه انار ریخته است
      
      پای مژگان چشم مشکینت
      شصت و سه آبشار ریخته است
      
      بهر قربانی قدمهایت
      چند ایل و تبار ریخته است
      
      طاق کسری که ریخته پای
      طاق ابروی یار ریخته است
      
      پای اسم غلام های شما
      چقدر اعتبار ریخته است
      
      آمدی و به پای آمدنت
      سالها انتظار ریخته است
      
      حضرت مصطفی سلام آقا
      خاتم الانبیا سلام آقا
      
      روح دنبال تن، بلند شده
      جگر سرخ من بلند شده
      
      در تکاپوی دیدن رویت
      صد اویس قَرَن بلند شده
      
      آتش عشقت آمد و زرتشت
      ز آتش افروختن بلند شده
      
      کعبه دور سر تو می چرخد
      آخرین بت شکن بلند شده
      
      منجیِ دختران زنده به گور
      حامی شأن زن بلند شده
      
      نه فقط فاطمه که از صُلب
      تو حسین و حسن بلند شده
      
      ای سراسر ظهور ذات الله
      أشهدُ أنَّکَ رسول الله
      
      آمدی تا پیمبرت سازند
      شب معراج سرورت سازند
      
      زیر پای تو قدسیان بهشت
      اولِ عرش، منبرت سازند
      
      از میان فرشتگان باید
      جبرئیلی کبوترت سازند
      
      صد هزاران چو هاجر و مریم
      خاک درگاه مادرت سازند
      
      کاسه کاسه شراب کوثر را
      هدیه بر عشق همسرت سازند
      
      فاطمه نور بود و گفت خدا
      در سپاس از تو دخترت سازند
      
      تو حبیب خدایی و باید
      جانشینی چو حیدرت سازند
      
      هر چه گفتی تو با علی گفتی
      شصت و سه سال یا علی گفتی

  محمد جواد پرچمی

      **********************

 
      قلم به دست گرفتم دوباره بنویسم
      نهاد عشق شدم تا گزاره بنویسم
      حروف شمسی خود با ستاره بنویسم
      توان گرفته ام از یک عصاره بنویسم
      
      عصاره ای که زمین و زمان به نامش بود
      اگر غلط نکنم عرش، مست جامش بود
      
      در آن زمان که بشر محو بت پرستی بود
      تمام فرصتشان صرف عیش و مستی بود
      بقای نسل به تدریج رو به پستی بود
      بنای بتکده ها حُکم چیره دستی بود
      
      یکی رسید که توحید، کوله بارش بود
      "بگو خداست احد" این فقط شعارش بود
      
      به گوش باش خداوندگار گمراهی
      رسیده است سحر در پسِ شب واهی
      وزیده است نسیم خوش سحرگاهی
      به سوی چاه عدم تا ابد بشو راهی
      
      خبر رسیده که موسی به نیل آمده است
      بزن کنار دوباره خلیل آمده است
      
      خدا به خلقت زیبای خود نمک پاشید
      به خلق جاذبه ی روی عشق می نازید
      خجالت از نَفَس سرد ماه می بارید
      به پشت ابر تکامل روانه شد خورشید
      
      خدا به چهره ی او دین راستین می گفت
      به آفرینش خود، باز آفرین می گفت
      
      به سردی نَفَس آدمی حرارت داد
      زمینِ خشکِ هوسِ باز را طراوت داد
      به ذات گمشده ی عاشقی کرامت داد
      به مادّیّت این خاک، معنو

موضوعات مرتبط: پیامبراکرم(ص) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) مهدی وحیدی

[ 28 / 10 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

شعر مبعث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

 

نور عترت آمد از آیینه ام
کیست در غار حرای سینه ام

رگ رگم پیغام احمد می دهد
سینه ام بوی محمد می دهد

من سخن گویم ولی من نیستم
این منم یا او ندانم کیستم

جبرئیل امشب دمد در نای من
قدسیان خوانند با آوای من

ای بتان کعبه در هم بشکنید
با من امشب از محمد دم زنید

از هوا گلبانگ تهلیل آمده
دیده بگشائید جبریل آمده

مکه تا کی مرکز نا اهلهاست
پایمال چکمه بوجهلهاست

مکه دریای فروغ وحی شد
بت پرستان بت پرستی نهی شد

روز، روز مرگ ظلم و ظالم است
بانگ نفرت مرد ، اقرا حاکم است

یا محمد منجی عالم توئی
این مبارک نامه را خاتم توئی

انبیا مشعل ز تو افروختند
وز دمت پیغمبری آموختند

غیرت و مردانگی آئین توست
عزت زن در حجاب دین توست

بر همه اعلام کن زن برده نیست
برده مردان تن پرورده نیست

خاتم توحید در انگشت تو
حق به پیش روی و حیدر پشت تو

ما تو را زهرای اطهر داده ایم
شیر مردی مثل حیدر داده ایم

ما تو را دادیم در بین همه
یک خدیجه یک علی یک فاطمه

 



موضوعات مرتبط: * اشعار معصومین (ع)پیامبراکرم(ص) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: شعر مبعثمبعثشعر جدید مبعث
[ 19 / 12 / 1390 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد